توجه به نوشتههای ملاصدرا، بدون هیچ توسلی به تحلیلهای بدون سند، مشخص میکند که وی در بسیاری از مسائل وامدار غزالی است و از مباحث قرآنی تا مباحث اخلاقی، در همه جا از او استفاده کرده است.
به گزارش عطنا به نقل از مهر، متن زیر یادداشتی از قاسم جوادی عضو شورای دین پژوهان کشور است که از نظر میگذرد.
مسئله مقایسه فرهنگها و بررسی تطبیقی و تاریخی اثرگذاری علوم و فلسفهها و ادبیات ملتها و قومهای مختلف نسبت به یکدیگر و هم سیر تاریخی تاثیر و تأثرات در درون یک فرهنگ و در قلمروی خاص، موضوعی نوظهور است و عمر چندانی ندارد. از رهگذر همین مقایسه ها، نقاط مجهول بسیاری در تاریخ فرهنگ و علم و هنر روشن شده است و نگاه بشر به فراوردههای فرهنگی خویش دگرگون شده است. در فرهنگ ما، این نوع بررسی بسیار نادر و کمیاب است و جای آن دارد که تاریخ فرهنگ و دانش ما از این منظر مورد بررسی قرار گیرد. در مقاله حاضر به اثرپذیری ملاصدرا از غزالی میپردازیم.
اصل اثرپذیری ملاصدرا آنچنان در نوشتههای خود او آشکار است که نیازی به اظهارنظر دیگری در این باره نیست، در عین حال ابتدا سخن عده ای از بزرگان را در این باب نقل میکنیم و سپس سراغ آثار ملاصدرا میرویم.
(آنچه که ملاصدرا و فیض در این مقام ذکر کرده اند ملخص کلام شیخ نحریر غزالی است که در بیان این قسم از مطالب متفرد است.)۱
در جایی دیگر اشاره میکند:
(ملاصدرا در مباحث ذوقی و مطالب مربوط به عرفانیات و تأویل آیات مربوط به اخلاقیات و احاطه به مباحث و مسایل مربوط به این جهات به غزالی معتقد است و بعضی از عبارات مستقل بر تجلیل و توقیر آن هم در حد اعلا نسبت به غزالی آورده است.)۲
(و یمکن القول بان کلما جأ فی تألیفاته من مطالب خطا بیة او تمثیلیة فما خوذة فی الاکثر من کتب الغزالی و سیما ام کتبه احیاء علوم الدین نقله عیناً او تلخیصاً او شرحاً مع اصلاحات لهفواته علی ما یقتضیه المقام و قد صرح او اشار الیه (فهذه خلاصة ما ذکره بعض علماءالاخرة) (تفسیر سوره یس/۹۵). (هذا تمام مالخصناه من کلام بعض ائمةالعلم و الشریعة)۳(مبدء و معاد/ ۴۸۸، شواهدالربوبیه/۳۷۵)
میتوان گفت: آنچه از مطالب خطابی و تمثیلی که در تألیفات ملاصدرا راه یافته است از کتابهای غزالی گرفته شده، بویژه از کتاب احیاءالعلوم که ملاصدرا به حسب مقتضای مقام، یا مطلب را به عینه از آن نقل کرده و یا خلاصه کرده و یا همراه با اصلاح اشتباهات غزالی است.
(کافی است کسی کتاب مشکوةالانوار او را (غزالی) بخواند و اثر شگرف او را در فلسفه صدرالمتألهین ببیند.)۴
(ملاصدرا در تصوف مذهبی بیش تر از احیاءالعلوم غزالی و در عرفان محض، بیش تر از فتوحات محیی الدین… بهره برده و عبارات آن دو را به نام یا بینام در نوشتههای خود گنجانده است.)۵
(ملاصدرا از کلام یا الهیات اهل سنت و شیعه باخبر بود و در کتابهایش، مخصوصاً اسفار آثار غزالی و امام فخررازی را نقل میکند.)۶
اینک پس از نقل اظهار نظر شماری از بزرگان که اعتراف به اثرپذیری ملاصدرا از غزالی داشتند، به سراغ اظهارات خود ملاصدرا میرویم و در مباحث گوناگون نمونههایی را یاد خواهیم کرد.
(فهذه عشرة آداب لمتأمل التالی للقرآن و جدناها فی کتاب الاحیاء.)۷
اینها ده ادب است برای کسی که قرآن را به تأمل تلاوت کند که آنها را در کتاب احیاء یافتیم.
ملاصدرا، بهترین روش برخورد با قرآن را در بیانات غزالی یافته است. او با کم ترین تغییر عبارات غزالی را بیان میکند. بنابراین، فضل تقدم غزالی و بلکه اثرگذاری ملاصدرا در این بخش از غزالی نیازی به بحث ندارد.
در بحث دیگری در کتاب مفاتیح الغیب که تحت عنوان فهم قرآن و تفسیر به رأی آورده است، بخشی از عبارات غزالی در کتاب احیاء را آورده است، ولی اسمیاز غزالی نمیبرد.۸
در بحث تأویل قرآن و در تفسیر آیةالکرسی ضمن اشاره به مسلک های گوناگون که در این زمینه وجود دارد، مانند: معتزله، حنابله، اشاعره و…. به بیان دیدگاه خویش میپردازد و در آخر مینویسد:
(هذا ملاک التحقیق فی فهم متشابهات القرآن والحدیث و هو مسلک شریف قد ذکره بعض علماءالاسلام کالغزالی فی کتبه.)۹
این ملاک تحقیق در فهم متشابهات قرآن و حدیث است و مسلک شریفی است که بعضی از علما، مانند غزالی در کتاب هایش ذکر کرده است.
نکته در خور درنگ این است که: ملاصدرا، هم دیدگاه غزالی را پذیرفته و هم او را در برابر دیدگاه های دیگران، بویژه اشاعره قرار داده است و دست کم در این بخش، نه تنها او را اشعری نمیداند و دیدگاه او را در برابر آنها مینهد، بلکه از بین اندیشههای گوناگون که ذکر کرده است، بهترین آنها میداند.
پس حتی سخنان غزالی در باب توحید آن گونه جالب توجه است که ملاصدرا در شرح احادیث ائمه شیعه، علیهم السلام، از آنها استفاده میکند و به عنوان بهترین بیان آن را در توضیح حدیث آورده است.
در بحثهای مربوط به قلب در کتاب مفاتیح الغیب، زیر عنوان (تبصرة نبویه) مسائلی را بیان کرده که همه آنها از مباحث مربوط به قلب احیاءالعلوم گرفته، بدون این که از غزالی نامیببرد.۱۱
و همچنین در بحث از گناهان نفس و گناهان باطن و آنچه که بنده به واسطه آن مؤاخذه میشود، از وسوسههای قلب و… چند صفحه مطلب ذکر میکند و در پایان مینویسد:
(اتمام هذاالکلام مما ذکره بعض اکابرالاسلام.)۱۲
در این جا لازم است اشاره ای به این نکته بشود که ملاصدرا در کتابهای خود برخورد دوگانه ای با غزالی دارد در بعضی جاها او را نکوهش میکند و در بعضی جاها به ستایش او میپردازد. مهم ترین ستایشی که از غزالی کرده در کتاب مفاتیح الغیب است، آن جا که میگوید:
(ان هذالتحقیقات و التأویلات فی الرموز القرآنیة و الکنوزالرحمانیة اشارة وجیزة من بسیط تمثیلات حجةالاسلام و خلاصة مجملة من وسیط منخولات ذاالحبر الهمام محصلة لنجاةالنفوس و شفاء الارواح ملخصة لطریق الهدایة و الفلاح اذ هوایده الله بحر زاخر یقتنص من اصدافه جواهرالقرآن و نار موقدة یقتبس من مشکوته انوارالبیان ذهنه الوقاد کبریت احمر یتخذ منه کیمیاءالسعادةالکبری و فکره غواص یستنبط من بحارالمبانی لالی المعانی، فهمه صراف محک دنانیرالعلوم علی معیارالعلوم عقله میزان یزن مثاقیل البرهان القویم علی منهج الصراط المستقیم وله الحکم المسیحیة فی احیاء اموات علوم الدین و المعجرةالموسویة من اخراج الیدالبیضاء لا یضاح معالم الیقین فطو بی لنفس هذه آثارها و خواصها وسیقاً لروح الی الله مصیرها و مناصها.)۱۳
این تحقیقها و تأویلها در رموز قرآنی و گنجهای رحمانی، اشاره کوتاهی است از تمثیلات گسترده حجةالاسلام و خلاصه اجمالی از بخششهای این دانشمند بلند همت، چیزی که نجات جانهاست و شفای ارواح و تمییزدهنده مسیر هدایت و رستگاری. چون او، که خداوند تأییدش کرد، دریای سرشاری است که از صدفهایش جواهر قرآن صید میشود و شعله برافروخته ای که از مشکاتش انوار بیان اقتباس میگردد، اندیشه تیزش کبریت احمر است که کیمیای سعادت از آن گرفته میشود و فکرش شناوری است که از دریای مبانی، درهای معانی را استنباط میکند، فهمش صرافی است که دینارهای علوم را بر معیار علوم محک میزند، عقلش میزانی است که مثقالهای برهان استوار را براساس صراط مستقیم میسنجد. دم مسیحیایی است که علوم مرده دین را زنده میکند و معجزه ید بیضای موسویش روشن گر نشانههای یقین است، پس خوشابه حال کسی که آثار و خواصش این است و گوارا باد بر روحی که مسیرش به سوی خداوند و پناهگاهش الله تعالی است.
در این سخنان، ملاصدرا اعتراف دارد که مطالبی را از غزالی گرفته و او را پیشگام به حقیقت رسیدهای میداند که راه را برای دیگران باز کرده است.
در برابر چنین برخوردی با غزالی در جاهایی هم برخورد وارونه ای دارد. که شاید تندترین آنها بیانی است که در اسفار ج ۱ ذکر شده. ملاصدرا در بحث از این که هر ممکنی، گرداگرد آن به دو وجوب و دو امتناع، گرفته شده است، مینویسد:
(و بعض من تصدی لخصومة اهل الحق بالمعارضة و الجدال و التشبه باهل الحال بمجرد القیل و القال کمن تصدی لمقاتلة الابطال و مقاتلة الرجال بمجرد حملة الاثقال و آلات القتال قال فی تألیف سماه تهافت الفلاسفة.)۱۴
بعضی از کسی که با مبارزه و جدال و به مجرد قیل وقال، خود را همانند اهل حال میسازد، به دشمنی با اهل حق میپردازد، همانند کسی که به صرف حمل کالا و ابزار جنگ به نبرد قهرمانان و مردان برود. در کتابی که آن را تهافت الفلاسفه نامیده است، میگوید.
با این که دو برخورد ملاصدرا با غزالی در خور جمع است، چون تمجیدها در مسائل خاصی است و نکوهشها در بخشی دیگر، ولی ملاصدرا، به خاطر گرایش عرفانی ویژه ای که دارد، شیفته غزالی است، از این روی، در کتاب مبدأ و معاد، در پی توجیه موضع گیری های غزالی است که چرا غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه، فیلسوفان را مورد هجوم قرار داده است:
(اماالتکفیر والانکار و الرد والاستنکار الذی وقع منه فی کتبه فهواما بناء علی المصلحةالدینیة من حفظ عقایدالمسلمین من الضیع و الضلال مما سمعوه من کلام ال حکماء من غیر فهم و درایة و صرف للفکر فی معاینه و حراسة لدینهم حتی لا تزال اقدامهم بما قرع اسماعهم من الناقصین و المتفلسفین ان تعلم الحکمة یوجب الاستغنأ عن الشریعة و ان قدم العالَم مطابق للبرهان و مقتضی العقل و الایقان و ان لاحشر و لا نشرو لا مجازاة فی الاعمال و الافعال الی غیر ذلک من المجازات فی الکلام و اما لاجل التقیة و الخوف عن تکفیرالظاهریین من فقهاء زمانه ایاه و مشهوران بعضاً من اهل زمانه حکم بکفره و کتب رسالة فی تکفیره و تضلیله و اما لانه کان فی اوائل حاله و قبل بر اعته و کماله فی المعرفة مکفراً لل حکماء حیث ظن انهم نفوا عن الباری القدرة و العلم بالجزییات و انکروا الحشر الجسمانی ثم بعد ما تفطن انهم قائلون بالامور الثلاثة علی وجه دقیق لا یفهمه الجمهور لما فی عقولهم و مدارکهم من القصور رجع و تاب و استقر رأیه علی ما هو رأیهم و مذهبهم.)۱۵
تکفیر و انکار و ردی که از غزالی نسبت به فلاسفه دیده میشود، یا به خاطر مصلحت دینی است که همانا حفظ عقاید مسلمانان از نابودی و گمراهی باشد، چون مردم سخنان حکما را میشنیدند بدون این که آن را بفهمند و در معانی آن دقت کنند و همچنین برای آن که دینشان را حفظ کند و قدم هایشان نلغزد به خاطر آنچه که از کوته فکران و فیلسوف نماها به گوششان میخورد که آموزش حکمت سبب بی نیازی از شریعت میشود و این که قدیم بودن عالم مطابق برهان و مقتضای عقل و یقین است و این که حشر و نشر و پاداش کردار وجود ندارد و از سخنان بیهوده دیگری غیر از اینها و یا به خاطر تقیه و ترس از تکفیر فقهاء ظاهر بین زمانش و معروف است که یکی از همروزگاران وی، حکم به کفرش داد و کتابی هم در تکفیرش نوشت.
و یا برای آن که در اوائل کار بوده و این گونه فیلسوفان را تکفیر کرده است، قبل از آن که به قله دانش و کمال معرفت برسد; یعنی زمانی که میپنداشت حکیمان، قدرت و علم خداوند به جزئیات و رستاخیز جسمانی را منکر شده اند. ولی پس از آن که متوجه شد که آنان به گونه دقیق و مبتنی بربرهان معتقد به این سه امر هستند; یعنی چیزی که عموم مردم به خاطر کوتاهی اندیشه از فهم آن ناتوانند، توبه کرد و بازگشت و نظرش بر همان رأی و مذهب فیلسوفان استقرار یافت.
بازگشت غزالی در کدام یک از کتاب هایش بوده است؟ ملاصدرا چیزی در این مورد، بیان نمیکند روشن است که ملاصدرا، به خاطر دلبستگی فراوان به غزالی است که این چنین کم مهریها و یا بی مهریهای او به فیلسوفان را توجیه میکند.
در جای دیگر هم بی میل نیست که غزالی را مایل به تشیع جلوه دهد و از نظری که درباره قیاس دارد استفاده کند که او گرایش شیعی داشته است:
(قال [الغزالی] اما میزان الرأی والقیاس فحاش لله ان یعتصم به و من زعم من اصحابی ان ذلک میزان المعرفة فاسأل الله ان یکفی شره عن الدین فانه صدیق جاهل و هو شر من عدو عاقل انتهی کلامه و یفوح منه رائحةالتشیع.) (شرح اصول کافی/۱۶۹) .
ییکی از موارد دیگری که ملاصدرا در مباحث اخلاقی زیر اثر غزالی است و در آن باب سخنان او را پذیرفته، در تفسیر آیه (و استعینوا بالصبر و الصلوة) است. او فصلی در این مورد میگشاید و در آن زیر عنوان (فی الکشف عن ماهیة الصبر محاذیاً لما ذکره بعض المحققین) سخنان غزالی را با تغییرهایی نقل میکند.۱۶
همچنین در شرح اصول کافی در شرح حدیث ۶۳ از کتاب عقل و جهل، به بحث درباره تواضع میپردازد و سخنان غزالی را در این باب نقل میکند و مینویسد:
(قال الغزالی فی الاحیاء و لا یتم التواضع بعدالمعرفة الا بالعمل ولذلک امرالذین تکبروا علی رسول الله(ص) بالایمان و الصلوة جمیعاً.)۱۷
غزالی در احیاء میگوید: بعد از شناخت فروتنی به کمال نمیرسد، مگر با کردار، به همین جهت خداوند متکبران بر رسول الله(ص) را هم امر به ایمان کرد و هم امر به نماز.
از جمله مطالبی که ملاصدرا به طور گسترده در آن از غزالی اثر پذیرفته، بحثهای مربوط به فقه است، برخلاف شاگردش فیض که در برابر غزالی برخاسته و این سخن وی را: (فقه از علوم دنیوی است) نقد میکند و میگوید: فقه از علوم اخروی است.۱۸ ولی ملاصدرا، در بسیار جاها،سخنان غزالی را بدون نقد ذکر کرده است.
(فان اشتهیت ان تعرف العلم الذی هو من فروض الکفایات والذی هو محمود والذی هو مذموم فاسمع فیه کلاماً سنذکره قال ابوحامدالغزالی فی کتاب الاحیاء…)
بعد در حدود دو صفحه، دیدگاه های غزالی را نقل میکند و سپس مینویسد:
(فجعل الفقه ملحقاً بعلم الدنیا و ألحق الفقهاء بعلماءالدنیا و بین ذلک ببیان تفصیلی یطول ذکره من ارادان یطلع علیه فلیراجع.)۱۹
پس دانش فقه را ملحق به دانش دنیا و فقها را به دانشمندان دنیا کرده و به شرح آن را بیان کرده است که ذکر آن در این جا طولانی میشود، هر که خواست به کتاب غزالی مراجعه کند.
و همچنین در شرح حدیث ۶۶، از باب دوم کتاب عقل سخنانی از غزالی نقل میکند:
(و ذکر الغزالی فی کتاب الاحیاء انه سأل رجل عن الحسن البصری عن شیئی فأجابه فقال ان الفقهاء یخالفونک فقال الحسن ثکلتک امک هل رأیت فقیهاً بعینک انماالفقیه الزاهد فی الدنیاالراغب فی الاخرة البصیر بدینه المداوم علی عبادة ربه…)
شخصی از حسن بصری چیزی پرسید، او جواب داد. پرسش گر به حسن گفت: فقیهان با تو مخالفند.
حسن جواب داد: مادرت به عزایت بنشیند، آیا به چشم خود فقیهی را دیده ای؟ فقیه کسی است که به دنیا بی اعتنا باشد، راغب به آخرت، در دینش بینا و همیشه در عبادت پروردگارش باشد.
وی همچنین در شرح حدیث ۲۰۶ کافی ابتدا چنین مینویسد:
(الذی ذکره (ع) من صفة الفقیه الحقیقی من کونه زاهداً فی الدنیا راغباً فی الاخرة کانه اشارة الی ثمرة الفقه فاصله العلم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر علماً یقیناً.)۲۰
آنچه امام (ع) ذکر فرموده در باب صفت فقیه واقعی، از این که وی باید زاهد در دنیا باشد و مایل به آخرت، گویا اشاره ای است به ثمره فقه، چون اصل فقه، علم به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز جزاست.
در ادامه سخنان غزالی را در باب فقه و فقیهان نقل میکند.
در تفسیر، ملاصدرا چند صفحه از سخنان غزالی نقل میکند که درباره دانشهای دنیوی و اخروی است، یکی از دانشهای دنیوی را فقه متداول میداند.
(فاعلم ان اقرب ما یتکلم الفقیه فیه من الاعمال التی هی اعمال الاخرة ثلاثة: الاسلام و الصلوة و الحرام و الحلال فاذا تأملت منتهی نظرالفقیه فیها علمت انه لا یتجاوز حدودالدنیا الی الاخرة فاذا عرفت الامر فی هذه الثلاثة ففی غیرها اظهر.)۲۱
بدان که نزدیک ترین کردار به کردار آخرت که فقیه از آن سخن میگوید، سه چیز است: اسلام، نماز و حلال و حرام. ولی هنگامیکه تأمل کنی سرانجام دیدگاه فقیه را دریابی که از دنیا تجاوز نمیکند. وقتی وضعیت این سه مسأله این گونه باشد، وضعیت بقیه روشن تر است.
ملاصدرا پس از نقل سخنان غزالی، مینویسد:
(انتهی ملحض ما ذکره فی هذاالمقام تأییداً لما نحن بصدده من تحقیق المرام و ازالة الشکوک و الاوهام عن ضمیرالطلبة ممن سلمت فطرته من اللجاج و التعند و التعصب للاقوام دون المطرودین من باب دارالسلام و من حق القول علیهم من الله ذی الجلال و الاکرام.)۲۲
خلاصه آنچه را که در این مقام ذکر کرده بود، پایان یافت که تأییدی است بر آنچه ما در مقام بیانش بودیم که عبارت بود از محقق شدن هدف ما و از بین بردن شک و وهم از نهاد جوینده دانشی که فطرتش از لجاجت و کینه توزی و تعصب نسبت به دیگران سالم است، نه کسانی که از دارالسلام طرد شده اند و ازسوی خداوند صاحب جلال و اکرام عذاب بر آنها واجب شده است.
در رساله سه اصل همین بحثها را میآورد، ولی اسم غزالی را نمیبرد و مینویسد:
(چنانچه بعضی از دانایان بدان به روشنی پرداخته اند، در زمانهای پیش، لفظ فقه را اطلاق میکرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مکاید و امراض وی و تسویلات و غرور شیطانی و اعراض از لذات دنیا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقای پروردگار و خوف داشتن از روزشمار، ولی اکنون پیش طالبان علمان این زمان فقه عبارت است از: استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخات و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن.)۲۳
در تفسیر ج ۲ بحث از واژگانی میکند که ابتدأ دلالت بر دانشهای حقیقی میکرده و سپس بر مردم مشتبه شده است و در این مورد، پنج واژه را ذکر میکند که عبارتند از فقه، علم، توحید، تذکر و حکمت. مطالبی در باب این واژگان از غزالی نقل میکند و مینویسد: (نحن ایضاً نقتفی کلامه فی هذاالفصل).۲۴
از جمله مقولههای مهم دیگری که ملاصدرا در جاهای بسیار از کتابهای خویش، مطالبی از غزالی راجع به آن نقل میکند، وحدت وجود است. گرچه قهرمان این بحث، در بین اندیشه وران مسلمان محیی الدین عربی است، ولی فضل تقدم با غزالی است.
صدرالمتألهین در بحث اثبات کثرت در حقایق امکانی مینویسد:
(و من النصوص علی (اتصاف الموجودات بالکثرةا لحقیقیة الغیرالمنافیة للوحدة الحقیقیة کلام صاحب الاحیاء بعد ذکرالمراتب الثلاثة فی التوحید حیث قال: والمرتبة الرابعه فی التوحید ان لا یری فی الوجود الا واحداً و هو مشاهدة الصدیقین و یسقیه الصوفیة الفناء فی التوحید لانه من حیث لا یری الا واحداً لا یری نفسه ایضاً بمعنی انه فنی عن رؤیة نفسه فان قلت کیف یتصور ان لا یشاهد الا واحداً و هو یشاهدالسماء و الارض و سائرالاجسام المحسوسة و هی کثیرة فاعلم ان هذا غایة علوم المکاشفات و ان الموجود الحقیقی واحد و ان الکثرة فیه فی حق من یفرق نظره والموحد لا یفرق نظره رؤیةالسماء و الارض و سائر الموجودات بل یری الکل فی حکم الشیئی الواحد و…)۲۵
از جمله متنهایی که روشن گر این نکته است: موصوف شدن موجودات به کثرت حقیقی ناسازگاری با وحدت حقیقی ندارد، سخن صاحب احیاءالعلوم است. بعد از بیان مراتب سه گانه توحید میگوید: مرتبه چهارم در توحید آن است که در هستی جز یکی را نبیند و این شهود صدیقین است و صوفیه فانی در توحید هم آن را مینوشند. آنان از آن جهت که جز یکی نمیبینند خویشتن را نیز نمیبینند; یعنی از دیدن خویش هم فانی اند اگر بگویی که چگونه تصور میشود که جز یکی نبینند در حالی که آسمان و زمین و دیگر اجسام محسوس را میبینند و اینها هم که کثیرند؟ گوییم که: بدان! نهایت دانشهای مکاشفه ای این است که موجود حقیقی یکی است و کثرت در حق کسی است که دیدش متفرق است، ولی موحد نظرش متفرق نیست، او آسمان و زمین و دیگر موجودات را یک چیز میبیند.
ملاصدرا در پایان سخنان غزالی، سخنی دارد به این شرح:
(انما اورد ناکلام هذاالبحر القمقام الموسوم عندالانام بالامام حجةالاسلام لیکون تلیین القلوب السالکین مسلک اهل الایمان و دفعاً لما یتوهمه بعض منهم ان هذاالتوحید الخاص مخالف للعقل و الشرع.)۲۶
همانا سخن این دریای عظیم ـ که نزد مردم به حجةالاسلام موصوف است ـ را نقل کردیم تا نرم کننده دلهای راهیان راه اهل ایمان باشد و از بین برنده گمان کسانی باشد که میپندارند این توحید خالص مخالف عقل و شرع است.
نکته ای که جای درنگ دارد این است: افزون بر این که غزالی سخن از وحدت وجود گفته و کثرات را به وحدت باز گردانده است و این مورد پذیرش ملاصدرا نیز هست، آنچنان خود غزالی در بین جامعه به پیروی از شریعت موصوف است، که نقل سخن او پندار کسانی را که توحید خالص را مخالف شرع میپندارند از بین میبرد، یعنی هر کس سخن غزالی پیرو شریعت را ببیند از گمان بدش نسبت به عرفایی که سخن از وحدت وجود گفته اند کاسته میشود یا از بین میرود.
اما این که چرا ملاصدرا از سخن غزالی میخواهد این نتیجه را بگیرد که نقل سخن او گمان کسانی را که میپندارند توحید خالص مخالف عقل است از بین میبرد معلوم نیست.
او در تفسیر آیه (کل شیئی هالک الا وجهه) نیز بیانی از غزالی در باب وحدت وجود میآورد در توصیف موحدان حقیقی:
(و رأوا بالمشاهدة العیانیة ان لا موجود الاالله و ان کل شیئی هالک الا وجهه لا انه یصیر هالکاً فی وقت من الاوقات بل هو هالک ازلاً و ابداً لا یتصورالا کذلک فان کل شیئی اذا اعتبر ذاته من حیث هو فهو عدم محض.)۲۷
آنان آشکارا میبینند که موجودی غیر از خداوند نیست و همه چیز نابود است جز وجه خدا نه این که موجودات [غیر از خداوند] نابود میشوند در زمانی از زمان ها، بلکه همیشه نابود بوده اند و خواهند بود و غیر از این هم تصور نمیشود؛ چراکه هر چیزی در ذات خود چیزی جز نیستی نیست.
و در کتاب ایقاظ النائمین یادآوری میکند:
(و فی کلام المحققین اشارات واضحه بل تصریحات لطیفة بعدمیة الممکنات ازلاً و ابداً و کفاک فی هذاالامر قوله تعالی کل شیئی هالک الا وجهه).۲۸
و بعد از این عبارت سخن غزالی را که در اسفار نقل نموده بیان میکند و در جای دیگری از همین کتاب سخن غزالی را در تفسیر آیه (الله نورالسموات و الارض) یادآور میشود:
(قال المحقق محمد الغزالی فی مشکوة الانوار فی تفسیر قوله تعالی الله نور السموات و الارض مما عرفت ان النور یرجع الی الظهور و الابصار و مراتبه فاعلم انه لا ظلمة اشد من کتم العدم لان المظلم سمیمظلماً لانه لیس للابصار الیه وصول اذ لیس المبصر موجوداً للمبصر مع انه موجود فی نفسه… فالموجود هوالله تعالی.)۲۹
محمد غزالی محقق در کتاب مشکوةالانوار در تفسیر آیه الله نورالسموات والارض میگوید: از نکتههایی که شناختی این است که نور به ظهور و دیدن و مراتب آن باز میگردد، پس بدان که هیچ تاریکی شدیدتر از نیستی نیست، چون تاریکی را تاریکی نامیده اند، زیرا دیدن را بدان راهی نیست چون شیئی دیدنی برای دیدن موجود نیست، با این که شیئی فی نفسه موجود است… پس موجود فقط خداوند متعال است.
بحث نظام احسن نیز از مباحثی به شماد میرود که ملاصدرا از غزالی اثر پذیرفته است. ملاصدرا مینویسد:
(لاشبهة لاحد من اهل التحقیق ـ حسب ما یجیئ شرحه ـ فی ان نظام العالم علی هذاالوجه اشرف النظامات الممکنة و اکملها و افضلها بحیث لا یتصور فوقه نظام اخروهذا ثابت عند الکل… و هذا مما ذکره الغزالی فی بعض کتبه و نقل عنه الشیخ الکامل محیی الدین العربی فی الفتوحات المکیة و استحسنه و هو کلام برهانی.)۳۰
شکی برای اهل تحقیق (چنانچه شرح آن خواهد آمد) نیست که نظام عالم به این گونه ای که هست.
شریف ترین و کامل ترین و برترین نظام ممکن است و برتر از آنچه که هست نظام دیگری قابل تصور نیست. این در نزد همه ثابت است. این از مطالبی است که غزالی در برخی از کتابهایش یاد کرده و محیی الدین عربی هم این مطلب را از غزالی نقل نموده و آن را نیکو شمرده است و این کلامیاست برهانی.
چنانچه ملاحظه میشود مسئله نظام احسن را غزالی طرح کرده و قبل از ملاصدرا محیی الدین برترین چهره عرفان نظری در جهان اسلام آن را از غزالی گرفته و به عنوان سخنی نیکو، آن را هم میستاید و هم میپذیرد و ملاصدرا هم سخن را میپذیرد و اظهار میدارد: سخن خطابی و شعری نیست، بلکه سخنی است برهانی. پیش از ملاصدرا و پس از محیی الدین، قطب الدین شیرازی در شرح حکمت اشراق همین مطلب را یاد کرده است:
(هذا مما ذکره الغزالی فی بعض کتبه و نقل عنه الشیخ الکامل محیی الدین و استحسنه و هو حسن .)۳۱
شاید عبارتی که ملاصدرا در اسفار آورده که (نقل عنه… بعینه) از شرح حکمة الاشراق گرفته باشد.
و در جای دیگر در جلد هفتم اسفار همین مطلب را با عبارت دیگری از محیی الدین نقل میکند:
(قال الشیخ الکامل المحقق محیی الدین الاعرابی فی الفتوحات المکیة اعلم ان العالم خلقه الله فی غایةالاحکام و الاتقان کما قال الامام ابوحامد الغزالی من انه لم یبق فی الامکان ابدع من هذا العالم.)۳۲
محیی الدین عربی در فتوحات مکیه میگوید: بدان! عالم را که خداوند در نهایت اتقان و استحکام آفریده است، چنانچه غزالی گفته: بهتر از این عالم امکان ندارد.
در اسفار در بحث از گوناگونی مراتب مردم در درک امر معاد و تفاوت مقامهای ایشان، ابتدا به نقد دیدگاه افلاطون و پیروان او میپردازد که صور محسوسی که در زبان شرع آمده، تفسیر به صور عقلیه میکنند که در جهان عقول محض تحقق دارد. آن گاه سخن غزالی را نقل میکند که جمیع اقسام جزا ممکن است و جایز است که همه اقسام آن هم وجود داشته باشد و به طور کامل سخن غزالی را میپذیرد، گرچه در ادامه بحث پا را فراتر نهاده و دیدگاه راسجتن در عرفان را میپذیرد، ولی در مرحله پایین تر دیدگاه غزالی را پذیرفته و نقدی هم متوجه آن نساخته است.۳۳ و همچنین در بحث جدایی روح از بدن اظهار میدارد:
(قال الشیخ الغزالی ان الروح اذا فارقت الابدان تحمل معها القوة الوهمیة بتوسط النطقیة فتکون حنیئذٍ مطلعة للمعانی المحسوسة لان تجردها من هیأة البدن غیرممکن و هی عندالموت شاعرة بالموت و بعدالموت متخیلة نفسها مقبورة و یتصور جمیع ما کانت تعتقده حال الحیاة و تحس بالثواب و العقاب فی القبر و هذا کلام صحیح برهانی.)۳۴
غزالی میگوید: روح هنگامیکه از بدن جدا شد، حمل میشود با آن و به توسط قوه نطقیه، قوه وهمیه و سپس در این هنگام از معانی محسوسی هم آگاه است، چون تجردش از چگونگی بدن ممکن نیست و در وقت مرگ بدان آگاه است و بعد از مرگ در قبر قرارگرفتن را تخیل میکند و همچنین تمام آنچه را که در این جهان بدان معتقد بود، تصور میکند و پاداش نیک و بد را در قبر احساس میکند و این گفته ای است برهانی و درست.
در رسالةالحشریه، در بحث از حقانیت عذاب قبر سخن غزالی را ذکر میکند و میپذیرد.۳۵
بنابراین، باتوجه به مطالبی که در نوشتههای ملاصدرا وجود دارد، بدون هیچ توسلی به تحلیل های بدون سند، ملاحظه میشود که وی در بسیاری از مسائل وامدار غزالی است. از بحث مبدء گرفته تا مباحث معاد از مباحث قرآنی تا مباحث اخلاقی از علوم نقلی تا علوم عقلی، در همه جا از او استفاده کرده و خود نیز به طور کامل بدان اعتراف دارد، بویژه آنچه که در ستایش غزالی در کتاب مفاتیح الغیب بیان کرده، در این زمینه یادکردنی است. و البته به هیچ روی از بزرگی و والایی او کاسته نمیشود، چراکه غیر از کسانی که دانش های آنان لدنی است و بی واسطه مطالب را از غیب دریافت میکنند، دیگران همیشه وامدار افراد پیش از خود هستند و خواهند بود.
پی نوشت ها:
۱. رسائل فلسفی/ ۱۸۴.
۲. رساله نوریه در عالم مثال، مقدمه/۴۱. استاد آشتیانی در کتاب شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا عباراتی چند در نقد غزالی بیان میکند که به نظر میرسد از طغیان قلم بوده است. از این روی در صفحه ۷۹ رساله نوریه در عالم مثال مینویسد: (نگارنده حقیر به این مرد بزرگ در یکی از آثار خود جسارت کرده است و اکنون جای آن دارد که جداً عذر بخواهد.)
۳. تفسیر ملاصدرا، ج ۱/۷۳-۷۴.
۴. فصل نامه معارف، سال اول، ش ۳/ ۶۱.
۵. کسر اصنام الجاهلیة مقدمه/ ۱۶; ج۱ / ۶۴۴ .
۶. History of islamic philsophy
۷. مفاتیح الغیب/ ۶۹ .
۸. مفاتیح الغیب/ ۶۹-۷۳; احیاءالعلوم، غزالی، کتاب اسرار تلاوةالقرآن باب رابع فی فهم القرآن و تفسیره بالرأی من غیرنقل/۱۳۴- ۱۳۸.
۹. تفسیر ملاصدرا، ج ۴/ ۱۷۲.
۱۰. شرح اصول کافی، ج ۳/ ۲۰. فیض کاشانی همین مطلب را در کتاب وافی از غزالی نقل میکند، به این عبارت: (قال بعض المنسوبین الی العلم) وافی ج ۴/ ۵۹. ولی در کتاب علم الیقین، ج ۱/ ۳۲، مینویسد: قال بعض العلماء.
۱۱. مفاتیح الغیب/ ۱۵۸; احیاءالعلوم/ ۱۳۹۲، چاپ استانبول.
۱۲. مفاتیح الغیب/۲۱۳-۲۱۷ ; احیاء العلوم/ ۱۴۱۶ - ۱۴۲۱ و در باب شرح عجایب قلب/ ۷۲-۷۷.
۱۳. مفاتیح الغیب/ ۹۷-۹۸.
۱۴. اسفار، ج ۱/ ۲۲۷.
۱۵. مبدأ و معاد/ ۲۹۷،چاپ سنگی.
۱۶. تفسیر ملاصدرا، ج ۳/ ۲۸۲.
۱۷. شرح اصول کافی/ ۱۴۹،چاپ سنگی.
۱۸. محجة البیضاء، ج ۱/ ۵۶-۶۰ .
۱۹. شرح اصول کافی، ج ۲/۱۸-۱۹.
۲۰. همان/ ۳۷۹.
۲۱. تفسیر ملاصدرا، ج ۲/ ۶۷.
۲۲. همان/ ۷۱.
۲۳. رساله سه اصل/ ۷۸.
۲۴. تفسیر ج ۲/ ۶۵-۷۱.
۲۵. اسفار، ج ۲/۳۲۳-۳۲۶.
۲۶. همان/ ۳۲۶.
۲۷. همان/ ۳۴۲.
۲۸. ایقاظ النائمین/ ۱۵.
۲۹. همان/ ۲۳.
۳۰. اسفار، ج ۷/ ۹۱.
۳۱. شرح حکمةالاشراق/ ۵۲۰.
۳۲. اسفار، ج ۷/ ۱۸۱.
۳۳. همان، ج ۹/ ۱۷۳.
۳۴. همان، ج ۸/ ۳۲۰.
۳۵. مجموعه رسائل فلسفی/ ۲۳۹.