زنده یاد استاد محمود عبادیان (۱ فروردین ۱۳۰۷ - ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ در ارومیه) استاد بازنشستهٔ گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید قم و عضو گروه فلسفۀ فرهنگستان هنر ایران بود.
ایشان دورۀ دکترای «تاریخ فلسفۀ عمومی» را در دانشگاه چارلز پراگ (۱۹۶۱) و و دکترای «فلسفۀ کلاسیک آلمان» را در دانشگاه هامبورگ (۱۹۷۸) گذراند. دکتر محمود عبادیان ازجمله چهرههای دانشگاهی بود که سابقۀ مبارزاتی هم داشت. وی بیش از ۳۰ عنوان کتاب فلسفی و ادبی را ترجمه یا تألیف کردهاست.
پدر مرحوم عبادیان جزو کارگران نساجی در شرق ایران در خراسان بود و در سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ جزو فعالان کارگری در حوزۀ پارچهبافی و نساجی بهشمار میرفت و در کنفرانس ملل شرق برای آزادی شرق که آن موقع لنین تشکیل داد، به شوروی دعوت شدهبود. پدرش باوجود اینکه فردی دینی و مذهبی بود، افتخار میکرد که لنین در این کنفرانس دستی به پشت او زده و گفته است که «ممدوف خوش آمدی.» (نام پدرش محمد بود و روسها هم یک اُف به اسمها اضافه میکنند). پدرش بعد از این اتفاق چند سالی در شوروی ماند تا اینکه در شوروی از سوی حکومت برای برگزاری امور دینی محدودیتهایی ایجاد شد و خانوادۀ آنها به ایران بازگشت. درواقع، خانوادۀ وی متولد بخارا بودند اما شناسنامۀ مشهد داشتند. در این زمان، پدرش او را به یک مرکز شبانهروزی در خارج از مشهد برای تحصیل فرستاد و او دو سال در شبانهروزی زندگی و تحصیل کرد و نخستین آشنایی اش با الفبا در این شبانهروزی اتفاق افتاد. او، در گفتگویی با روزنامۀ اعتماد، دربارۀ زندگیاش سخن گفتهاست. عبادیان، بجز دو سالی که در این شبانهروزی بود، هیچ تحصیل متوسطه یا ابتدایی منظمی نداشت. در سال ۱۳۱۷ زمانی که ۱۰ساله بود، پدرش نتوانست در مشهد کاری پیدا کند؛ بههمینخاطر، خانودۀ آنان به تهران آمدند. برای تأمین درآمد، روزها در بازار کفاشان و در یک مغازۀ ابزار جوراببافی کار میکرد و شبها به اکابر میرفت. عبادیان، در «تکنیکال اسکول»، خواندن زبان انگلیسی را آموخت و همچنین سیکل اول و دومش را در آنجا گرفت. پس از آن به آبادان رفت و در شرکت نفت کار میکرد و تا سال ۱۳۳۳ در آبادان بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد به زندان افتاد و براثر شکنجههای زندان، سر و چشمش دچار خونریزی و مهرههای ۳ و ۴ ستون فقراتش دچار آسیب جدی شد؛ بههمیندلیل نمیتوانستند او را آنجا نگه دارند و به قید کفیل آزادش کردند. پس از آزادی، نمیتوانست در شرکت کار کند؛ سرش گیج میرفت و چند بار از روی دوچرخه پرت شد. پس از مدتی، از ایران خارج شد و به چک رفت. بهدلیل نبودن درجۀ لیسانس، امکان تحصیل در رشتۀ فوقلیسانس برای او مهیا شد. در آنجا، بهدلیل اینکه ضعف قوای جسمانی داشت و چشم راستش هم متلاشی شدهبود، به او پیشنهاد دادند بهجای رشتههای فنی، سراغ رشتههای علوم انسانی برود و او هم پذیرفت. در آنجا بهسرعت شروع به آموزش زبان چکی کرد. زبان چکی از زمرۀ زبانهای سخت و جزو خانوادۀ زبانهای اسلاو است. پیش از ورود به چک، عمدۀ مطالعات او بر ادبیات فارسی و تاریخ ایران و اسلام از روی منابع فارسی بود و آثار مارکس را مطالعه میکرد.
دکتر محمود عبادیان در پراگ با پروفسور یان ریپکا، استاد شرقشناس و نویسندۀ تاریخ ادبیات ایران، آشنا شد. ایشان از وی خواست تا در ترجمۀ رباعیات خیام به زبان آلمانی به او کمک کند و رباعیاترا برای او توضیح بدهد.
آن مرحوم در چک ابتدا یک دوره فوقلیسانس ششساله را گذراند. در آن زمان معمول بود که فرد باید برای دکتری چند سالی دورۀ عملی میگذراند تا بتواند رشتۀ خودش را انتخاب کند، اما به وی گفتند چون در دورۀ فوقلیسانس نشان دادهای که دانشجوی خوبی هستی، به تو این امکان را میدهیم که یک سال در کتابخانۀ دولتی پراگ کار کنی و بعدازآن برای دکتری بیایی. او در سالهای ۶۳-۱۹۶۲ کارمند کتابخانۀ دولتی پراگ بود و با سیستم کتابداری آشنا شد؛ بعد از آن وارد دورۀ دکتری شد که تا سال ۱۹۶۶ طول کشید. در این مقطع وی رشته فلسفه عمومی را انتخاب کرد. مکتب پراگ در آن زمان خیلی معروف بود و او هم به سوی این مکتب کشیده شد فلسفه ای که او می خواند همان تاریخ فلسفه عمومی با تاکید بر روی فلسفه معاصر و فلسفه کلاسیک آلمان بود. در آن زمان در چک زبانشناسان فوقالعادهیی وجود داشتند و او با تاکید بر ایدالیسم آلمانی به بحث های زیبایی شناسی و زبانشناسی نیز گرایش خاص داشت.
شادروان عبادیان شاگرد مستقیم جورج لوکاچ نبود اما دربارۀ زیباییشناسی لوکاچ رساله نوشت. خودش در این باره گفتهاست که زمانی که به آلمان رفت، لوکاچ به مجارستان رفتهبود. عبادیان، از سال ۶۸ تا ۷۸ میلادی در آلمان بود، و این سالهایی بود که لوکاچ گهگاه به آلمان میرفت و سخنرانیهایی در هامبورگ یا هایدلبرگ ایراد میکرد، اما لوکاچ از سال ۶۵ میلادی از آلمان به مجارستان رفتهبود. عبادیان، برای گرفتن دکتری فلسفه، به آلمان رفت. او پنج ـ شش سال در پراگ، آثار هگل را مطالعه کردهبود و در آلمان نیز بهشکل تخصصی فلسفۀ هگل را دنبال کرد. او، هنگامی که در پراگ بود، آلمانی، چک، روسی، و انگلیسی میدانست و دراصل برای رسالهاش دربارۀ زیباشناسی لوکاچ با راینز ورنر، که از نوکانتیهای آلمان و استاد راهنمایش بود، کار میکرد. بهدلیل اینکه بهنظر خودش تمایلات هگلی نداشت، پایاننامهاش را با یک استاد یونانی گرفت و ورنر هم اندکی ازاینبابت دلخور شد. فلسفۀ نوکانتی در آن زمان در هامبورگ قوی بود. آنان از هگل زیاد خوششان نمیآمد؛ بهویژه اینکه یک خارجی بیاید و هگل بخواند، و او هم در چک هگل خواندهبود. دکتر عبادیان در سال ۱۹۶۶ در چک فارغالتحصیل شد. در همین سال ها دانشجویان چینی به مناسبت انقلاب فرهنگی وی را به این کشور دعوت کردند و او به چین رفت و به عنوان دانشجویان جهان سومی با آنها همکاری میکرد و آثار مائو را از مجلههای چینی میگرفت. در حرکت های دانشجویی ۱۹۶۸ نیز در فرانسه حضور داشت. او همچنین با یک دختر اهل چک ازدواج کرد که در دهه 90 از دنیا رفت و فرزند پسری در خارج از کشور دارد.
دکتر محمود عبادیان علاقه ای خاص به متون کهن و زبان و ادبیات فارسی داشت. پس از بازگشت به ایران و در دوران تدریس در دانشکده ادبیات علامه طباطبایی تصمیم گرفت از دیدگاه زیباشناسی روی این آثار کار کند. ابتدا رساله ای درباره حافظ نوشت با عنوان «آنچه خوبان همه دارند» و پس از آن نیز درباره تکوین غزل و نقش سعدی و نیز سنت و نوآوری فردوسی در حماسهسرایی کتابهایی منتشر کرد. ادبیات معاصر فارسی هم از زمینههایی بود که صاحبنظرانه و بهطور پیگیر، آثار و مباحث آن را مطالعه و طرح میکرد. وی تمایل داشت این پژوهشها را بهشکل خمسهای درکنار رسالههایی دربارۀ خیام و مولوی جمعآوری کند، ولی در دو دهۀ پایانیِ عمرش بیشتر بر فلسفه متمرکز شد. بهبیاندیگر، وی از سال ۶۳ تا ۶۹ میلادی، ادبیات درس میداد و در سال ۷۰، با کمک دکتراصغر دادبه و دکتر کاشانی و استادی دیگر، گروه فلسفۀ دانشگاه علامه طباطبایی را تشکیل دادند و پسازآن، عمده فعالیتش بر تدریس فلسفۀ غرب و ترجمۀ آثار مهمی دراینزمینه میگذشت. وی دورهای نیز برای تدریس فلسفه به دانشگاه مفید قم میرفت. دانشجویان وی در دانشکدۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، بهویژه در سالهای پایانیِ دهۀ شصت، امروزه از پژوهشگران و استادان این رشته هستند و نقش دکتر عبادیان در شکلدهی به نگرش نقّادانۀ ادبی و دیدگاههای زیباییشناسانه و جامعهشناسانه در آثار آنان انکارنشدنی است.
علاوه بر اینها، ازآنجاکه در دانشگاه هامبورگ اوستایی خواندهبود و با سایر زبانهای باستانی آشنایی داشت، چندی نیز به دانشجویان زبانهای باستانی تدریس می کرد. وی دراینزمینه میگفت:
"ما باید سه رشته را در مقطع دکتری در هامبورگ دنبال میکردیم که شامل دو رشتۀ اصلی و یک رشتۀ فرعی میشد. من زبانهای باستانی و فلسفه را بهعنوان رشتههای اصلی انتخاب کردم و با استادی به نام اِمِریک، که استاد زبانهای هندواروپایی است، اوستا کار میکردم. در دانشگاه، من فارسی باستان، پهلوی و اوستایی را درس میدادم و سعی میکردم به دانشجویان بگویم آنها را حرفنویسی کنند. به دانشجویان میگفتم الآن از هر اروپاییای که بپرسید، میداند اوستایی چه زبانی است و میتواند یک توضیح دقیق بدهد، درحالیکه ما [ایرانیان] خیلی کم میدانیم. اما دانشجویان ایرانی رشتۀ زبانهای باستانی خیلی کم زیر بار میرفتند و من هم بعد از مدتی خسته شدم و این کار را رها کردم."
استاد همچنین به تئاتر، سینما، موسیقی، و هنرهای دیگر نیز علاقه داشت و از دیدگاه زیباییشناسی و فلسفۀ هنر، نگرشی خاص به این مباحث داشت.
در نیمسال قبل از مرگش، از منزل مسکونی خود در مجموعه ساختمانهایی که در ولنجک و ازطرف دانشگاه علامه طباطبایی برای استادان دانشگاه در سالهای میانیِ دهۀ هفتاد ساخته شدهبود، بهدلیل بیماری، به منطقهای در نارمک، نزد یکی از اقوام نزدیک خود رفت. قرار بود جمعی از شاگردانش برای او مجلس نکوداشتی برقرار کنند که خود با آن مخالفت کرد. این چهره فرهیخته ساعت پنج صبح ۱۲ فروردین ۱۳۹۲، بهعلت کهولت سن، در سن 85 سالگی در منزلش درگذشت.
از زنده یاد عباديان بيش از 30 عنوان کتاب فلسفي و ادبي اعم از ترجمه و تأليف منتشر شده که از آن جمله ميتوان به رساله منطقي - فلسفي ويتگنشتاين اشاره کرد که اولين بار توسط ایشان به زبان فارسي ترجمه شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد