داوود دانش جعفری وزیر اقتصاد دولت نهم که در نیمه راه به دلیل اختلاف سلیقه در مدیریت اقتصادی از دولت جدا شد، در گفتگو اختصاصی با عطنا از مسائل اقتصادی که دولت روحانی با آن دست و پنجه نرم میکند گفت. او راه فرار دولت یازدهم از اقتصاد نفتی را سیستم جامع مالیاتی صحیح و فراگیر میداند. دانش جعفری در این گفتگو به توضیح علل کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی نیز پرداخت. آنچه در پی میآید گفتگویی مفصل با دکتر دانش جعفری است که در دفتر عطنا انجام شده است.
با توجه به اینکه از ابتدا یعنی از سال 1304 تا 1320 که نظام برنامهریزی و بودجه شکل گرفت، در نظام برنامهریزی و بودجه ما همواره سعی بر این بوده که وابستگی کمتری به درآمد نفتی داشته باشیم، چرا همچنان دچار اقتصاد تک محصولی هستیم؟ علت این که ما هنوز به نفت وابستهایم، چیست؟
کشورهایی که دارای اقتصاد نفتی هستند، نفت هم میتواند برایشان به عنوان فرصت تلقی بشود و هم در مواقعی تبدیل به تهدید شود، فرصت از این نظر که درآمد نفت که یک ثروت زیرزمینی است میتواند با نوعی مدیریت ثروت، که به اصطلاح ثروت روی زمینی هست تبدیل شود، فرضاً دولتها میتوانند به وسیله آن طرحهای عمرانی ایجاد کنند، تحقیق و پژوهش انجام دهند و یادر زمینههای زیر بنایی مثل توسعه دانشگاهها، آموزش پرورش و... سرمایهگذاری کنند، یعنی در واقع ظرفیت نیروی انسانی را در کشور ارتقا دهند شاید این بهترین نوع سرمایهگذاری باشد، چرا که سرمایه زیرزمینی نفت به نوع دیگری از سرمایه تبدیل میشود ولی اگر دولتها از نفت استفاده دیگری انجام دهند و در جهت توسعه اندازه دولت به کار گیرند، مثلاً با آن حقوق کارمندان را بدهند، این در واقع ظرفیت کشور را لزوما افزایش نمیدهد، البته بخشی از کارهای دولت مثل آموزش، نوعی از سرمایهگذاری است ولی بعضی از کارها این ویژگی را ندارد بنابراین اگر دولت از پول نفت استفاده صحیحی نکرد دچار مشکل میشود.
مشکلی که در کشورهای نفتی وجود دارد، این است که وقتی دستگاه دولت بزرگتر میشود، یکسری هزینههای ثابت روی دوش دولت میآید، مثلاً اگر تعداد کارمند دولت فرضاً دوبرابر شد هزینههای پرداختهای حقوق و هزینههای جاری هم متناسب با آن بالا میرود، بنابراین درآمدِ کشوری که به نفت وابسته است، از قبل قابل پیش بینی نیست، زیرا قیمت جهانی نفت همیشه در نوسان است.
مثلا در سالهای 85 تا 89 در بعضی مواقع قیمت جهانی نفت بالای 100 دلار بود در سال 1377 قیمت جهانی نفت به حدود 8 دلار رسید و الان ما خود را برای 25 دلا آماده میکنیم. بنابراین چالشی که کشور نفتی با آن روبرو هستند، این است که هزینههای ثابت و افزایشی در مقابل درآمدهای نوسانی قرار میگیرد.
این چالش در واقع مهمترین مشکل کشورهای نفتی است که نمیتوانند هزینه های خود را با درآمد خود تنظیم کنند، یعنی وقتی که درآمدهای نفت مثل امسال پایین میآید امکان تنظیم هزینهها با کاهش درآمد نفت، وجود ندارد، بنابراین این تبدیل به یک چالش مهم در کشور میشود که چگونه وقتی درآمدها کاهش پیدا میکند، هزینهها را کاهش دهیم.
چرا ما هنوز نتوانستهایم از این وابستگی رهایی یابیم، دلیل اصلی این امر از نظر شما چیست؟
برای اینکه از این معضل خارج شویم پیشنهادات مختلفی وجود دارد که کشورهای نفتی باید این کارها را انجام دهند، اول اینکه در مواقعی که درآمد نفت زیاد است مقداری ازآن را پس انداز کنند برای مواقعی که درآمد نفت کم است. بنابراین هر موقع مثل سال 94 درآمد نفت کاهش یافت، از آن ذخیره استفاده میکنیم و نمیگذاریم به کشور فشار وارد شود.
راه دیگر کاهش وابستگی به نفت است، پژوهشها نشان میدهد کشورهایی که بیش از 20 درصد درآمد صادراتشان وابسته به یک مقوله مانند نفت است، دائم در معرض نوسان هستند، یا به عبارت دیگر در مقاطعی 65 درصد درآمدمان از نفت میآمد بنابرین وقتی قیمت نفت کاهش مییابد، 65 درصد ضربه میخوریم.
راه دیگر این است که درآمدها متنوع شود مثلاً فقط درآمدهایمان از نفت نباشد، درآمد مالیاتی هست، مثل بعضی از کشورهای دنیا که نفتی هم نیستند، از طریق مالیات، دولت را اداره میکنند، مالیات به غیر از درآمدزایی ویژگی دیگری هم دارد، به دلیل اینکه دولت نمیتواند درآمد مالیاتی را هر مقدار که خواست افزایش دهد، عامل کنترل برای اندازه دولت هم هست، یعنی اگر دولتی میخواهد مالیات را زیاد کند شاید مردم توان پرداخت را ندارند بنابراین مالیات را تا حدی که مردم قبول دارند، میتواند افزایش دهد، و این بدانمعناست که دولت بی دلیل نمیتواند بزرگ شود. بنابراین هزینه هایش را کنترل میکند در حالی که چون درآمد نفت به وفور است در بعضی از مقاطع، بیمحابا دولتها را بزرگ میکند و دولتها بیمحابا خرج میکنند.
آقای دکتر بحث مالیات در کشور متأسفانه به گونهای هست که نمیتوان روی آن حساب باز کرد، زیرا راهها فرار زیادی وجود دارد؟
میتوان فرار مالیاتی را کاهش داد، الآن کشورهای جهان سومی هم هستند که بر اساس درآمد مالیاتی مدیریت میشوند و درآمد نفتی یا مثل آن ندارند مانند ترکیه که بیشتر درآمدش از مالیات است. یک نکته قابل ذکر است که وقتی میگوییم افزایش درآمد مالیاتی، مردم ممکن است احساس بدی داشته باشند، زیرا فکر میکنند به آنها فشار میآید. منظور این نیست که نرخهای مالیات را زیاد کنیم، بلکه باید پایههای مالیاتی جدیدی که در همه کشورها مرسوم هست را پیدا بکنیم و سعی کنیم که آن را به خوبی اجرا کنیم تا فرار مالیاتی به حداقل برسد، یکی از مشکلاتی که نظام مالیاتی ما امروز دارد این است که بعضی از نسبتها به اندزاه کافی مالیات ایجاد نمیکند. خیلی از بخشهای اقتصاد معافیت دارند مانند بخش کشاورزی یا بعضی از نهادها که ممکن است معافیتهای مالیاتی برای خود منظور کردهاند. بعضیها فرار مالیاتی دارند یعنی مالیاتی که حق دولت هست را به شکلهای مختلف نمیدهند. این در همه قسمتها هست.
دولت هر چقدر سیستم جامع مالیاتی داشته باشد که اطلاعات لازم را کشف کند، میتواند فرار مالیاتی را به حداقل برساند ولی همانطور که عرض کردم برخی کشورهای جهان سوم درآمد مالیاتی خوبی دارند و نفت هم ندارند ولی کشورشان را اداره میکنند.
به غیر از مالیات شما راهکار دیگری را پیشنهاد میکنید؟
مسئله اصلی مالیات است ولی مالیات به معنای این است که وقتی اقتصاد فعالتر میشود، تولید و درآمد زیاد میشود آن موقع مالیات هم افزایش مییابد. نه این که از همان درآمد ثابتی که هست مالیات دائم گرفته شود. این کار باعث میشود تولید زمین بخورد. بنابراین وقتی میگوییم درآمد مالیات زیاد شود در کنارش باید تولید و اشتغال هم زیاد شود و اقتصاد در رونق باشد.
ضمن اینکه فرار مالیاتی باید به حداقل برسد، اگر این اتفاق رخ دهد سهم مالیات پس از مدتی در درآمدهای دولت زیاد میشود و دولت وابستگی به نفت را از دست میدهد. بنابراین باید درآمد نفتی به سمت سرمایهگذاری برود، چه سرمایهگذاریهای در بخش خصوصی چه سرمایهگذاری در دولت، ولی دولت را باید به درآمدهای مالیاتی وصل کنیم، طرح ایده آل از نظر من این است.
همانطور که اشاره کردیم ما قبلاً هم در دوره دولتهای هفتم و هشتم و زمان جنگ با کاهش نفت مواجه بودهایم، چرا این بار این مسئله اهمیت بیشتری دارد؟
برای اینکه مخارج دولت در دورهای که درآمدهای نفتی بالا بود، افزایش پیداکرده است، اینطور مثال میزنم که یک خانواده هر ماه یک میلیون تومان درآمد داشته و زندگیاش را بر اساس آن تنظیم کرده است، اتفاقی افتاده، مثل رسیدن ارث برای یکی دوسال درآمد خانواده را بالا برده است و موقتا 4 میلیون تومان شده است، چرا میگوییم موقت زیرا تجربه نشان داده هیچ وقت قیمت نفت ثابت نیست. اشتباه این بود که در آن دوره که درآمدهای نفت بالا رفت مخارجمان را هم بالابردیم، زیرا فکر میکردیم که همیشه درآمدمان 4 میلیون تومان است، بنابراین این خانواده به 4 میلیون تومان عادت کرده و تعهد هم برای خود درست کرده است. ولی درآمد دوباره به 1 میلیون تومان برگشته است. این برای دولت خیلی سخت است که خودش را تنظیم کند و نمیتواند حقوق کارمندانش را ندهد. به همین دلیل سرمایهگذاری و بودجه طرحهای عمرانی را کاهش میدهد.
پرداخت یارانهها از این نظر چقد دولت را تحت فشار قرار داده است؟
البته دولت سعی کرده است که حتی المقدور یارانهها را پرداخت کند و کسانی که نیاز ندارند را حذف کند. ولی خیلی تعیین کننده نبوده بنابراین مشکل اصلی این است که دولت در دوره وفور درآمدهای نفتی، مخارج خود را به صورت دائمی بالا برده و الان نمیتواند آنها را متناسب با درآمد پایینش کاهش بدهد.
شما به عنوان چهرهای اصولگرا چه شد که همکاری خود با آقای احمدینژاد را قطع کردید، و چه شد که با دولت اعتدال همکاری دارید؟
من به طور کلی از زمانی که فعالیتم را آغاز کردم همیشه به مسائل سیاسی گرایش نداشتم، یعنی چه در دوره آقای احمدی نژاد چه الان، من خودم را یک کارشناس میدانم و هیچ محدودیتی هم کسی در استفاده از ظرفیتهای من ندارد و خودم را محدود نمیکنم.
در واقع آثار خدمت به مردم برمیگردد و مردم ثابت هستند، گروهها ثابت نیستند. بنابراین طرف حساب ما مردم هستند و اگر خدمتی از دست ما بر میآید انجام میدهیم. البته افکار دولتها ممکن است با افکار آدم تطبیق پیدا کند و باعت توسعه فعالیت شود و ممکن هم هست نکند، بنده با آقای احمدینژاد اختلافم در سیاست گذاریها بود و اختلاف شخصی نبود، اگر مصداقش را بگویم مثل طرحهای زودبازده، یا سیاستهای پولی انبساطی یعنی استقراض از بانک مرکزی، این نوع طرحها که به مشکل تعادل بین درآمد و هزینه را به اصطلاح به هم میزند ممکن است موقتاً در یک مقطع آدم احساس پیروزی کند اما در بلند مدت آثار نامطلوبی دارد.
یکی ازبحثهای مطرح در آن دوره، این بود که اگر دولت از بانک مرکزی استقراض کند در واقع منابع استقراض را به طرف تولید ببرد این منجر به شکوفایی اقتصاد میشود. ما از آموزههای اقتصادی یادگرفته بودیم که استقراض از بانک مرکزی ممکن است در کوتاه مدت تولید را افزایش دهد ولی در بلندمدت در تولید اثر ندارد و حتما تورم بعد از مدتی بالا میرود. مشابه این بحثها در مورد تعیین نرخ سود بانکی هم مطرح بود، دولت علاقهمند بود سود بانکی را به صورت دستوری پایین نگه دارد با هدف این که سرمایهگذاری بیشتر شود ولی ما از آموزههای اقتصادی میدانستیم که اگر سود بانکی به صورت دستوری نسبت به سود تعادلی کاهش پیدا کند، باعث کاهش منابع سیستم بانکی میشود و در واقع آنها دیگر نمیتوانند منابع در اختیار سرمایه گذاران قرار دهند.
این فکر که اگر سود بانکی کم شود مردم بیشتر به سرمایهگذاری سوق داده میشوند درست است اما در صورتی که وقتی سرمایه گذار سمت بانک میرود منابع هم وجود داشته باشد. وقتی نرخ سود بانکی به صورت دستوری کاهش مییابد در واقع کسانی که باید پول را سپرده کنند و در اختیار بانک بگذارند منابع پولی را کم میکنند بنابراین وقتی مردم به بانک مراجعه میکنند تا پول برای سرمایهگذاری به دست میآورد بانک اعلام میکند پول نداریم! یعنی تقاضا برای تسهیلات بالاست ولی عرضه تسهیلات که از طریق پس انداز مردم هست کم میشود، بنابراین این سیاست، سیاست مفیدی نبود.
شما در مدتی عالیترین مقام اقتصادی کشور بودید اما گویا عدم اعتماد شما و رئیس جهمور و اختلاف سلیقه شما خیلی زیاد بود، درست است؟
اختلاف سلیقه اقتصادی بود!
آقای دکتر شما در دوران پسا برجام آینده نفت را با توجه به سنگ اندازیهای عربستان در اوپک چطور ارزیابی میکنید؟
برداشت من این است که برای حداقل 4 یا 5 سال آینده خودمان را آماده کنیم که قیمت نفت بالا نخواهد بود و در همین نرخ ثابت میماند یا پایین میآید، یعنی نباید فکر کنیم حتی با حل مشکل عربستان قیمت افزایش یابد، به نظر من این اتفاق خیلی سخت است که رخ بدهد. زیرا خیلی چیزها بر قیمت جهانی نفت تاثیر دارد. یکی از آن موارد تقاضا است، الآن خیلی از کشورهای صنعتی مثل چین با کاهش رشد اقتصادی مواجه شدهاند.
وقتی رشد اقتصادی یک کشور بزرگ مثل چین که اقتصاد دوم دنیاست کم میشود یعنی مصرف نفت این کشور هم کم میشود. پس هرچه تقاضا کم باشد قیمت کمتر میشود. از طرف دیگر عرضه نفت هم در حال افزایش است زیرا کشورهای نفتی که در گذشته با 100 واحد صادرات، مشکل مالی خود را حل میکردند، الان وقتی قیمت پایین است صادرات خود را افزایش میدهند.
بنابراین تمام کشورهای اوپک و غیر اوپک که به نفت وابسته بودند بیشتر از آن چیزی که در گذشته صادر میکردند، صادر میکنند، مثل این است که پمپاژ زیاد نفت به بازار باعث کاهش قیمت میشود.
این که بعضی از کشورها حاضر به پذیرفتن سهمیه بندی اوپک نیستند به این دلیل است که فکر میکنند اگر سهمیه را رعایت کنند درآمدشان کم میشود در حالی که با قیمت فعلی نفت، اگر بیشتر صادر کنند میتوانند مشکل درآمدشان را بهبود بخشند. بنابراین شرایط طوری که شده که کشورهای نفتی وارد باتلاق میشوند، ضمن اینکه بازیگرهای جدید نفتی و تولید کنندههای نفتی جدید وارد بازار شدهاند.
این بازیگرهای جدید نفتی کدام کشورها هستند؟
منظورم کشورهایی مثل کانادا، روسیه و آمریکا که تولید نفت را بالا برده اند، عراق هم نسبت به دوره صدام تولیدش را افزایش داده، شاید عراق به زودی به یک کشور مهم نفتی تبدیل شود، مثل عربستان. یعنی صحبتهایی هست که عراق خود را به 7 میلیون بشکه در روز رساند در حالی که در دوره صدام حدأکثر تولیدشان 3 و 5 کیلو بشکه بود، ضمن این که مصرف عراق به خاطر جمعیتش کم است بنابراین بخش عمده نفت این کشور صادر میشود. مجموعه اتفاقاتی در عرضه، که در حال افزایش است و تقاضا که فعلا در حال کاهش است، مجموعاً در قیمتها تأثیر گذاشته و قیمت پایین آمده است.
شاید در آینده هر کدام از اینها تحت تاثیر قرار بگیرد و وضعیت فرق کند. یعنی اگر صنعت دنیا دوباره شکوفا شود و تولید کشورهایی مثل چین بالا رود یا هند یا کشورهای نوظهور یا حتی کشورهایی که از قدیم صنعتی بودند (مثل کشورهای اروپایی و آمریکا) این میتواند تقاضا را ببرد بالا و قیمت افزایش پیدا کند اما با وضع کنونی چنین چیزی در آینده نزدیک مشاهده نمیشود.
نزدیک به یکسال است که ما در رکود اقتصادی قرار داریم، نقش نفت را در این رکود چگونه میبینید؟
چون درآمد نفت کاهش پیدا کرده است، درآمد دولت هم کاسته شده و بسته به اینکه دولت برای کاهش درآمد چه کاری انجام دهد آن کار در اقتصاد تاثیرگذار است. اگر دولت به دلیل کاهش قیمت نفت تعهدات مالی خود را انجام ندهد مثلاً بخش خصوصی سد یا پالایشگاه ساخته و دولت نمیتواند پولش را پرداخت کند در واقع این رکود را دامن میزند.
اتفاقاً آقای طیبنیا (وزیر اقتصاد)، در مورد خصوصیسازی گفته است: «یک عده هستند که نمیگذارند ما واگذار کنیم»، به نظر شما این «یک عده» که هستند و هدفشان چیست؟
دستگاههایی که شرکتهای دولتی دارند، احساس میکنند اگر شرکت را واگذار کنند دیگر چیزی برای اداره ندارند یعنی چون تفکرشان دولتی است فکر میکنند اگر فلان کارخانه یا شرکت از آنها گرفته شود مسئولیتی ندارند و حوزه اختیاراتشان کم میشود. در واقع در اقتصاد دولتی این فکر درست است اما اگر بخواهیم به سمت توسعه اقتصادی برویم که سهم بخش غیردولتی افزایش پیدا بکند این درست نیست، یعنی آنجا میگویند وظیفه دولت تصدیگری تولید نیست، بلکه این است که به بخش خصوصی کمک کند و خودش کار نظارت و هدایت و برنامهریزی را انجام دهد و محدودیتی نخواهد بود. ولی شکل کار فرق میکند یعنی در نظام اقتصادیای که بخش خصوصی قوی وجود دارد وظیفه دولت تنظیم مقررات و سیاستگذاری است، یعنی چه کند که تولید و اشتغال زیاد شود. که میتواند با بالا و پایین کردن یارانه، مالیات و... اتفاق بیفتد. ولی خودش تولید نکند زیرا میگویند با یک دست چند هندوانه نمیشود بلند کرد.
کشورهایی که به بخش خصوصی میدان دادند تجربه ثابت کرده که تولید آنها خیلی بالا رفته است. شما اصاد چین را مقایسه کنید با زمانی که دولتی بود، آن موقع اقتصاد چین در دنیا محلی از اعراب نداشت، حتی خودش را نمیتوانست اداره کند ولی الان به بزرگترین صادر کننده صنعتی تبدیل شده است، که از حضور بیشتر بخش خصوصی اتفاق افتاد، زیرا قبلاً همه چیز دولتی بود حتی زمینهای کشاورزان، همین موضوع در هند و روسیه اتفاق افتاد، در روسیه پس از اصلاحات اقتصادی، به بخش خصوصی میدان دادند و وضعیت اقتصادی بهبود یافت.
بنابراین افزایش سهم بخش خصوصی به هر شکلی منجر به افزایش تولید میشود، البته باید دولت نظارت داشته باشد که این اتفاق بیفتد، ما جاهایی که داریم که سهم بخش خصوصی زیاد شده ولی پیشرفتی رخ نداده است، زیرا بخش خصوصی بدون نظارت دولت، کارهای ضد اقتصادی انجام داده است. باید بخش خصوصی آزاد باشد اما دولت هم نظارت کند که از این اختیارش در جهت مثبت استفاده کند به طور مثال اگر دولت یک بازار انحصاری در اختیار بخش خصوصی قرار دهد به ضرر اقتصاد است زیرا انحصار خوب نیست پس اگر میخواهد سهم بخش خصوصی زیاد شود باید قبل از آن با بازارهای انحصاری برخورد کند، اگر میخواهیم سهم بخش خصوصی زیاد شود باید هر جا که یارانه هست با آن برخورد شود، زیرا یارانه یعنی ورود ممنوع به بخش خصوصی.
مثلا صنعت ما شاید صد سال سابقه دارد، در سنگینترین صنایع بخش خصوصی حضور دارد اما پتروشیمی یا پالایشگاه، سابقه بخش خصوصی در آن خیلی ضعیف است، چرا بخش خصوصی در پالایشگاه حضور نداشته زیرا از اول محصولات پالایشگاهی یارانهای بوده، وقتی یارانهای هست و شما مثلاً به عنوان بخش خصوصی بخواهید بنزین تولید کنید، اگر قیمت بنزین زیر 1200 اقتصادی و مقرون به صرفه باشد بنابراین بخش خصوصی حضور پیدا نمیکند، حالا اگر دولت قیمت بنزین را میگذارد 1000 تومان این یعنی ضرر که بخش خصوصی زیر بارش نمیرود.
اگر بگویید بیا حق العمل کار کن یعنی تو تولید کن به ما 1200 بفروش، من به مردم میفروشم 1000 اینجا مشکل دیگر شکل میگیرد و آن این است که تنها خریدارش دولت میشود و میشود انحصار خرید، یعنی وقتی بخش خصوصی کالایی تولید میکند که فقط یک خریدار دارد خیلی مشکل هست، پس بنابراین اگر در اقتصاد رقابت باشد، نه انحصار خرید باشد نه انحصار فروش، یارانهها به مرور حذف شود اینجا شرایطی برای رشد بخش خصوصی مناسب است.
همه دولتهایی که ما قبلا در گذشته داشتیم آمادگی حذف یارانهها را نداشند مثلا همین الان قیمت برق و آبی که تولید میشود بیشتر از قیمتی است که مصرف کننده پرداخت میکند این از نظر اقتصادی به این معناست که توسعه برق و آب با این روش فقط با دولت امکان پذیر است، حال اگر دولت پول نداشت چه میشود، صنعت برق و آب توسعه پیدا نمیکند و در آینده مردم دچار مشکل میشوند در حالی که اگه قیمتها را درست کند بخش خصوصی میتواند وارد شود.
یعنی برای هر صنعتی چندین بخش خصوصی وارد آن بشود تا انحصار دست یک بخش نباشد؟
نه منظور انحصار بخش خصوصی یا دولتی نیست انحصار شرایطی هست که در واقع تولید کننده تولیدش را کم میکند ولی قیمتش را بالا میبرد و به این ترتیب مصرف کننده آسیب میبیند و تولید هم کم میشود. مثلاً در صنعت خودرو اگر انحصار باشد یعنی یک یا دو یا سه تا تعیین کننده میتوانند قیمت را تعیین کنند در حالی که اگر رقابتی باشد اینها زورشان نمیرسد پس اگر تعداد تولید کننده خودرو زیاد باشد اینها با هم رقابت میکنند و قمیت پایین میماند اینها وقتی یک یا دو یا سه تا هستند با هم تبانی میکنند و قیمت را بالا نگه میدارند پس ما میگوییم ساختار صنعت خودروسازی ما، انحصاری و شبه انحصاری است.
مصاحبه: محمد صالح فرحبخش
عکس: شکیبا شیرازی