عطنا - این کتاب توسط لئو تولستوی نوشته شده و دارای سه بخش است که هر بخش و موضوع آن را مترجمهای مختلف ترجمه کرده اند و بخشها شامل عناوینی، چون عشق، حمدی فیل و دغدغه است.
مهندس کاظم انصاری ترجمه اولیه و بازنویسی و ویرایش نهایی را ایرج کریمی انجام داده است. کتابی که من مطالعه کردم برای مرداد ماه سال ۱۳۴۱ بود و خیلی قدیمی بود و همچنین به طور کلی این کتاب از دو بخش تشکیل شده بخش اول درمورد اصل موضوع کتاب است و دارای ۱۰۴ صفحه است، اما بخش آخر صرفا یک سری روایتهای گوناگون فلسفی و ادبی و تاریخی است و میتوان گفت که ربطی به موضوع کتاب و رمان ندارد. کتاب بدون مقدمه است و فقط سخن ناشر در اول کتاب درج شده که درمورد توصیههای کتابخوانی صحبت میکند.
تولستوی نویسندهی این کتاب متولد ۱۸۸۲ روسیه است و پدر و مادرش را در کودکی از دست داده و دارای دو اثر ادبی و شاهکار جنگ و صلح و آنا کارنینا بوده و در نهایت با انتشار کتاب رستاخیز توسط کلیسای ارتدوکس مرتد اعلام میشود و در سال ۱۹۱۰ فوت می کند. نظر نویسنده درمورد این کتاب این است که زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته غلط است و شایسته این است که به فطرت خود بازگردد.
این کتاب در مورد مرگ یک قاضی است که نویسنده اول با مرگ ایوان ایلیچ شروع کرده بعد به زندگی و روزمرگی هایش پرداخته، چراکه قصد داشته مرگ را ملموستر جلوه دهد و همچنین با موضوع و عنوانی که برایش انتخاب کرده، بیشتر همخوانی داشته باشد. ایوان ایلیچ مردی بسیار مغرور و شیفتهی جایگاه و منصب بالا بوده و نسبت به آن متکبر و خودخواه بوده؛ طوری که باعث بد خلقی و بد اخلاقی او با اطرافیانش شده و از اصل زندگی و محبت دور شده است و کم کم که دچار سرطان و بیماری بسیار اسفناکی شده و درد و رنج خیلی زیادی را تحمل میکند و به این نتیجه و درک میرسد که کارش اشتباه بوده و پشیمان میشود.
متن کتاب و ترجمهی آن با وجود مترجمهای گوناگون، بسیار خوب و صریح و روان است و سردرگمی و پیچیدگی در آن دیده نمیشود و کاملا قابل فهم است، اما شکل نوشتاری آن به سبک همان دوره نوشتته شده است مثلا نیم اسپیس و فاصله بین دو کلمه رعایت نشده همچنین از لغات و کلمات عربی زیاد استفاده شده که به احتمال زیاد برای اکثر خوانندگان کتاب دشوار باشد و قابل فهم نباشد و باعث تحریف زبان اصلی شود، اما به طور کلی کتابی آسان و جذابی است و داستان خیلی آموزنده و جالب توجهی دارد و به نظر من هدف و صد نویسنده از نوشتن این متن این بوده است که این مفهوم برساند تا هر کسی به خاطر منصبی و سمتی که دارد نباید متکبر و خودخواه باشد.
ظاهر کتاب و جلدی که دارد خیلی قدیمی است و نوع کاغذ به کار برده در آن کاهی است که به نظرم برای خوانندگان خسته کننده نباشد. در بعضی از صفحات کتاب تصاویر نقاشی شدهای دیده میشود که برای تصویر سازی مطالب و قدرت تجسم میتواند خیلی کمک کننده باشد. محتوای کتاب نیز به دلیل موضوع اصلیش که مرگ است، بسیار دارای عواطف و احساسات است و ممکن است که مخاطب را به گریه بندازد و احساساتش را بلرزاند. مطالب کتاب پراکنده و بدون مفهوم نیست و از انسجام کامل برخوردار است و به نظرم نویسنده به هدفی که در ذهن داشته رسیده یعنی قدرت کافی برای رساندن پیام خود برای خوانندگنان داشته است.
شخصیتهای به کار برده شده در داستان بدون نقص شکل گرفته و تحریف در آن دیده نمیشود و نقشششان ثابت است و همچنین با وجود استفادهی زیاد از سوم شخص مفرد کتاب کاملا فابل فهم است و سردرگم کننده نیست. مطالب کتاب نیازی به حذف یا توضیح بیشتر ندارد و به نظرم داستان کاملا قابل فهم و درک است.
به طور کلی به نظر من کتاب مرگ ایوان ایلیچ برای هر سنی مناسب است و میتوان برای تمرین تند خوانی از آن استفاده کرد و خواننده را به خود جذب میکند و مدام حس کنجکاوی را زیاد میکند تا اینکه به اتمام کتاب برسد و خواننده نهایت و عاقبت کتاب را درک کند.
نویسنده: بهاره احمدی آذر
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: