عطنا - ٣٢ نفر از اعضای پارلمان اسرائیل در نامهای به الی کوهن، وزیر خارجه این رژیم، خواستار حمایت از تشکیل کشور مستقل آذربای.جانجنوبی و تجزیه ایران شدند. آذرب.ایجانجنوبی اصطلاحی است که نخستین بار در دوران استالین و اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ شوروی در جریان جنگ جهانی و برقراری دولت دستنشانده به رهبری پیشهوری در تبریز ابداع شد و اکنون توسط دولت باکو برای اطلاق به مناطق آذرینشین ایران استفاده میکند. اسرائیل طی سه دهه گذشته به مهمترین متحد نظامی و امنیتی جمهوری آذربایجان بدل شده، یکی از محرکان الحاقگرایی این جمهوری تازهتاسیس در مورد آذریها ایران بوده و هست. به منظور بررسی این رویداد با احسان هوشمند تحلیگر مسائل اقوام به گفتوگو پرداختیم:
آیا رژیم صهیونیستی پیش از این هم در رابطه با تجزیه ایران موضعگیری و اقدامی داشته یا برای نخستین بار چنین موضوعی از سوی صهیونیستها مطرح شده است؟
رژیم صهیونیستی برای بار اول نیست که مسائل قومی در منطقه غرب آسیا و بهویژه در مورد ایران را در دستور کار خودش قرار داده است و الان تأکید مجددی روی سیاستهای پیشین است. در دهههای گذشته رسماً دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران خواهان حمایت اسرائیل از فعالیتهای آنها شده بود و در فعالیتهای رسانهای رژیم صهیونیستی و رسانههای بینالمللی دیگر برخی از فعالان صهیونیست از جمله خانم برندا شافر نقش مهمی در تقویت توان تئوریک جریانهای تجزیهطلب در مورد آذریهای ایران ایفا کردهاند. به عبارت دیگر تلاش برای رودررو قرار دادن اقوام و تیرههای ایرانی در برابر هم اقدام یا اتفاق تازهای در مناسبات ایران و رژیم صهیونیستی نیست و این رژیم از پیش در این مورد برنامههایی داشته و آن را تعقیب کرده است.
با این حال آیا این نامه را میتواند دارای اهمیت و ویژه تلقی کرد؟
بله چند نکته هست که به نظر میآید حائز اهمیت است. نکته اول به تشدید تنشها بین ایران و رژیم صهیونیستی برمیگردد. به نظر میرسد که در ماههای گذشته میزان تنش ایران و رژیم صهیونیستی به تدریج از حد معمول چند دهه گذشته خارج شده و این تنش ممکن است به رویدادهای پیشبینینشدهای هم منجر بشود. اساساً این وضعیت در چارچوب یک سیاست خارجی معقول و منطقی که بتواند اهم و مهم کند، به نظر میآید قابل نقد و بررسی است. به عبارت دیگر نباید تنشهای میان ایران و رژیم صهیونیستی به سمت رویارویی نظامی سوق داده شود. الان در سوریه شاهد این هستیم که تقریباً به صورت روزمره تنشهایی رخ میدهد. اسرائیل به گروههای مرتبط با ایران و حتی نیروهای ایرانی حمله میکند. وزیر خارجه در نقطه صفر مرزی اسرائیل زیتون میکارد. یا رژیم صهیونیستی اعلام کرد که در مرزهای باکو یا در کشور ترکمنستان سفارتی افتتاح کرده که به ایران خیلی نزدیک شدهاند. اینها نشان میدهد که دو طرف در حال هدایت تنش به سمت مرزهای یکدیگر هستند و از این جهت به نظر میآید ما در مسئله سیاست خارجی دچار مشکل هستیم. البته در مورد کشورهای عربی که موضوع پیمان ابراهیم علیه ایران مطرح بود با عادیسازی رابطه ایران و عربستان یک مقداری از آن نگرانیهایی که ممکن بود با ائتلاف کشورهای عربی و اسرائیل شکل بگیرد، مدیریت شده و خوشبختانه در این مورد اقدام بسیار اساسی و خوبی صورت گرفته است.
این نامه در راستای تبلیغات رسمی دولت باکو هم هست. طرح چنین درخواستی را تا چه میزان با مسائل قفقاز مرتبط میدانید و سیاست ایران در آن عرصه چگونه بوده است؟
نکته تاسفبرانگیز آشفتگی سیاست خارجی ایران در قفقاز است. به عبارت دیگر بعد از چند دهه آشفتگی در مورد سیاست ایران نسبت به کشورهای قفقاز و بیتوجهی و سپردن بخشی از این سیاست به نیروهای محلی، مثل ائمه جمعه استانهای مرزی و نیروهای سیاسی در منطقه که بعضاً هم در قالب جریانهای قومگرا در ارکان حاکمیت نفوذ کردهاند، موجب شد که بیش از گذشته مسئله قفقاز در سیاست خارجی نادیده گرفته شود و با محلیسازی امر ملی و سپردن سیاست خارجی کلان کشور و اداره آن به دست کسانی که اطلاع چندانی از این موضوع نداشتند یا منافع دولتهای باکو و ترکیه را در ایران تقویت میکردند و استفاده جناحی و یا سیاسی از این دست مسائل، این فرصت را برای دولت صهیونیستی مهیا کند تا سیاستهای خودش را در قفقاز پیش ببرد. عدم جدیت در مقابله با تحرکاتی که از ابتدای تأسیس در جمهوری باکو علیه ایران شکل گرفته، بسیار مشهود است. این کشور شاید تنها همسایه در منطقه بوده که دائما رهبران جمهوری اسلامی را مورد خطاب و مورد تمسخر قرار داده و آنها را متهم به توزیع مواد مخدر در خاکشان کرده، به تجزیهطلبها اجازه فعالیت در کشورش داده و کتابهای درسیاش علیه ایران بوده، با این حال با برخورد و حتی اعتراض جدی ایران مواجه نشده است. این شاخصهایی که عرض شد، در هیچ کشوری در کشورهای منطقه تا به حال شکل نگرفته است.
آیا مصادیق خاصی در این مورد مدنظرتان هست؟
بله، در مورد جنگ ۲۰۲۰ در قرهباغ ائمهجمعه چهار استان آذری بیانیه دادند و مانند آن بهنوعی در قفقاز و باکو این احساس را ایجاد کرد که دولت جمهوری اسلامی مقهور فعالیت قومگرایان داخلی شده و در برابر آنها نمیتواند اقدام جدی در قفقاز داشته باشد. به نظر میآید که اگر این وجه را هم نبینیم، مجموعه ماجرا به خوبی دیده نشده است.
جریانهای قومگرا در ایران چه فعالیتهایی دارند و تا چه میزان تاثیرگذار هستند؟
جریانهای قومگرا از نظر کمی و کیفی در درون ایران و بهویژه در جمهوریآذربایجان جریان ضعیفی هستند و بسیار کمشمارند اما سروصدای آنها چه در قالب جریانهای مستقیم پانترکی و پانآذربایجانی و چه در قالب جریانهای ترکاللهی که با پوشش اسلام و انقلاب به طرح شعارهای قومگرایانه میپردازند در کشور سروصدایشان بسیار بیشتر از وزن واقعیشان است. اگر همه این مسائل را با هم نبینیم درک درستی از این نامه ۳۲ نفر در اسرائیل نخواهیم داشت و طبیعتاً نمیتوانیم به صورت منطقی در موردش برنامهریزی و سیاستگذاری کنیم. قطعاً سابقه دیرینه چندهزارساله پیوستگی ایران بهویژه مردم آذربایجان، عمیقتر و مستحکمتر از آن است که فعالیتهای رژیم صهیونیستی بتواند گسستی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایجاد کند، اما این اقدامات هشداری به مسئولان امر است که در سالهای گذشته از مسئله قومی استفاده ابزاری کردند و بهطور مثال در مورد تیم فوتبال تراکتورسازی توسط نهادهای خاص استفاده ابزاری شد و زمینه این نوع رویکردها فضایی فراخ برای فعالیتهای قومی در ایران مهیا کرد.