عطنا – سوم آبان ماه 1401 دو گروه معترضان و حامیان جمهوری اسلامی در دانشگاه علامه طباطبایی در برابر هم صف آرایی کردند. دکتر ابوالفضل دلاوری روایت خود از میانجیگری بین این دو گروه را برای عطنا بیان کرده است.
عطنا اظهارات دکتر دلاوری در این زمینه را بدون دخل و تصرف و با مقداری تلخیص منتشر می کند و آماده دریافت نظرات و روایت طرفین این رویداد نیز هست. عطنا در مورد جنبه های دیگر منازعات هفته های اخیر نیز با دکتر دلاوری گفتگو کرده که در آینده منتشر خواهد شد.
« من سر کلاس دکترا در حال تدریس بودم و صدای اعتراضات را شنیدم. هر دو طرف با آخرین حد و توان در حال شعار دادن بودند. دیدم خطرناک است و شرایط با روزهای قبل فرق می کند. روزی که معترضان می خواستند رستوران را بگیرند هم به میانشان آمدم و گفتم اشتباه می کنید، شما در موقعیت تغییر نیستید. شما فقط اعتراض کنید و مطالبه تان را بگویید. تغییر را باید نهاد ایجاد کند. شما که نهاد ندارید. تغییر را باید نهاد حکمرانی ایجاد کند. شما باید نهاد دانشگاه را متقاعد کنید که این مشکل یا هر مشکلی را حل کند. مگر اینکه حکومت را در دست بگیرید و نهاد دیگری را جایگزین کنید. شما که حکومت را در دست ندارید، پس فقط در موقعیت اعتراض هستید. شما فقط باید اعتراض کنید آن هم به فرهیخته ترین شکل آن. چون اینجا دانشگاه است. با فحش و توهین اعتراض نکنید.
فرض کنیم که شما جداسازی جنسیتی و حجاب را نمی خواهید. از این تندتر که نمی شود. این مطالبات اجتماعی شماست. یا آزادی سیاسی و تشکل می خواهید. هر چیزی که می خواهید را بگویید و فریاد بزنید. اشکال ندارد. از این نوع حرکت دفاع می کنم. چون حق شماست و سیستم هم متناسب با ملاحظات و رویکردهای خودش کارهایی می کند که ممکن است با خواست شما سازگار یا ناسازگار باشد. اگر ناسازگار بود طبیعی است که شما باز حق اعتراض دارید. اگر جامعه ما این تحولات را داشته چرا سیستم نباید خود را تطبیق دهد. چرا جامعه باید خودش را با حکومت تطبیق دهد. حکومت کارگزار مردم است و اساس مردم هستند و حق اعتراض دارند. ما در تاریخ خودمان همیشه متکثر بوده ایم و شیعه بر خلاف اهل تسنن در نظام عقیدتی خود فرجه هایی دارد. ملت ما یک ملت پویا است و یک روح جمعی دارد.
در جریان همین اتفاقات هم شاهد هستیم اخلاق مردم بهتر شده و تمایل به همدردی و انسجام بیشتر شده و این در حالی است که قبلا کسی با کسی کار نداشت و برای درد دیگری نمی گریست. نباید بگذاریم خشونت غالب شود. باید بگذاریم بحث و تبادل نظر شود و مثل سال 1358 در هر گوشه هر شهری مردم با هم بحث و گفتگو کنند تا نظرات تند با گفتگو تعدیل شود. مردم اهل گفتگو هستند و حکومتی که در اوج قدرت است هم باید گفتگو را بپذیرد. در ابتدای دهه 20 شمسی کشور به خاطر دخالت های شوروی کشور در آستانه تجزیه بود، ولی قوام با سفر به شوروی و گفتگو با استالین توانست جلوی این فاجعه را بگیرد. ایرانی ها می ترسیدند با استالین گفتگو کنند و این کار در حد کفر ورزیدن بود و مرتب از طریق سازمان ملل برای گفتگو اقدام می کردند. استالین هم خواستار عدم نابودی حزب توده و دریافت امتیازات شد که قوام در واکنش قول امتیاز نفت شمال را داد و حزب توده را نیز در قدرت شریک کرد. ولی در نهایت قوام موفق شد توده ای ها را از قدرت بیرون کند و امتیاز نفت شمال را هم به شوروی نداد. سیاست همین است. آدم های قدرتمندتری هم در طول تاریخ سیاست ایران بوده اند که فرصت مذاکره پیدا نکرده اند.
نگران تک روی و رفتار فله ای و خودجوش معترضان بودم که بر خلاف بسیج انسجام نداشتند
خلاصه دیدم شرایط خطرناک است و ممکن است تجربه دانشگاه شریف یا دیگر دانشگاه ها تکرار شود. هر دو طرف هیجان زده هستند و هر کس درگیری را شروع کند دیگر قابل جمع کردن نیست. بسیجی ها سازمان یافته تر بودند و مشخص بود حرکات تکروانه نمی کنند و تابع فرمانده بودند. ولی طرف مقابل فله ای و خودجوش بود. تنوع عقیده داشتند. آنها چند لایه بودند و در حین تظاهرات انشعاب می زدند. نگران بودم که اگر درگیری رخ دهد نیروهای خارج از دانشگاه بخواهند مداخله کنند.
کلاس را ترک کردم و دویدم و در صحنه حاضر شدم، بین معترضین ایستادم و هیچ حرکتی نکردم تا این باور در آنها شکل بگیرد که یک نفر غیر حراستی وسط آمده است، مرتب راه رفتم و با این کار میخواستم از فضا بیگانه زدایی کنم.
دقیقاً کار نیروی میانجی و حزب همین است تا جلوی انرژی های منفی را بگیرد. من سازمانی نداشتم ولی موی سفید و زبانی داشتم که صحبت کنم، در ابتدا هیچ حرفی نزدم تا احساس کنند من میانجی هستم. اما بهمرور جمعیت معترضان بیشتر شد و بسیجی ها هم صف آرایی کردند. به سمت فرمانده بسیج رفتم و گفتم مراقب باشید اوضاع امروز خیلی خطرناک است، درخواست کردم که کوتاه بیایند اما آنها گفتند دیگر نمیتوانیم صبر کنیم و این افراد به همه چیز اهانت کردهاند و چیزی باقی نگذاشته اند.
به سمت طرف دیگر و معترضان رفتم و این بار به آنها هشدار دادم که مراقب باشید چون فضا متشنج است و ممکن است این ماجرا به درگیری ختم شود. پسرها در حال صحبت با من بودند که ناگهان تعدادی از دخترها که هیجان زده تر بودند به سمت من دویدند و از من پرسیدند که اول بگو کدام طرفی هستی، پاسخ دادم که من هم دانشجو بودم مثل شما و این مراحل را طی کردم و می خواهم تجربایتم را به شما منتقل کنم. من طرف کسی نیستم ولی اکنون هر دو طرف را درک میکنم و میدانم شما عصبانی هستید و حق دارید عصبانی باشید. همانطوری که آنها باورهایی دارند و شعارهای شما را توهین به باورهای خود تلقی میکنند.
برای ایجاد انعطاف در دو گروه درگیر تلاش کردم
از معترضین خواستم شعارهای خود را متین تر و آبرومندانهتر کنند و سطح کار خود را پایین نیاورند. اینجا دانشگاه است نه چاله میدان. هنوز فضا متشنج و هیجان بالا بود و نمیشد از آنها خواست اعتراض را تمام کنند، بلکه باید اول سعی میکردم ذهنیت آنها را تغییر بدهم.
معترضین دوباره راهپیمایی کردند و با هر دوری که میزدند به جمعیت آنها اضافه میشد و در طرف مقابل هم حدود 100 نفر منسجم و سازمانیافته حضور داشتند. دو طرف جلوی مرقد شهدای گمنام صفآرایی کردند، بسیجیان گفتند دیگر اجازه نمیدهیم معترضین از این جلوتر بروند و اینجا خط قرمز ماست.
دیگر شرایط حالت بچگانه پیدا کرده بود و هیچکس حاضر نبود عقب بنشیند، به بسیجیان گفتم اگر برای حفظ نظام آمدهاید باید انعطاف از خود نشان بدهید، چون در حال حاضر معترضین هیجانی و عصبانی هستند. بسیجیان هم اذعان داشتند که با اعتراض مشکلی ندارند اما با توهینها مخالف هستند.
سعی کردم هر دو طرف را در محل استقرار خود متوقف کنم، ابتدا خواستار متفرق شدن دو طرف شدم که نپذیرفتند. معترضین گفتند اگر بسیجیها پرچمهای خود (پرچم های جمهوری اسلامی) را پایین بیاورند ما متفرق میشویم ولی بسیجیها گفتند ما این کار را انجام نمیدهیم چون پرچم مقدس و نماد ماست. خواستم پرچمها را به معترضین هم بدهم اما آنها قبول نکردند و گفتند این پرچم صلح نیست. با حالت پرچم تکان دادنشان مشکل داریم که حالت تهاجمی دارد.
فضا حالت لج بازی به خود گرفته بود، نیروهای حراست هم با ملایمت مراقب بودند ولی یکی از بچههای حراست هم از معترضان عکس میگرفت که همین موضوع باعث ناراحتی آنها شده بود.
چون از هم تصویر تخاصمی دارید فعلا گفتگو ممکن نیست و باید متفرق شوید
این بار با میکروفن صحبت کردم و گفتم خسته نباشید همگی، من مطمئن هستم همه شما دلتان برای این کشور و جامعه ایران میسوزد اما هرکدام شیوه و نگاه و دغدغه متفاوتی دارید، بنابراین باید گفتگو کنید. البته گفتگو در آن شرایط هم درست نبود چون گفتگو نیز شرایطی دارد اما به هرحال این امر هم رخ نداد.
گفتم گفتگو در شرایط توازن قدرت رخ می دهد و در شرایط تعاملی و نه تنازعی رخ می دهد. شما تصویری که از همدیگر دارید تصویر تخاصم است و نه گفتگو. پس اول باید آرام شوید. برای آرام شدن هم باید متفرق شوید. تا وقتی دور هم جمع شده باشید طبق قانون جمع، هر دو طرف رفتارها و کردارهای توده ای انجام می دهید و هیجان افزایش می یابد. لذا باید متفرق شوید. عده ای از آنها قبول کردند.
سپس گفتم بعد از اعلام من هر دو دسته از دو جهت مخالف متقرق شوند. دو باره جدل شروع شد که کدام گروه اول متفرق شود. از معترضان که تعدادشان بیشتر بود خواستم یواش یواش متفرق شوند. دالانی باز کردیم از بین بسیجی ها و یک چهارم معترضان از این دالان عبور کردند. بقیه قبول نکردند و گفتند از کانال تسلیم رد نمی شویم. مثل شکست خورده ها؟ نه.
گفتم اگر این احساس را دارید از کنار بسیجی ها یا مسیر دیگری رد شوید. بالاخره معترضان نصف شدند. به بسیجی ها گفتم حالا دیگر شما هم متفرق شوید. اول قرار شد خانم ها بروند که بالاخره با اصرار فراوان پذیرفتند. اگر هم متلکی می انداختند با خنده و شوخی رد کردم و گفتم با فعالیت سیاسی شما در دانشگاه مخالف نیستم. چون در خارج از دانشگاه احزاب سیاسی نداریم و اگر داشتیم باید می رفتید آنجا فعالیت می کردید. در این صورت من با فعالیت سیاسی در دانشگاه مخالفت می کردم. ولی باید سیاست زنده بماند. لذا بروید در چارچوب تشکل های موجود فعالیت کنید.
معترضان متوجه شدند که من مخالف حرکتشان نیستم و منتقد روششان هستم
معترضان گفتند نمی گذارند تشکل پیدا کنیم و گفتم ظاهرا تغییراتی شده و آنهایی که تشکل های موجود را قبول دارند در قالب آنها فعالیت کنند و بقیه هم درخواست ایجاد تشکل های دیگری را بکنند. با ایجاد تشکل خواسته های شما متعادل تر می شود و رفتارتان منسجم تر شده و قدرتمندتر می شوید و می توانید برای حل مشکلاتتان مطالبه و اقدام کنید وعریضه بنویسید. منطقی تر می شوید.
با این حرف ها متوجه شدند که من مخالف حرکتشان نیستم و منتقد روششان هستم. گفتم این شکل بی ربط و بی سازمان و توده ای که هر کس ساز خودش را می زند و شعاری می دهد به جایی نمی رسد. گفتم چرا شما مرتب شعار مرگ می دهید. بگویید درود بر فلانی که مطابق با آرمان شماست. درود بر آزادی فلانی. درود بر الگو و نظام یا حکومتی که دوست دارید. اگر می گویید زن، زندگی، آزادی نباید مرگ در شعارتان باشد.
ناگفته نماند که تعداد دیگری از اساتید هم کمک کردند، از جمله آقای دکتر صادقی از دانشکده روانشناسی و دکتر دهکردی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی و تعدادی از دانشجوهای دکترا هم تا آخر ایستادند و به من کمک کردند. چند بار هم جلوی درگیری را گرفتند. بالاخره قائله خوابید و در ادامه سعی کردم دانشجوها متفرق کنم. معترضین برای اینکه رفتار منسجمتر پیدا کنند باید با تشکل خواستههای خود مطرح کنند. من مخالف معترضین نبودم بلکه منتقد روش آنها بودم. با شکل تودهای نمیتوان راه بهجایی برد.
در این مواقع نقش نیروهای سیاسی میانجی بسیار پررنگ است، تریبونهای صوری فایدهای ندارد. گفتگو اول باید در فضای عمومی انجام شود البته بساط گفتگو در دانشگاهها نیز همیشه باید برپا باشد. همچنین فضا نباید امنیتی شود و جلوی خشونت و فعالیت پلیسی گرفته شود و اعمال خشونت رخ ندهد.
خشونت حداقلی و مختصر نباید یک عملیات ضد امنیتی تلقی شود، مردم ما بیش از هر مردمی از آبوخاک خود دفاع میکنند و نباید آنها را بیگانه خواند. اینکه معترضین فیک نیوزها را باور میکنند به خاطر عملکرد نامناسب رسانه ملی و رسانه های داخلی است.»
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: