عطنا - آنچه بر مهسا امینی دختر وطن عزیزمان ایران گذشت، با وجود موضعگیریهای متفاوت، موجب تأثر و ناراحتی اقشار و طیفهای مختلف جامعه شده است. این درگذشت تلخ هرچند موجب سوءاستفادههایی از جانب فرصتطلبان و سودجویان شده و آسیبهایی را بههمراه دارد، اما با اینوجود مهیاکننده فرصتهایی است که استفاده مناسب از آنها درنهایت زمینهساز رشد و تعالی فکری جامعه خواهد بود. در ادامه با ارائه تصویری کوتاه از وضعیت جامعه ایرانی، به برخی از فرصتهای پدیدآمده درکنار این واقعه اشاره میشود.
جامعه ایرانی در سالهای گذشته در مسیری گام گذاشته است که اقشار و طیفهای مختلف دائما خود را از یکدیگر جداکرده، محدودههای حضور خود را مرزبندی کرده و سعی میکنند جزایر فکری و فیزیکی مخصوص به خود را شکلدهند. این امر بهنوعی مقابله با هویت اصیل و تاریخی اسلامی-ایرانی کشور عزیزمان است که با وجود قوت و استحکام مثالزدنی، توانسته در طول تاریخ طیف گستردهای از افکار و اقوام و ادیان و مذاهب را در دل خود تبدیل به یکعنصر یکپارچه کند. فرآیند تاکید روی عناصر مختصکننده هرطیف باعث شده است تا هریک بخواهند فضاهای اختصاصی و مختص به خود را ایجاد کنند. هرکدام میخواهند فضای تفریح خود، فضای آموزش خود، فضای عبادت خود و… را داشته باشند.
این مسیر بهتدریج موجب شده است امکان تعامل بین این گروهها و طیفهای مختلف کم و کمتر شود. ازبینرفتن تعامل موجب شده تا فاصله فکری و ذهنی قابل توجهی نیز بین آنها پدیدآید. نتیجه این عقبکشیدن به درون پیشفرضهای فکری خود، ایجاد تصوراتی غیرواقعی و وهمی از سایر اقشار و طیفها است. در این وضعیت امکان گفتوگو چنان تقلیل مییابد که تلاش برای ایجاد مفاهمه میان آنها خیلی سریع به ناراحتی و نزاع میانجامد. لذا جامعه وارد سیکلی میشود که طیفها و گروهها دیگر میلی به گفتوگو نداشته و صرفا حرفهای خود را برای خود میزنند. این نقطه، لحظه توقف رشد و تکامل اجتماعی است.
در چنین شرایطی واقعه دردناک پیشآمده برای دختر سرزمینمان فرصتی را فراهم آورده که میتواند ارمغانش رشد اجتماعی باشد. این واقعه گروهها و طیفهای مختلف را وادار به اعلام موضع روشن در قبال خود کرده است. این امر موجب شده تا دیدگاههای مختلف مجبور به شناخت یکدیگر شده و به نقد آنها بپردازند. پدیدآمدن فرصت تعامل و گفتوگو امری است که مدتها جامعه از آن محروم بوده است ولی اکنون فراهم شده است.
در خلال این گفتوگوهای عمومی عامه مردم شناخت خود نسبت به اقشار و طیفهای مختلف را بهروزرسانی کرده و به بازتعریف نسبت خود با هریک از آنان میپردازند؛ امری که عامه مردم مدتها از آن محروم بودهاند. بهویژه که موضوع پدیدآمده برای گفتوگو از سنخ اموری است که اجازه اتخاذ مواضع چندپهلو و غیرروشن را تا حد زیادی میگیرد.
فرصت دیگر آنکه جامعه و بهویژه عامه مردم پس از مدتها درگیری ذهنی و عینی با گسترهای از مسائل اقتصادی حالا موضوعی از سنخ مسائل اجتماعی و فرهنگی برای تأمل و تفکر یافته است. این امر را باید به فال نیک گرفت.
همچنین این مقتضا فرصتی استثنایی را برای رسانه ملی فراهم آورده تا دوباره بتواند بخشی از مخاطبان جداشده از خود را بازیابی کند. بستری فراهم شده که رسانه ملی میتواند فرصتی ویژه جهت تاثیرگذاری بر فرهنگ بیابد. رسانه اکنون این فرصت را دارد که خویش را از ترسهایش رها کرده تا طیفهای مختلف را سر میز مباحثه نشانده و حقیقت هریک را برای جامعه بهصورت کامل برملا کند. البته باید نگران بود از این امر که تلویزیون صرفا در یک دوره کوتاه مجموعه عملیاتهای رسانهای جهت تسکین جامعه را انجام داده و پس از فروکش کردن تبوتاب فضای جامعه دوباره به مسیر خود بازگشته و این نقشآفرینی فعال در ایجاد بستر گفتوگوهای چالشی را کنار بگذارد.
در خلال تعاملات و گفتوگوها و موضعگیریهای پدیدآمده حول این واقعه، مهمترین فرصت برای آن دسته از عالمان علوم اجتماعی فراهم میآید که خواهان مشاهده و معاینه دقیق جامعه و یافتن نقایص و خلاءهای فکری و رفتاری آن هستند. امری که با درکی دقیق و روزآمد از آن میتوان انتظار داشت مسیر اصلاح فرهنگی و اجتماعی بهصورت کارآمدی دنبال شود.
در انتها لازم است به این کلام روشن شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی اشاره کرده و یادآورشد که «فرصتی که در بحرانها هست در خود فرصتها نیست». وجوه دردناک این واقعه را باید دید و درس گرفت، اما بیش از آن باید تلاش کرد از فرصتهای عظیم پیشآمده در کنار این واقعه بهره برد.
نویسنده: اسحاق سلطانی ؛ پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: