عطنا - در سیستم های اقتصاد شبکه ای خصوصا دلار،هر تصمیم سرشبکه زنجیره ای از اثرات را به همراه دارد. در زمان افزایش شدید تورم آمریکا،بانک مرکزی این کشور تا یک حد مشخص در یک بازه زمانی میتواند نرخ بهره را افزايش دهد و بیشتر از آن این سازوکار به درستی عمل نمیکند و حتی برعکس ممکن است باعث افزایش تورم هم شود.
این روزها خصوصا با شروع جنگ اوکراین سیاست مالی تقریبا نیمی از کشورهای دنیا به سمت کنار گذاشتن دلار و یا محدودیت استفاده از دلار در تبادلات بین المللی حرکت کرده است. در اصل زمینه این کار توسط خود آمریکا رقم خورده است. از سال 2003 افزایش غیرمعمول میزان بدهی خارجی آمریکا و همچنین خلق پول بدون پشتوانه این کشور خصوصا جهت پوشش نیاز مالی در جنگ های خاورمیانه باعث شکل گیری موج های بحران های اقتصادی در دنیا شده است. بدین جهت کشورهای دنیا خصوصا قطب های تجاری و اقتصادی در دنیا به فکر جایگزینی دلار بودند.
این خواست بعد از شکل گیری ساختار تحریمی جدید آمریکا در مقابل ایران دیگر از یک خواسته به یک نیاز اساسی تبدیل شده بود، زیرا کشورهای دیگر دیدند که سازوکار تحریمی آمریکا بدون همراهی و اجازه سازمان ملل هم قابل اجرا هست و دلیل آن نقش آفرینی دلار در تبادلات بین المللی است.این یک اخطار به همه دنیا بود که هر لحظه آنها هم میتوانند به مشابه ایران وارد یک جنگ جهانی اقتصادی شوند آنهم فقط با خواست آمریکا.
به این دلیل و ده ها دلیل دیگر از سال 2014 یک اجماع بزرگ برای جابجایی سروری دلار در اقتصاد جهانی به رهبری قدرت های مالی آسیایی شکل گرفت. از این زمان دنیا وارد مقدمه جنگ جهانی کنونی شد. به هر حال این اتفاقات باعث شد چرخه مالی دلار در دنیا که توسط قرارداد های مختلف مثل پترودلار انجام میشد،آسیب ببیند. نتیجه این آسیب افزایش شدید نقدينگی دلار در بازار های نیم کره غربی بود.
با شروع جنگ اوکراین و تحریم روسیه این چرخه دلاری عملا به سمت توقف پیش میرود و هرچه سرعت و نفوذ این رویداد کاهش یابد میزان تورم شدید حاصل از سیاست های اشتباه و سیستم اقتصادی بیمار آمریکا خود را بیشتر نشان میدهد. آمریکا برای این روزها یک برنامه نجات اقتصادی از قبل آماده کرده که اساس آن مبتنی بر تمرکز گرایی بخش تولیدی در آمریکا و خروج و ته نشینی نقدينگی دلار بدون پشتوانه در اقتصاد کشورهای خارج از آمریکا است. براي اينکار نیاز است که تا آخرین لحظه ممکن سیستم شبکه ای اقتصاد مبتنی بر دلار به کار خود ادامه دهد. بدین ترتیب که آمریکا با ایجاد بحران های جهانی و جنگ در نقاط مختلف جهان باعث می شود به دلیل نقصان امنیت، سرمایه داران شروع به جابجایی سرمایه خود به سمت مکان امن تر میکنند و قرار است طبق برنامه نجات اقتصادی آمریکا سراسر جهان دچار آشوب های منطقه ای شوند تا تنها جای امن آمریکا باشد که فعالیت های آمریکا در اطراف چین(شرق آسیا ) روسیه (کل اروپا) و ایران (بخش خاورمیانه وشمال آفریقا)باعث ایجاد یک ناامنی در کل دنیا شود. البته آمریکا باید خیلی محتاطانه عمل کند تا این جزیره های آشوب و ناامنی به شکل رسمی به یکدیگر مرتبط نشوند تا باعث ایجاد یک جبهه جهانی علیه آمریکا و متحدانش نشوند و پای آمریکا هم به صورت رسمی به جنگ باز نشود.
به همین دلیل تا آخرین لحظه آمریکا اجازه نمیدهد که جنگ جهانی کنونی به شکل جنگ جهانی سابق جبهه بندی گردد.بعد از آنکه سرمایه های اصلی سایر نقاط دنیا به سمت آمریکا رهسپار شوند آنگاه این کشور وارد مرحله دوم طرح نجات اقتصادی خود خواهد شد. در این مرحله برعکس مرحله اول نیاز به ایجاد یک جبهه همه جانبه علیه رقبای اقتصادی خود در دنیا دارد. در این مرحله دقیقا نیاز است که خطوط اولیه درگیری در تمام دنیا گسترش یابد. دو دلیل اصلی این کار این هست که رقبای اقتصادی آمریکا (صاحبان همان واحد پول جایگزین دلار در محور شرق) وارد یک جنگ فرسایشی با کشورهای متحد آمریکا شوند. در این درگیری ها تا حدامکان خود آمریکا نباید در سرزمین اصلی وارد نبرد بشود و اگرچه هم بالاخره پای جنگ ممکن است به سرزمین اصلی آمریکا باز شود اما قطعا مانند سایر نقاط دنیا خرابی شدید به بار نمی آید.
دلیل دوم اجرای چنین مرحله ای فروش سلاح به کشورهای همپیمان خود است. درواقع آمریکا با ایجاد یک بازار فروش و تامین تدارکات در مقياس جهانی شروع به تفویض بدهی خارجی خود به سایر کشورهای همپیمان خود میکند.دقت کنید دلیل اصلی این بدهی کسری بودجه و تامین آن با دلار بدون پشتوانه چاپ شده را باید با یک روند معکوس به بقیه کشورها دنیا منتقل کرد برای روشن تر شدن موضوع بگذارید مثالی بزنیم:
به عنوان مثال دولت گذشته ایران به علت کسری بودجه شدید شروع به ایجاد نقدينگی(بخش زیادی هم توسط سیستم بانکی بی در و پیکر با تصمیم جداگانه بوده) در جامعه کردند که آخر و عاقبت آن یک تورم افسارگسیخته شد. دولت کنونی باید توسط افزایش حجم اقتصاد کشور و همچنین پرداخت بدهی دولتی به بانک مرکزی این نقدينگی بدون پشتوانه را در طول زمان به یک نقدینگی دارای پشتوانه ملموس تبدیل کند. در این میان با افزایش حجم و بزرگ شدن اقتصاد ایران این نقدینگی وارد چرخه تولید می شود، دقیقا برعکس کار اصولی که باید در دولت قبل اجرا میشد. یعنی اول اقتصاد رشد میکرد سپس به میزان نیاز این رشد اقتصادی تولید نقدينگی انجام شود.
نکته ای که مشخص است برخلاف گفته علمای غربزده به هیچ وجه امکان نابودی نقدينگی بدون پشتوانه و تورم ایجاد شده توسط آن وجود ندارد. یعنی نمیشود بدون گسترش اقتصاد این مشکل را در این چرخه از بین بُرد.درحال حاضر آمریکا برای خلاصی از میزان بدهی خارجی خود(ایجاد یک ارزش آفرینی دروغین و تولید نقدينگی بدون پشتوانه و چاپ اوراق قرضه بی اعتبار در طول هفتاد سال گذشته)نمیتواند حجم اقتصاد خود را گسترش دهد که هیچ، بلکه حجم اقتصاد قبلی که برمبنای دلار بوده را حداقل به میزان نیمی از دست داده است و بزودی با شروع رسمی تجارت ارز جدید رقیب دلار،میزان عظیمی از بدهی خارجی که براساس نصف شدن اقتصاد دلاری در جهان شکل گرفته را هم به صورت شناور بدست می آورد که سریعا به داخل بازار داخلی آمریکا سرریز خواهد شد.
یعنی نیمی از دلار هایی که تاکنون مورد استفاده بوده دیگر کارایی تجاری ندارد و صاحبان آنها در بازار و سپس خود کشورهای دنیا،دلار روی دست مانده خود را سریعا تبدیل به اجناس گرانبها مثل طلا و نقره و نفت و.. میکنند.کشورهای دیگر در حالت عادی اجازه فروش اجناس قیمتی را در کشور خود به دلار نمیدهند پس همه این دلار ها یا همان بدهی های آینده به سمت بازار داخلی آمریکا میرود. درواقع هر کس یا در مقياس بزرگتر هر کشوری که دلار مازاد دارد را به سمت خرید از بازار اصلی آمریکا سوق میدهد و در مدت کوتاهی به علت تقاضای بالای خرید و کمبود اجناس ارزشمند،ارزش دلار دربرابر سایر اجناس گرانبها در مدت کوتاهی به شدت سقوط میکند و تبدیل به یک بحران بزرگ جهانی میشود که در برابر آن بحران مالی آلمان و تورم یک میلیون درصدی اش در دهه 1920 و 1930 یک لطیفه خنده دار است. در آن زمان پول آلمان چنان بی ارزش شده بود که مردم برای گرم کردن خود آن را آتش میزدند و در دهه های گذشته در چندین نقطه دیگر جهان این اتفاق افتاده است.
به همین دلیل آمریکا نیاز داشت تا قبل از شروع به کار ارز جدید و بازار تازه مبادلات دلار ارتباط سیستم دلار کشور خود را در نهان با دنیا قطع کند یا بهتر بگوییم به صورت یک طرفه در آورد یعنی فقط سرمایهها و کالاهای گرانبها و علم و تکنولوژی وارد آمریکا شود و بجای آن دلار های بدون پشتوانه آمریکا فقط خارج شودبه همین دلیل نیاز به شروع یک جنگ جهانی در شرایط فوق که عرض شد داشت.
در این مرحله بعد از آنکه به علت ناامنی منابع به درون آمریکا وارد شدند، کاخ سفید مرحله دوم که شروع یک جنگ جهانی همه جانبه طولانی مدت است را کلید میزند. در این زمان چند اتفاق کلید می خورد اولا آمریکا به صورت رسمی تمامی بدهی های خارجی خود به کشورهای دشمن بلوک مقابل (کشورهای خارج شده از چرخه دلاری و تجارت با ارز جدید محور شرق) را صفر اعلام میکند.دوم به صورت رسمی مبادلات بازار داخلی آمریکا را با خارج به صورت یک طرفه ملغی اعلام کرده و فقط کالاهایی را که کشور آمریکا نیاز به تامین آنها از طریق واردات را دارند، مجوز تجارت را دریافت خواهند کرد.
از این به بعد دنیا وارد مرحله دوم طرح نجات اقتصادی آمریکا، یعنی یک جنگ طولانی مدت جهانی می شود که هر دو طرف تقابل آنها فقط در سیستم های اقتصادی خود تبادلات را انجام میدهند. بلوک یا محور شرق با ارز جدید و بلوک یا محور غرب هم با دلار آمریکا. در چند سطر قبل تر عرض شد که آمریکا معاملات دلاری خود را یکطرفه میکند یعنی اینکه این کشورها که اکثرا کشورهایی هستند که دارای کمبود منابع انرژی و مواد اولیه هستند. پس آمریکا باید سلاح ها و منابع آنها را تامین کند. اینجا معاملات به دلار است پس وقتی جنگ شروع شد این کشورها به شدت نیاز به حمایت و پشتبانی آمریکا خواهند داشت پس نیاز است دلار خود را بدهند و اسلحه بگیرند.
با موج اولیه خرید دلاری های آزاد شده آنها،از دست متحدان آمریکا بیرون می آید. آمریکا این دلار ها و بخشی اعظمی از دلار های بدون پشتوانه خود را به سمت تامین کنندگان انرژی و مواد خام کارخانجات تسلیحاتی خود میدهد. در ادامه جنگ باز متحدان آمریکا نیاز به خرید از آمریکا دارند ولی به علت عدم تولید و حتی عدم اجازه فروش محصولات خود در بازار آمریکا دلاری را بدست نیاوردند تا با آن خرید را انجام دهند.
در این هنگام دوباره عموسام وارد میشود و به این کشورها وام های سنگین یا حتی کمک های سنگین مالی به دلار میکند دقیقا مشابه آنچه در اوکراین اتفاق افتاد. آنها با همین موجودی جدید دلار،دوباره از آمریکا خرید میکنند. دراصل آمریکا از دلار بدون پشتوانه داخل کشور خود که حکم همان نقدینگی بی صاحب و ویران کننده را دارد، استفاده کرده و آن را تبدیل به یک نقدینگی دارای ارزش و متحرک در سیستم اقتصادی خود کرده است. یعنی در اصل نقدينگی خود را جهت دهی کرده و آن را تبدیل به یک اهرم در اقتصاد جدید حاصل از این جنگ جهانی میکند .
به همین راحتی بعد از پایان یافتن جنگ جهانی فارغ از اینکه کدام طرف ماجرا پیروز شده باشد یک سیستم اقتصادی جدید شکل گرفته که در آن بدهی های وحشتناک آمریکا به سمت کشورهای متحد او در دنیا حرکت کرده است. یعنی دیگر ملت آمریکا نه تنها آن دلار های بیصاحب را شست و شو داده و ارزش گذاری کرده است بلکه با وام های سنگین و بهره های زیاد، بدهی خود را تبدیل به بدهی سایر ملت ها کرده است.
در اینجا کشورهای فروشنده انرژی یا مواد خام( به عنوان مثال قطر ) سیل دلاری خود را باز در بانک های آمریکا سرمایه گذاری میکنند و این یعنی افزایش ارزش دلار. شاید بگویید نتیجه جنگ چه تاثیری در این اقتصاد دارد؟ بگزارید همبن الان خیال شما را راحت کنم در این جنگ جهانی هیچ یک از بلوک های مالی برنده نخواهند شد بلکه هرکسی به نوعی و به میزانی بازنده است.
آمریکا یک بازنده بزرگ است که ابرقدرتی را با از دست دادن آقایی و سروری سیستم کنونی پترودلار به دیگران تفویض کرده است. کشورهای متحد آمریکا که بازنده های وحشتناک این جنگ هستند همگی نابود می شوند و به زمین سوخته تبدیل میشوند. کشورهای بلوک مقابل آمریکا که در خط اول درگیری بودند نیز به سرنوشت نزدیک به اروپا و بقیه متحدان آمریکا دچار میشوند کشورهای دیگر که بخشی از قدرت از دست رفته آمریکا را تصاحب کردند باید سالها در سیستم اقتصاد جدید خود( که برپایه ارز غیردلاری است،) با تبعات جنگ دست و پنجه نرم کنند.
این یعنی آمریکا از یک نابودی سریع نجات یافته است و حداقل یک فرصت درگیری دیگر برای خود برای آینده و تبدیل به یک ابرقدرت جدید شدن را رقم زده است یعنی هنوز یک شانس دیگر برای ایجاد نظم نوین جهانی مورد نیاز خود در دنیا دارد همان نظمی که بخاطر جنگ در بلوک خود یا بهتر بگوییم بخشی از دنیا ایجاد کرده است.
در دو بلوک بازدارندگی هسته ای وجود دارد به همین دلیل یک خط قرمز برای حمله به یکدیگر وجود دارد و هیچ کدام از رئوس این دو بلوک به مشابه آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم هرگز به صورت کامل تسلیم یا نابود نخواهند شد. بلکه کشورهایی که به عنوان زمین سوخته معرفی میشوند به نابودی کشیده خواهند شد. این وسط دو استثنا باقی میماند که یکی از آنها حتمی هست و آن نابودی اروپا و ژاپن است زیرا ژاپن و قاره اروپا متحد اصلی آمریکا و خط اول درگیری با رقبای شرقی میباشد و اصل این نقشه و طرح نجات آمریکا برای جابجایی ثروت و بدهی بر روی اروپا و ژاپن استوار است.
زیرا به فرض وارد نشدن این دو به یک جنگ طولانی مدت، سایر کشورهای دنیا توان اقتصادی کافی را ندارند که آمریکا حداقل بدهی مورد نیاز خود برای فرار از بحران کنونی را بر دوش اقتصاد آنها بگذارد و همچین این دو، نقش یا درصد بزرگی از اقتصاد کنونی یا پیش از جنگ دنیا را بازی میکنند و اگر این درصد تبادلات اقتصادی به سمت ارز جدید برود دیگر درصد تبادلات دلاری در دنیا به زور تا 35 درصد هم نمیرسد و این اتفاق یعنی خروج متحدان اصلی آمریکا از بلوک غرب و پیوستن آنها به بلوک شرق و این یعنی سقوط دلار.
در اصل محور شرق از سالهای گذشته برای چنين جنگی در تمام دنیا آماده شده بود و یک اتحاد نانوشته بین ایران و چین و روسیه برای ساخت بلوک جدید شکل گرفته است. بدین ترتیب که چین سرمایه لازم را تامین میکرد و روسیه بخش نظامی را حمایت میکرد و ایران در بخش تشکیل دولت و ملت و تزریق ایدولوژی ضدغربی و استقلال طلبانه کشورهای دنیا ورود میکرد و در یک درگیری شدید در قاره های مختلف مثل آمریکای جنوبی و آفريقا، دولت های طرفدار غرب سرنگون گشته و دولت مردمی طرفدار شرق روی کار آمدند.
البته جاهایی را هم از دست دادیم اما آنچه بدست آوردیم بسیار بیشتر از تصور آمریکایی ها و غربی ها بود. آنها هرگز فکر نمیکردند این اتحاد شرق در سالهای اخیر این میزان از موفقیت کسب کند و همین باعث شد که آمریکا با فشار به روسیه جنگی که قرار بود بعد از آماده شدن کامل محور شرق در حوالی سالهای 2025 به بعد و شاید در سرزمین دیگر انجام شود را به جنگ اوکراين و روسیه کنونی تبدیل کند.
نویسنده: م. رضایی
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: