۲۵ آذر ۱۴۰۰ ۱۳:۱۹
کد خبر: ۳۰۳۲۹۶

عطنا- دکتر عبدالله معتمدی، رئیس دانشگاه علامه طباطبائی در این نشست گفت: این نشست باید مقدمه‌ای باشد برای نتایجی که در این زمینه اتفاق می‌افتد؛ از این‌رو این نشست و بحث تحول در علوم انسانی بسیار اهمیت دارد. دانشگاه علامه طباطبائی به دنبال آن است که بحث تحول در علوم انسانی را تا هر حد ممکنی که هست به پیش ببرد از همین رو برنامه‌های توسعه خودمان را در این افق قرار دادیم، اما واقعیت این است که ما به کمک فکری علمای حوزه و استادان دانشکده‌های الهیات نیاز داریم. اگر این نشست‌ها به صورت منسجمی پیش برود و مکتوب شده و دغدغه‌ها جمع شود، می‌تواند نقشه راه ما را تعیین کند.خاستگاه علوم انسانی فعلی با فرهنگ ما بیگانه است.

امروز وقتی صحبت از تحول در علوم انسانی می‌کنیم، شاید اصلی‌ترین شاخص مدنظر ما که در این فضا می‌توانم مطرح کنم، این است که معتقدیم علوم انسانی فعلی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، خاستگاه و محل مطالعات و مبانی فلسفی مرتبطشان با مسائل جامعه ما بیگانه است و بر اساس نگاه اومانیستی که در غرب وجود دارد، شکل گرفته است؛ یعنی بر اساس رویکردهای پوزیتیویستی که در غرب هست، علوم انسانی طراحی شده و به عنوان دانش بشری مطرح شده است.

وقتی بحث تحول را مطرح می‌کنیم و می‌گوییم یک بعد تحول، اسلامی شدن علوم انسانی است، باید مشخص کنیم که این مطلب به چه معنا است. اساساً آیا علم غیراسلامی داریم یا خیر که این امر، یک بحث زیربنایی است. همچنین باید مشخص کنیم وقتی می‌گوییم علوم اسلامی، منظور ما چه نوع علمی است و در این مسیر، تفاوت‌ها نیز باید مشخص شود. همچنین باید روشن کنیم اسلامی‌سازی واژه مناسبی هست یا خیر.

آسیب‌شناسی؛ نخستین گام برای تحول در علوم انسانی

بالاخره یک تجربه‌ای در دنیا وجود دارد که مربوط به اسلام نیست و به یک حوزه دینی مربوط می‌شود. قرون وسطی و رنسانس یک تجربه‌ای است؛ در زمانی دنیا به دنبال این بود که همه چیز را از زاویه دینی ببیند و این موجب شد فکر و علم تعطیل شود و وقتی اینها کنار رفت، شکوفایی علم مطرح شد و رنسانس اتفاق افتاد. گاهی اوقات این نگرانی وجود دارد که وقتی می‌گوییم علوم انسانی ـ اسلامی، آیا این علوم یک علوم تعریف‌شده در دامنه مفاهیم معین اسلامی است یا می‌توانیم آن دامنه را به صورت باز مطرح کنیم؟ از این‌رو پرسش می‌شود که تعریف علوم انسانی ـ اسلامی چیست که باید این موضوع را شفاف بیان کنیم.

امروز دانش بشری که در قالب همین کتاب‌ها مطرح می‌شود، برای ما یک روش‌شناسی علمی را در پی داشته است و بر این اساس، در مورد علمی بودن و غیرعلمی بودن مباحث اظهار نظر می‌کنیم. حال باید ببینیم وقتی می‌گوییم علوم انسانی ـ اسلامی آیا متدولوژی خاصی دارد یا خیر. یکی از چیزهایی که در متدولوژی علمی مطرح می‌شود، این است اینکه اگر من به عنوان یک محقق فرضیه‌ای را مطرح می‌کنم، همان قدر تأیید فرضیه برایم مهم است که رد فرضیه؛ من به عنوان محقق جهت‌گیری ندارم که فرضیه من حتماً تأیید شود و می‌توانم تحقیقی انجام دهم و بگویم رد شد و در این مسیر، مهم این است که داده‌ها را خوب جمع و تحلیل کنم.

مراد از علوم انسانی اسلامی هنوز واضح نیست

اما این شبهه وجود دارد که وقتی می‌گویید علوم انسانی ـ اسلامی، آیا قرار است به هر شکلی که شده افکار و عقاید خود را به عنوان علم منتقل کرده و ما هم باید تبعیت کنیم یا اینکه متدلوژی مشخصی وجود دارد؟؛ نکته دیگر، رهیافت و پارادایم علمی است که باید مشخص شود در چه پارادایمی صحبت می‌کنیم و رهیافت ما چیست؛ یعنی علوم انسانی ـ اسلامی که مطرح می‌کنیم را بر اساس چه پارادایم معرفتی مطرح می‌کنیم؟ دیگر اینکه وقتی که شما این علوم انسانی ـ اسلامی را برای ما ترسیم می‌کنید، تکلیف ما با دانش موجود را چه می‌کنید؟ وقتی می‌گویید دانش موجود بر اساس یک خاستگاه متفاوتی طراحی و ارائه شده، این یعنی باید این دانش را دور بریزیم و از ابتدا یک معرفت علمی جدیدی را بنا کنیم. بنابراین تا این چارچوب‌ها روشن نباشد و مشخص نکنیم که تحول در علوم انسانی چیست، به جایی نمی‌رسیم. وقتی وارد بحث جدی می‌شویم که قصد داریم در دانشگاه خودمان بحث تحول در علوم انسانی را به گروه‌های علمی دیگر بکشیم؛ باید توجه کنیم که این گروه‌ها متفاوت هستند و یکی از بحث‌های مهم، عبارت از چیستی و ناچیستی تحول است. ممکن است برخی افراد تحت تأثیر القائاتی که می‌شود، به ما بگویند ما مخالف هستیم و بعد که موضع خودمان نسبت به دانش بشری و علوم انسانی اسلامی را بگوییم، چه‌بسا آن‌ها با ما هم‌داستان شوند.

تحول در علوم انسانی چه زمانی محقق می‌شود؟

تحول در علوم انسانی در دانشگاه‌ها اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه به یک گفتمان مسلط علمی تبدیل شود و همه استادان ما به این سمت بیایند. البته ممکن است سطح کار و فعالیت آن‌ها متفاوت باشد. در این چند سال گذشته تحولاتی داشته‌ایم و شورای تحول تشکیل و مرتب جلسه و کارگروه تخصصی برگزار شد، برنامه‌های درسی تغییر کرده و منابع مختلفی تعیین شده است، اما آیا تحول رخ داد؟ وقتی می‌گوییم تحول اتفاق نیفتاده، پاسخ می‌دهند که استادان ما آموزش ندیده بودند. به خاطر دارم که آقایان به این رسیده بودند که کلاس‌هایی هم برگزار کنند و در کارگروه خود ما نیز یکسری کلاس‌ها برگزار شد و درس‌های جدید را بر اساس همین تحول دنبال می‌کردیم؛ مانند آموزه‌های روانشناسی در قرآن و حدیث یا معرفت‌شناسی.

برخی‌ها که تألیفاتی داشتند، آمدند و کلاس‌هایی را دایر کردند. بنده به عنوان کسی که علاقه‌مند بودم، در کلاس آموزه‌های روانشناسی در قرآن و حدیث شرکت کردم اما هیچ‌وقت داوطلب تدریس این درس نبودم؛ چون نمی‌توانستم با آن منبع و اطلاعات، کلاس را اداره کنم. بنابراین این کار بسیار دشوار است و وقتی می‌گویید تحول در علوم انسانی، به راحتی این کار ممکن نمی‌شود. برنامه‌ها تغییر کرده اما اتفاقی نیفتاده و حتی آموزش هم داده‌ایم و باز هم اتفاقی نیفتاده است. حالا تکلیف چیست؟ ما باید به سراغ تولید محتوای علمی برویم؟ چقدر می‌توانیم این محتوا را مطرح و از آن دفاع کنیم؟

اینها از مباحث جدی است که هم باید چیستی و ناچیستی علوم انسانی اسلامی را مطرح کنیم و هم مرزهایمان را روشن کنیم. چه‌بسا بین آقایانی که مدافع تحول هستند نیز اتفاق نظر وجود نداشته باشد اما در نهایت باید به چارچوب‌های نسبتاً توافقی برسیم که روی آن محورها کار را بنا کنیم و یک راهنمای عملی داشته باشیم تا بر آن اساس با همکارانمان صحبت کنیم و این امر را به گفتمان تبدیل کنیم. حتی در مورد اسلامی‌سازی نیز ابهام داریم که این عبارت به چه معنا است؟ آیا یک بنایی به نام علم وجود دارد و می‌خواهیم رنگ و لعابی به آن بدهیم تا اسلامی شود یا می‌خواهیم بنای جدیدی بسازیم؟ پرسش دیگر این که آن بنای جدید چرا و چطور باید ساخته شود؟ بنابراین باید روشن شود که این کلمات چه باری دارد.

از این‌رو این کار باید با دانش و آگاهی بیشتری پیش برود و موانع را شناسایی کنیم و با آگاهی بیشتری سراغ این مطالبه برویم؛ از همین رو نیاز است حوزه‌های علمیه و اندیشمندان بزرگی که در این زمینه نظر دارند نیز بیایند و حرف بزنند. یکی از اصلی‌ترین تفاوت‌های علوم انسانی اسلامی و غیراسلامی، به مبانی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی برمی‌گردد. اما چطور می‌توانیم این مبانی را منتقل کنیم؟ ما چطور می‌توانیم فلسفه‌های مضاف را طراحی و حد و حدود رهیافت‌های علمی را ترسیم کنیم؟ اینها از بحث‌هایی است که فکر می‌کنم باید اساتید در مورد آن تأمل کنند.

آسیب‌شناسی؛ نخستین گام برای تحول در علوم انسانی

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدرضا مودب، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه قم در این نشست گفت: فکر می‌کنم باید در برخی از دانشگاه‌ها در مورد ضرورت تحول فکر کنیم و گفتمان درست کنیم و این موضوع را بیشتر به بحث بگذاریم. هنوز بسیاری از استادان دانشکده‌های الهیات پیوند چندانی با علوم دیگر ندارند و به همین دلیل، مشکلات علوم انسانی موجود را هم به خوبی درک نمی‌کنند و شاید برایشان خیلی ملموس نیست و هنوز تحول در حوزه‌های علوم انسانی مسئله آنها نیست. البته که برخی از استادان نیز در این جهت ورود دارند و در جلسات شرکت می‌کنند و خدماتی انجام می‌دهند و در این چند سال نیز زحمات زیادی کشیده‌اند که باید از آنها قدردانی شود اما اگر بخواهیم دانشکده‌های الهیات را در حوزه تحول علوم انسانی بسنجیم، باید مسئله تحول و ضرورت تحول بیشتر برایشان روشن شود.رفاه بدون معنویت؛ رهاورد علوم انسانی موجود ضرورت تحول را برخی از این حیث می‌دانند که علوم انسانی فعلی خاستگاه نظری غربی دارد و از پایگاه دینی برخوردار نیست و با فرهنگ و جامعه اسلامی ما و کشورهای اسلامی دیگر، هم‌ساز و هم‌سو نیست و به عبارتی علوم انسانی فعلی در سعادت‌مند کردن انسان توفیق زیادی نداشته است. این علوم انسانی هرچند رشد کرده و رفاه را آورده اما با ارزش‌های معنوی و فرهنگی که امام راحل، انقلاب را بر آن اساس شکل داد و موفقیت‌های نظام نیز بر آن اساس بوده است، سازگار نیست. نظریاتی که در حوزه علوم انسانی مطرح است انسان را یک موجود مادی می‌دانند و نه یک بنده و عبد الهی که باید در راستای سعادت الهی حرکت کند.

این نظریه‌ها مبتنی بر یک تفکری است که انسان‌ها را اهل فکر نمی‌داند و یک نگاه خاصی دارد؛ مانند نظریه فمینیسم که در جامعه فعلی ما متأسفانه آثار زیادی داشته است و در مسائل زندگی و شغلی زنان، اتفاقات تلخی را رقم زده است. این تفکر، تفکری نیست که با ارزش‌های دینی هم‌ساز باشد و اسلام برای همه انسان‌ها ارزش را به تقوا می‌دهد، اما پایه‌های تفکری فمینیسم تساوی زن و مرد را می‌خواهد و آرامش زندگی‌ها را از بین برده است و آمار طلاق را بالا برده و این تفکری است که در علوم انسانی اسلامی جایی ندارد.

آیا رؤسای دانشگاه‌ها دغدغه تحول در علوم انسانی دارند؟

باید ببینیم که برای کدام‌یک از استادان دانشکده‌های الهیات و گروه‌های علمی، ضرورت این تحول به خوبی روشن است؟ شاید در مقام سخن مسئله روشن باشد اما وقتی آثار عملی در کنار این ضرورت رخ نمی‌دهد، مشخص می‌شود ضرورتش نه تنها روشن نیست که مخالفانی هم دارد و باید ببینیم که مسئله تحول دغدغه چه کسانی است. امروزه رؤسای دانشگاه‌ها اصلاً دغدغه تحول را دارند؟ آیا دانشکده‌های الهیات چنین دغدغه‌ای دارند؟ ظاهراً اینطور نیست و هریک از ما در گروه‌های درسی‌ای هستیم و دنبال ارتقا می‌گردیم و این همه مقاله چاپ می‌کنیم اما اینها چه خروجی دارد؟

از رئیس مرکز پایگاه جهانی اسلام یک آماری دیدم که خیلی عجیب بود. ایشان نوشته بود: تحول علوم انسانی یکی از ارکان سیاست‌های کلان علم و فناوری ابلاغی مقام معظم رهبری است. اما پژهشگران علوم انسانی که در دهه گذشته بیش از صدهزار مقاله منتشر کردند، چقدر در تولید علم مؤثر بوده و آنهایی که مؤثر بوده چقدر در تحول علوم انسانی نقش داشته است؟ الآن بیش از پانصد مجله علمی – پژوهشی در زمینه علوم انسانی داریم که هر مجله در سال حدود سی مقاله منتشر می‌کند و هزار مقاله در سال داریم، اما چقدر این مقالات در تولید علم مؤثر هستند؟ اصلاً هدف نویسندگان مقالات، تحول نیست و مقاله‌ای که می‌آید را دو نفر داوری می‌کنند و ممکن است نوآوری هم داشته باشد اما واقعاً سیاست‌های کلان کشور که این همه برای مقالات هزینه می‌کنند و در یک دهه یکصدهزار مقاله چاپ می‌کنند، چقدر به نتیجه رسیده است؟

کیفیت پژوهش‌ها، متأسفانه آسیب جدی دارد. بله، کمیت خیلی خوب است و می‌گوییم در خاورمیانه در تولید علم رتبه اول هستیم اما چقدر این مقالات در حوزه تحول اهمیت دارد؟ آیا می‌توانیم در سال از این مجلاتی که در حوزه علوم انسانی کار می‌کنند دغدغه‌مندی تحول را ببینیم که مدیران آنها چنین دغدغه‌ای داشته باشند؟ خیر؛ چون دغدغه‌ها بیشتر معطوف به ارتقاء است.

در اجرایی کردن هدایت‌های رهبری سستی کرده‌ایم

هدایت‌های مقام معظم رهبری بسیار سودمند بوده است، اما ما قدری کوتاهی کردیم و نپرداختیم و برای اجرای فرمایش ایشان تیم نگذاشتیم. درست است که در کشور یک عده‌ای مشغول هستند، اما مسئله اصلی کشور تحول علوم انسانی نیست. مقام معظم رهبری در چند جلسه تأکید کردند که باید مبانی علوم انسانی را از قرآن بگیریم اما چقدر ما این فرمایش را عملی کردیم؟ چقدر رؤسای دانشگاه‌ها آمدند و جلسه گذاشتند که مبانی علوم انسانی را درآوریم و تقسیم کار کنیم و برنامه‌ریزی کنیم؟ اینطور نبوده و هر رئیس دانشگاه به اقتضای شرایط خودش کارهایی می‌کند اما برنامه‌ریزی دقیق نداریم. باید توجه کنیم که این فرمایش مقام معظم رهبری بسیار دقیق است؛ چون قرآن که سفره‌ای پر از نعمت‌های الهی است مورد غفلت ما واقع شده و از آن غافل هستیم. بله، قرائت می‌کنیم و ترجمه هم می‌خوانیم اما کسانی مانند علامه طباطبایی چه تحولی در حوزه فهم قرآن و علوم انسانی ایجاد کرد و ما چه کردیم؟

البته که شاگردان علامه طباطبائی مانند آیت‌الله جوادی‌آملی و... قدم‌های بزرگی برداشتند و نمی‌خواهم زحماتشان را نادیده بگیرم اما مدیران دانشگاه‌ها و... ضرورت این تحول را درک نکرده‌اند و دغدغه ندارند؛ چون مسئله آنها خیلی جدی نیست و شاید دلیلش این باشد که این گفتمان خوب شکل نگرفته است. باید مبانی را بحث کنیم و ببینیم چیستی این تحول در علوم انسانی چیست؟ باید ببینیم علوم انسانی اسلامی به چه معنا است و باید ببینیم از آیات قرآن چطور باید در روانشناسی و... استفاده شود؟ آیا این کارها جواب داده است؟ خیر. این زحماتی که کشیده شده ارزشمند است اما در برابر آن کار بزرگ، بسیار اندک است.

البته که لازم نیست همه استادان را هم درگیر کنیم، بلکه باید برای جمعی دغدغه ایجاد کنیم و آنها را به این امر اختصاص دهیم و ذهن آنها را به این کار معطوف کنیم. سپس باید ببینیم که در مراتب، مقام معظم رهبری چه می‌گویند. مقام معظم رهبری می‌گویند علوم انسانی فعلی باید با مسائل کشور درگیر شود. بله، جمعی که به کشورهای غربی می‌روند و تحصیل و رشد می‌کنند، طبیعی است که از آن شرایط تأثیر می‌پذیرند؛ چون ضرورت کار برای آنها روشن نیست و باید مراتب تحول از غنی‌سازی، بومی‌سازی، روزآمدی و بعد اسلامی‌سازی مورد بحث قرار بگیرد؛ مخصوصاً باید به بیانیه مقام معظم رهبری در گام دوم باید توجه شود که مقام معظم رهبری هم در مورد اهمیت آن تأکید کردند و این می‌تواند یکی از خاستگاه‌های این تحول باشد و باید به خوبی این بیانیه تحلیل شود تا تأثیر خود را در مراتب تحول داشته باشد.

آسیب‌شناسی؛ نخستین گام برای تحول در علوم انسانی

حجت‌الاسلام محمدمهدی باباپور، رئیس دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی در این نشست بیان کرد: این جلسه در باب نقش دانشکده‌های الهیات و حوزه‌های علمیه در زمینه تحول در علوم انسانی است. باید راهکار بدهیم که حوزه‌های علمیه و دانشکده‌های الهیات در زمینه‌های تدوین مبانی و نگارش متون چه کارهایی باید انجام دهند. همچنین باید روشن کنیم که دانشکده الهیات مشخصاً باید چه کاری انجام دهد. باید این جلسات به صورت کارگاهی برگزار شود، موضوع‌بندی صورت گیرد و افراد بدانند که باید چه کارهایی بکنند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به رسالت دانشکده‌های الهیات و حوزه‌های علمیه گفت: رسالت دانشکده‌های الهیات و حوزه‌های علمیه یکی است. این دو می‌خواهند آن علوم انسانی که مربوط به انسان و سعادت انسان می‌شود را فراهم کنند. مقام معظم رهبری در خصوص ضرورت تحول در علوم انسانی می‌گویند: این علوم انسانی که امروز رایج است، یکسری محتوا دارد که به صورت ماهوی معارض با حرکت و نظام اسلامی است و متکی بر جهان‌بینی دیگری است. وقتی که این علوم انسانی با این ماهیت و هدف می‌آید، رایج می‌شود و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، از این دانشگاه‌ها مدیرانی تربیت می‌شوند، در رأس جامعه ما قرار می‌گیرند و مسائل امنیتی و اقتصادی و ... را به دست می‌گیرند که بر اساس همان علوم انسانی رشد کرده‌اند. اگر این علوم انسانی که ماهیتشان در تعارض با قرآن و جهان‌بینی الهی است، سلطه پیدا کند، کاری از پیش نخواهیم برد.

علوم انسانی فعلی تمدن‌ساز نیست

باباپور در ادامه بیان کرد: همچنین مقام معظم رهبری می‌فرمایند: این علوم انسانی که الآن در جامعه وجود دارد، نمی‌تواند ما را به تمدن نوین اسلامی رهنمون کند. مقام معظم رهبری مراحل پنج‌گانه‌ای را برای نهضت اسلامی تبیین کردند و فرمودند: انقلاب اسلامی ما پنج مرحله را پشت سر گذاشت یا در حال سپری کردن است؛ مرحله اول، بحث انقلاب اسلامی بود. سپس نظام اسلامی تشکیل شد که بر اساس نظریه‌پردازی غربی نبوده است؛ یعنی انقلاب و نظام‌سازی و تشکیل دولت اسلامی بر اساس الگوهای رایج در علوم انسانی نبوده است و لذا مرحله‌های بعدی را نیز نمی‌توان از دل این علوم انسانی سکولار و نظریه‌های اقتصاد سرمایه‌داری انتظار داشت. بر این اساس، در مرحله تشکیل امت و تمدن هستیم و مقام معظم رهبری در مورد سکولار بودن این علوم می‌گویند این علوم انسانی نمی‌تواند ما را به تمدن اسلامی برساند.

وی افزود: پس باید این تحول در علوم انسانی را با این مبانی که فعلا موجود است، تغییر دهیم و در این شکی نیست. مقام معظم رهبری می‌گویند: این مسئولیت و این ضرورت باید احساس شود؛ یعنی در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها باید این ضرورت درک شود. اما امروزه اینطور نیست و خیلی از دوستان ما قائل به این مسئله نیستند. البته که نباید منتظر باشیم تا همه این ضرورت را درک کنند و بعد به این مسائل بپردازیم، بلکه اگر جمعی را هم متقاعد کنیم، مناسب است.

باباپور تصریح کرد: نکته مهم دیگر اینکه، ما در انجام این کار، به تعبیر مقام معظم رهبری نباید شتاب‌زدگی به خرج دهیم و از طرفی هم به این معنا نیست که به کندی پیش برویم. ایشان می‌گویند: شتاب‌زدگی ممنوع است اما سرعت هم لازم است؛ چون از کاروان علوم انسانی خیلی عقب هستیم. هم باید سرعت بگیریم و هم مراقب باشیم شتاب‌زده عمل نکنیم. حوزه علمیه ما نیز باید در درون خود اصلاحی انجام دهد و پیش از تحول در علوم انسانی باید حوزه را متحول کنیم. اگر حوزه بخواهد نقشی داشته باشد، ابتدا باید خودش در شیوه‌های آموزشی و پژوهشی متحول شود؛ مثلاً مقام معظم رهبری فرمودند که در این زمینه آقای مصباح، گام خوبی برداشت اما با آن شتاب، کار دیگری نداشتیم و از این‌رو لازم است که حوزه و دانشکده‌های الهیات این کار را جدی‌تر بگیرند.

آسیب‌شناسی؛ گام نخست برای تحول در علوم انسانی

وی در ادامه با اشاره به یکی از گام‌های مهم برای تحول در علوم انسانی، بیان کرد: نخستین گام، آسیب‌شناسی علوم انسانی رایج است. تا زمانی که حوزه‌های علمیه و علمای ما علوم انسانی رایج را نشناسند و با آن آشنا نشوند، چطور می‌توانند علوم انسانی را متحول کنند و مبانی غربی آن را تغییر دهند؟ تا مبانی علوم انسانی رایج را نشناسیم، نمی‌توانیم آن مبانی را نقد کنیم و سپس مبانی دینی و اسلامی را جایگزین کنیم. در این مرحله، باید به نقد علوم انسانی متداول بپردازیم که این امر را باید در حوزه‌های علمیه و همچنین دانشکده‌های الهیات دنبال کنیم.

آسیب‌شناسی؛ نخستین گام برای تحول در علوم انسانی

حجت الاسلام حسام‌الدین خلعتبری، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه علامه طباطبائی گفت: بحث تحول نیازمند برخی شروط است؛ اولین شرط مسئله تحول در حوزه علوم انسانی، دور شدن از اندیشه جزیره‌ای و کارهای جزیره‌ای است. باید به نحوی رفتار کنیم و ارتباط بگیریم که کارهای ما در ارتباط باهم باشند. نکته دیگر اینکه باید از تحول درکی عمیق پیدا کنیم. آنچه از تحول منظور است، بحث روزآمدی، کارآمدی و بومی‌سازی است؛ یعنی این علوم باید بتوانند مشکل مردم را حل کند. اما آیا الآن اینطور است؟ آیا اقتصاد مشکل را حل می‌کند؟ به عقیده بنده، در خود آن علم مشکلاتی وجود دارد که موجب می‌شود به اهداف بلند انقلاب اسلامی نرسیم. این را باید محققان بجویند و در این زمینه‌ها صحبت کنند.بنابراین این علوم و دانشمندان هستند که باید مشکلات را حل کنند. همچنین علوم در این حوزه، باید بر مبنای کتاب و سنت و عقل باشد.

نکته سوم اینکه باید عزمی جزم بر تحول داشته باشیم؛ یعنی باید در این مسیر حرکت کنیم و نیز بدانیم تحول در علوم، یقیناً امری زمان‌بر است و باید جهت تولد این موجود تحولی جدید، زمان لازم را در نظر بگیریم. نکته دیگر، دانستن این معناست که در برابر هر تحولی، ایستادگی وجود دارد و لازم است رؤسای دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها این مسئله را مدیریت کنند و آن عقلی که این مسائل را رصد می‌کند، به این نکته توجه داشته باشد تا با تأمل، موارد را مشخص کرده و قاطبه را با خود همراه کنیم. تحول، دشمنانی در داخل و خارج دارد؛ زیرا اگر علوم متحول شود، برخی از بنگاه‌های مادی دچار ضرر می‌شوند و نمی‌توانند از درد مردم برای خود مادیاتی را دست‌وپا کنند.

دپارتمان‌های غرب به دنبال پول بیشتر می‌گردند

امروزه در غرب به جای مواجهه اساسی با مشکلاتی که جامعه را فراگرفته، دپارتمان‌های جدید و گروه‌های جدیدی ایجاد می‌شود تا سودهای مادی زیادتری را به سوی خود ببرند. در جریان‌های مختلف، این را می‌بینیم که کمپانی‌های ضدانسان با درد انسان‌های دیگر زندگی می‌کنند و پولدار می‌شوند.

نکته دیگر اینکه باید همه مصلحان تحول یکدیگر را پیدا کنند و با هم تفاهم داشته باشند تا کاری اساسی انجام دهند و این جلسه نیز در همین راستا برگزار شده است. باید سیاست‌های جامعه به صورت واقعی به سمت اهداف تحولی برود نه اینکه دنبال کارهای کاغذی زیبا باشیم. دوره‌ای بر ما گذشت که همه چیز تحول از حیث سخت‌افزاری سر جای خود بوده اما از حیث نرم‌افزاری، خبری نبوده است. ما باید این کار را پیش ببریم و بدانیم مبانی فکری در نوع دانش تأثیر می‌گذارد و در این صورت است که می‌توانیم مبانی خودمان را مطرح کنیم؛ این سخنی است که غربی‌ها هم بدان باور دارند.

در جملات رالز آمده که این دانش در ظرف تمدنی ما تحقق یافته و شما هم باید در ظرف تمدنی خودتان دانش را به وجود آورید. لذا می‌بینیم یکی از دانشمندان که موافق تحول نبود، یک فرصت مطالعاتی گرفت و به خارج از کشور رفت و وقتی آنجا، این چیزها را از  دانشمندان آن‌ها شنید، از نظرش برگشت. بنابراین این نکته بسیار اهمیت دارد که ما با مبانی غربی که مبتنی بر عقل ابزاری است نمی‌توانیم مشکلی را حل کنیم.

مخالفان تحول در علوم انسانی چطور فکر می‌کنند؟

باید برای ما روشن باشد که مخالفان تحول، یا معنای تحول را نمی‌فهمند یا می‌خواهند غربی زندگی کنند و آمالشان هم همان است. اینکه این نوع از تفکر الزاماً از آن معدن سرچشمه می‌گیرد، نکته دیگری است که باید به آن توجه کنیم. در این میان، نقش الهیات به معنای منابعی که دارد اهمیت پیدا می‌کند. این میراث ما بی‌بدیل است؛ از این‌رو دانشکده‌های الهیات و حوزه‌ها نقش بسیار مهمی دارند. این مراکز باید کارهای مهمی را انجام دهند و خود را با علوم و دانشکده‌های دیگر متصل کنند. البته اینکه چطور متصل کنند محل بحث است تا این ارتباط تحقق یابد و آن محصول نهایی تولید شود. اینها بایسته‌هایی است که باید مورد توجه قرار دهیم. این مسیر، نیازمند جهاد است و نباید در این جهاد، چیزی را جز خدا مد نظر قرار دهیم.

آن چیزی که سلسله‌جنبان انقلاب اسلامی است، مسئله تحول در علوم انسانی است، و الّا اگر شما در دانشکده‌های مدیریت بروید، می‌بینید حرف‌هایی که اینها می‌زنند، کاملاً پایه سکولار دارد و جوانی که تربیت می‌شود نیز در مسیر دیگر قرار می‌گیرد و زیر عَلَم ما سینه نخواهد زد، مگر اینکه ما کاری بکنیم؛ بنابراین باید با تمام وجود در این مسیر حرکت کنیم.

عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اینستاگرام                                              تلگرام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار