۱۹ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
کد خبر: ۳۰۱۱۸۹
رسانه

  • ابراهیم محسنی آهویی | دکترای مطالعات ارتباطات و رسانه‌های نوین - دانشگاه وین (لینک)


مقاله حاضر در اثبات عدم موضوعیت پرسش‌ از عملکرد تجریدی رسانه‌ها در دوره شیوع کرونا نگاشته شده است. پرسش‌هایی از این دست که «کرونا چه تأثیری بر ساختار رسانه‌های داخلی از جهت تولیدات و فعالیت‌ها داشته است؟ آیا می‌توان گفت [به سبب همه‌گیری کرونا] الگوی جدیدی برای فعالیت رسانه‌ای در ایران طراحی شده است؟ آیا کرونا بستر تحقق روزنامه‌نگاری سایبری و برخط را جدی‌تر شکل نداده است؟ آیا مرجعیت فضای مجازی در حوزه اطلاع‌‌رسانی در ایام کرونا بیشتر نشده است؟»

تمامی این پرسش‌ها، حاوی مجموعه‌ای از پیش‌فرض‌های خطاست و دریغ‌تر اینکه این نگرش که امروزه به بخش مهمی از باور عمومی تبدیل شده است، به خطاهای متواتر در سیاستگذاری فرهنگی و رسانه‌ای کشور نیز منجر شده است. یکی از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های پنهان در پرسش‌های فوق این است که می‌توان عملکرد رسانه را بسته به زمان و موضوع، منتزع و منفک از چیستی، پیشینه و زمینه اجتماعی آن تحلیل کرد و بنابراین فرض شده است که «همه‌گیری کرونا» موضوعی است که با اتکاء به آن می‌توان تحقق، عملکرد، ساختار، فعالیت و مرجعیت رسانه‌ها را در محدوده‌ زمانی و موضوعی خاص تشریح کرد.

به عبارت دقیق‌تر، فرض شده است که تحلیل رسانه در محدوده موضوع و زمان خاص، مقدور و مفید است. استدلال نگارنده این سطور در مقاله پیش رو این است که این پیش‌فرض، هم از نظر شناختی و هم از نظر راهبردی، خطا و خسارت‌زاست.

در بین مجموعه پرسش‌های مطرح شده، تنها پرسشی که حداقل از نظر مطالعات رسانه حاوی پیش فرض نیست، این است که «رسانه تا چه حد می‌تواند در مقابله با تبعات کرونا موثر باشد؟» تلاش برای یافتن پاسخ متقن به این پرسش، فراتر از موضوع خاص کرونا، می‌تواند بر درک میزان اثر رسانه بر سایر موضوعات نیز موثر واقع شود.

اگر شما هم جزو کسانی هستید که قائل به اعتبار تحلیل رسانه در دوره شیوع کرونا هستید یا برای اثر رسانه‌ها، شأنی فراتر یا مجزا از دیگر امور قائل هستید، شما را صبورانه به خواندن این مقاله مختصر دعوت می‌کنم. در اینجا تلاش کرده‌ام دلایلی را در ردِ موضوعیت پرسش‌هایی از این دست به نحوی ارائه دهم که چشم‌انداز جدید و کارآمدی از آن منتج شود و البته در صدد بوده‌ام این کوشش را به موجزترین وجه ممکن محقق سازم.

رسانه همه‌چیز نیست


از زمانِ به خیابان ریختن مردم هراسان ایالات متحده در سال 1938 به دلیل باور به اجرای نمایش رادیویی دلهره‌آور اورسن ولز با نام «جنگ دنیاها» (The War of the Worlds) تاکنون، این باور خطا در ذهن بسیاری و از جمله متخصصان رسانه و ارتباطات ایجاد شده است که گویی رسانه، قادر مطلق است و با آن می‌توان هر ایده‌ای را در ذهن انسان‌ها «کاشت» (نظریه رسانه‌ای کاشت The Cultivation Theory) یا «تزریق» (نظریه تزریقی The Hypodermic Needle Theory یا گلوله جادوئی The Magic Bullet Theory) کرد.

اگر چه این نوع بزرگنمایی‌ها امروزه کمی تعدیل شده است، اما همچنان نظام‌های سیاسی، سیاستمداران، مدیران، کارورزان و پژوهشگران رسانه‌ای بسیاری هستند که به خطا تصور می‌کنند رسانه‌ها دلیل موفقیت و شکست در اموری مانند انسجام یا فروپاشی سیاسی، پیروزی یا شکست در رقابت انتخاباتی، شیوع یا مهار بیماری‌های فراگیر و غیر آن است. این حاد باوری (overestimate) راجع به رسانه، بیماری‌های مهلکی تولید می‌کند.

نخستین بیماری حاصل از این باور خطا، «رسانه‌هراسی» نظام‌های سیاسی و در نتیجه توجیه توسل به سانسور است. سانسور رسانه‌ها، به نوبه خود به مساله‌مند سازی رسانه، تشدید تضاد و صف‌آرایی نیروهای اجتماعی در دو سوی خط کاذب اهمیت رسانه منجر می‌شود که محصول نهایی آن، پرداخت هزینه‌های گزاف و سرکوب سرمایه اجتماعی در ازای به دست آوردن هیچ است.

نظام سیاسی درگیر در این باور خطا، هر مجادله یا مساله‌ای را برآمده از مصادیق رسانه‌ای خاص درک می‌کند و در نتیجه خود را ناگزیر از حذفِ آن مصداق رسانه‌ای می‌بیند. اصرار بر حذف تا زمانی ادامه می‌یابد که آن مصداق دیگر موضوعیت نداشته باشد.

به عنوان مثال، قانون منع استفاده از دستگاه پخش ویدئو پس از بیش از یک دهه، نهایتاً در سال 1373 در زمانی لغو شد که به دلیل تسلط کانال‌های تلویزیونی ماهواره‌ای، عملاً استفاده از دستگاه ویدئو دیگر موضوعیت نداشت. با چنین رویکردی، نه تنها مساله اجتماعی درک و رفع نشده است، بلکه تغییر مصادیق، برنامه‌ریزی‌ را ناممکن می‌کند.

دومین بیماریِ حاصل از بزرگنمایی تأثیر رسانه چیزی است که در مطالعات اجتماعی به آن «تقلیل‌گرایی» (reductionism) گفته می‌شود. تقلیل‌گرایی، به معنای صرف نظر کردن از متغیرهای گسترده و فروکاستن علت بروز یک پدیده به یک متغیر واحد است.

توجه بیش از ضرورت به رسانه، عملاً به معنای نادیده گرفتنِ عوامل موثر دیگر و بروز نوعی بی‌بصیرتی نسبت به واقعیتِ مساله است. گاه به دلایل سیاسی یا اقتصادی، این نوع تقلیل‌گرایی، قصدمندانه و در توجیه ناتوانی یا سلب مسئولیت سیاستمدار یا نظام سیاسی از خود رخ می‌دهد، اما این بیماری به عنوان محصول مستقیم باور خطا نسبت به چیستی رسانه و قابلیت‌های آن، عمدتاً ناآگاهانه بروز می‌کند.

به عنوان مثال، به طور مکرر ادعا شده است که شورش‌های کشورهای عربی که از سال 2010 آغاز شد، در نتیجه‌ فعالیت رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌های نوین رخ داده است. یا به عنوان مثال مرتبط با بحث حاضر، بسیارند کسانی که یقین دارند شکست یا پیروزی در برابر مهار ویروس کرونا، وابسته به مدیریت رسانه‌هاست یا حداقل رسانه‌ها سهم بیشتری در این مبارزه دارند.

و بالاخره سومین بیماری حاصل از بزرگنمایی رسانه، با مفهوم «تجریدگرایی» (abstractionism) قابل تبیین است. همه باورمندان به قدرت مطلق رسانه، به اشتباه، رسانه را به عنوان موجودیتی مستقل و قائم به ذات درک می‌کنند و بنابراین تصور می‌کنند می‌توان هر هدفی را با استفاده از هر رسانه‌ای در هر زمان و مکان تأمین کرد.

نظام سیاسی یا افراد معتقد به منتزع بودن رسانه، دچار این خطای راهبردی می‌شوند که با ممانعت از ظهور یا ورود یک رسانه به جامعه می‌توان از بروز مسائل جلوگیری کرد یا بالعکس، با کپی‌کردن رسانه‌های دیگران، می‌توان نوع بومی یک رسانه بیگانه را ایجاد کرد.

به عنوان مثال، تصور وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این بوده است که با کپی‌برداری فرمالیستی از سامانه رسانه‌ای پشتیبانی مهار کرونا در کشورهای غربی (از جمله انگلستان) می‌توان یک سامانه داخلی و ملی موفق ساخت؛ اقدامی که نتیجه‌ای جز استهلاک سرمایه به همراه نداشته است. عدم توفیق پیام‌رسان‌های داخلی نیز ریشه در همین باورِ خطای تجریدگرایانه دارد.

سامان اجتماعی و ارتباطات علمی و بحث رسانه


یکی از مهم‌ترین حوزه‌های مطالعاتی زیرمجموعه علوم ارتباطات، «ارتباطات علمی» (Science Communications) است. پرسش‌ اساسی این حوزه این است که باورهای عمومی، خواه عقلانی یا خرافه‌ای، در همه حوزه‌ها و از جمله مهم‌ترین آنها در حوزه سلامت، چگونه شکل می‌گیرد و به دیگران سرایت می‌کند؟

به عنوان مثال، بر اساس چه مکانیسمی، افراد یک جامعه به سادگی می‌پذیرند که «روغن الاغ» رماتیسم انسان را التیام می‌دهد و حتی درمان می‌کند، اما افرادِ جامعه دیگر، این ادعا را خرافه‌‌باوری می‌دانند؟ چرا در حالی که همه انسان‌ها آگاه هستند اژدها یک موجود افسانه‌ای است، با این حال می‌توان در جامعه چین از فروش و صادرات پودر درمانگر «خاکستر اژدها» درآمد هنگفت حاصل کرد؟

یا در حالی که یافته‌های علمی به روشنی به ما می‌گویند هیچ ماده شوینده‌ یا آرایشی قادر به نفوذ در لایه اپیدرم پوست بدن انسان نیست (چه در غیر این‌صورت گونه انسانی به دلیل نفوذ مواد شیمیایی سمی از پوست تا کنون منقرض شده بود)، چرا سالانه هزاران میلیارد دلار صرفِ شامپوها و کِرِم‌هایی می‌شود که آشکارا به دروغ، ادعایِ تقویت پوست و موی انسان را دارند؟

حتی اگر ادعای درمان ایدز توسط داروی گیاهی یا درمانِ کرونا توسط نوشیدن ادرار شتر یا اماله روغن بنفشه را به دیده طنز بنگریم، اما ایمان عمومی به مجموعه خرافات گسترده تحت نام «طب سنتی»، پرسش از ارتباطات علمی در جامعه ایران را به یک ضرورت تبدیل کرده است.

علی‌رغم تبیین‌های خرد و کلان ارائه شده، یک پاسخ مبین و روشن به چرایی تفاوت جوامع در الگوهای ارتباطات علمی و شدت باور به خرافه‌های شبهه علمی، در مفهوم «سامان اجتماعی» (Social order) نهفته است. در تعریف ساده آن، سامان اجتماعی، به معنای نهادینگی (Institutionalisation) ساختاری امور اجتماعی از جمله بهداشت و درمان رسمی و پایایی این ساختار است.

در واقع، بین میل به خرافه‌باوری بهداشتی و درمانی جوامع و میزان سامان اجتماعی و نهادینگی ساختاریِ نظام بهداشت و درمان رسمی، رابطه معکوس وجود دارد. هر چه نظام بهداشت و سلامت رسمی جوامع از نهادینگی، پایایی و ساختارمندی مقوم‌تری برخوردار باشد، آن نظام مشروعیت و مرجعیتِ اجتماعی بیشتری دارد و در نتیجه، فضای عمومی برای بروز سوداگری‌ها، ناهنجاری‌ها و جرائم خرافه‌محور محدودتر می‌شود.

به همین دلیل است که در یک مقایسه، مرجعِ تشخیص و تجویز بیماری در جامعه دارای سامان اجتماعی در انحصارِ نظام بهداشت و سلامت رسمی آن است، اما در جامعه فاقد سامان اجتماعی، نظامِ بهداشت و سلامت رسمی در رقابت با سوداگران، ادبار، ناکارآمد و نامشروع می‌شود و در نتیجه ظرفیت لازم برای مرجعیت سلامت و درمان جامعه را از دست می‌دهد.

در بازگشت به بحث محوری مقاله حاضر، بُعدِ رسانه‌ای نظام بهداشت و سلامت نیز از این قاعده مستثنا نیست. یک نظام سلامت نهادینه شده، رسانه‌ مرجع، متحد، رسا و معتبر دارد و بالعکس، یک نظام سلامتِ غیرنهادینه، از نارسایی، مردد بودن و غیر معتبربودن رسانه هم رنج می‌برد.

با اتکا به مفهوم سامان اجتماعی می‌توان دریافت که چرا نظام سلامت انگلستان (با نام سیستم سلامت ملی یا NHS) قادر است یک هفته پس از خبر رسمی شیوع ویروس کرونا، نظامِ اطلاع‌رسانی، ارشاد، مشاوره و هدایت روانی و جسمی شهروندان در حوزه تخصصی این بیماری همه‌گیر را تحت یک سامانه و اپلیکیشن موبایلی واحد، به منسجم‌ترین و کارآمدترین وجه ممکن بسیج کند، اما نظام سلامت جمهوری اسلامی ایران، حتی با گذشت بیش از یک سال از همه‌گیری این ویروس، به جز چند تجربه ناموفق و غیرکارآمد، اقدام رسانه‌ای موثر دیگری نداشته است و عملاً اطلاع‌رسانیِ رسمی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در موضوع تخصصی ویروس کرونا محدود به چند خبر این وزارتخانه در وب سایت رسمی آن و همچنین اظهارنظرهای متناقض در رسانه‌های مختلف بوده است. چندصدایی، تناقض‌گویی، نارسایی، ابهام و واکنش‌های هیجانی از خلال رسانه، محصولِ مستقیم بی‌سامانی اجتماعی است.

از آنجا که سامان اجتماعی، فرایندی زمانمند است و در بستر تاریخی-فرهنگی  به شیوه‌ای دیالکتیکی قوام می‌یابد، بنابراین همه تلاش‌های فرمالیستی و تقلیدی در ایجاد سامانه‌ها، رسانه‌ها و شبکه‌ها و همچنین همه ادعاهای شوونیستی از این دست که کشورهای دیگر بایستی مهار کرونا را از ما بیاموزند، در نهایت دلالتی جز بی‌سامانی و نتیجه‌ای غیر از تعمیق بی‌اعتباری و بی‌اعتمادی به بار نمی‌آورد.

یک بار دیگر اثبات می‌شود که رسانه، ساختِ منتزع از نظام اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی جامعه نیست و بنابراین تقلیدِ متظاهرانه از نمونه‌های رسانه‌ای موفق جهان، نتیجه‌بخش نیست.

اقتصاد سیاسی بهداشت و درمان و چند صدایی در رسانه‌


پی‌گیری دلایل موفقیت و شکست رسانه‌ها، خواه در موضوع خاص از جمله مهار شیوع کرونا یا فراتر از آن، بدون درک ساختار اقتصاد سیاسی جوامع، غیرواقع‌بینانه و بی‌نتیجه است. به عنوان مثال، در بحث ارتباطات علمی و در تلاش برای یافتن پاسخ روشن به این پرسش که رسانه تا چه حد می‌تواند در مقابله با تبعات کرونا در جامعه ایران موثر باشد، مهم است ساختار اقتصاد سیاسی بهداشت و سلامت در ایران را بشناسیم؟ اهمیتِ درک این ساختار، دلالت ضمنی بر ضرورتِ تحلیل‌هایی از این دست برای سایر حوزه‌ها نیز دارد.

به لحاظ اقتصاد سیاسی، نظام بهداشت و سلامت ایران را می‌توان در دو بخش اصلی «پزشکی مدرن» و «طب سنتی» دید. پزشکی مدرن، بخش رسمی نظام بهداشت و سلامت ایران و طب سنتی، بخش غیررسمی اما از نظر اقتصاد سیاسی قابل توجه این نظام است. درک تضاد منافع بین این دو بخش و همچنین تضادهای درونی هر یک از این دو بخش،

بیش از همه دلایل چندصدایی رسانه‌ای در کشور در حوزه اطلاع‌رسانی راجع به همه‌گیری ویروس کرونا را آشکار می‌کند.

بخش پزشکی مدرن ایران، با تربیت دانش‌آموختگان در دانشکده‌های پزشکی، پیراپزشکی و پرستاری، نیروی انسانی متخصص تولید می‌کند. میزان و نسبت تولید نیروی انسانی در این بخش در انحصارِ پزشکان متخصص است.

این انحصار، برآمده از منفعت‌طلبی‌های حرفه‌ای از جمله تلاش برای محدود نگاه داشتن تعداد نیروی انسانی (خصوصاً پزشکان متخصص) در جامعه به منظور کنترل عرضه و در نتیجه بالا نگاه داشتن هزینه خدمات پزشکی است. به جز بازار نیروی انسانی انحصاری، این بخش، همچنین متشکل از بازارِ آموزش، بازار تحقیقات و انتشارات، بازارِ تجهیزات پزشکی، بازار داروها و بازارِ خدمات پزشکی کم و بیش انحصاری است. همه این حوزه‌ها سرشار از رقابت و تضادِ درونی است و یکی از محصولات آن، حاشیه‌های فسادبرانگیز از جمله دلالی دارو و اعضای بدن انسان در خیابان ناصر خسرو و قاچاق دارو است.

در درون بخش‌های زیرمجموعه پزشکی مدرن در ایران کشمکشی فرسایشی و دائمی در جریان است. به عنوان مثال، تضاد علنی بین بیانیه‌های رسمی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و بیانیه‌های رسمیِ ستاد ملی کرونا به همین تضاد منافع مربوط است. نتیجه این تضاد و کشمکش، گسیختگی و چندصدایی رسانه‌ای است که در یک نبرد متقابل، به بی‌اعتباری و بی‌اعتمادی عمومی همه رسانه‌های این بخش منجر می‌شود.

از سوی دیگر، طب سنتی، متشکل از طیف گسترده‌ای از نیروی انسانی تجربی، سوداگرانِ مستقل و شاغلان در حوزه‌های ناهنجاری‌های اجتماعی از جمله رمال‌ها و فال‌بین‌ها را در بر می‌گیرد. در نبرد بین بخش رسمی و غیر رسمی نظام بهداشت و سلامت، در حالی که مشروعیت بخش رسمی این نظام متکی به پیشینه تاریخی و نهادینگی «نهاد دانشگاه» و «نهادهای بین‌المللی» از جمله سازمان بهداشت جهانی است، در مقابل، بخش طب سنتی تلاش می‌کند با انتساب خود به «نهاد حوزه علمیه»، «سیره معصومین ؟عهم؟» و مهم‌تر از همه «طبیعت‌محوری»، مقبولیت اجتماعی برای خود فراهم کند.

چهره‌های متنفذ طب سنتی در ایران، در تلاش برای تخریب چهره نظام بهداشت و سلامت رسمی کشور، مستمراً نسبت به منابع علمی، نیروها، روندها، روش‌های درمانی و داروهای مدرن از جمله واکسیناسیون، بذر تشکیک و تردید در جامعه می‌کارند و به این ترتیب تلاش می‌کنند حجم تقاضایِ حوزه خود را بالا نگاه دارند.

در عین حال، طب سنتی یک بدنه منسجم و هماهنگ نیست و در اینجا نیز تضادهای درونی متنوعی وجود دارد که هر یک، بسته به میزان مقبولیت و مشروعیت، از این بخش سهمی حاصل می‌کنند. رسانه‌های وابسته یا متمایل به این خرده‌گروه‌های غیررسمی، ضمنِ تلاش برای مشروعیت‌بخشی به اعضای وابسته خود، علیه سایر رقباء طب سنتی از یک سو و علیه نظام بهداشت و سلامت رسمی کشور از سوی دیگر فعالیت می‌کنند.

در کنار این دو بخش اصلیِ فعال و موثر در نظام بهداشت و سلامت، چندصدایی و آشفتگی رسانه‌ای کشور در موضوع مهار کرونا با یک بخش دیگر نیز ارتباط دارد و آن، «نظریه‌پردازان توطئه» است. از ابتدای شیوع کرونا در جهان، صداهای متکثری راجع به منشاء ویروس کرونا، دلایل سیاسی یا اقتصادی شیوع آن، پنهان‌کاری کشورها در خصوص آمار ابتلاء و مرگ یا جنبه‌های دیگر مرتبط با این همه‌گیری شنیده شده است.

واکنش جوامع به این مدعیات یکسان نبوده است. در کشورهایی که نظام بهداشت و سلامت رسمی در آنها نهادینه است، این نوع نظریه‌ها به طور ضعیف در رسانه‌های رسمی ظاهر می‌شود. در مقابل، رسانه‌های کشورهایی که از بی‌سامانی نظام بهداشت و سلامت رنج می‌برند، به بلندگویِ این نوع نظریه‌های گمراه کننده تبدیل می‌شوند. مجدداً در رجعت به اقتصاد سیاسی رسانه، بخش مهمی از محتوای رسانه‌های کشور طی یک سال گذشته، متمرکز بر بازتاب و گاه تأیید تلویحی این نوع از نظریه‌ها بوده است.

تشویش حاصل از تضاد منافع این نیروهای متعارض، دلیل اصلی چندصدایی رسانه‌ای گسترده در کشور و تشدید ابهام و نگرانی عمومی در خصوص چیستی ویروس کرونا، چگونگی زندگی کردن با وجود آن و تلاش برای مهار یا درمان آن در صورت مبتلا شدن است. بدون در نظر گرفتن این واقعیات، توجه صرف به فعالیت رسانه‌ها یا مسئول دانستن صرفِ رسانه‌ها، یک خطای راهبردی مهلک است.

درباره رسانه به یاد داشته باشیم


برای رفع خطاهای ادراکی و شناختی راجع به رسانه، لازم است این سه گزاره اصلی را همواره به یاد داشته باشیم:

اول اینکه هیچ‌گاه رسانه منشأ مساله نیست و بنابراین با حذف یا سانسور آن، مساله حل نمی‌شود. به عنوان مثال، حذفِ رسانه‌  سوداگرانی که ادعا می‌کنند با نوشیدن ادرار شتر یا اماله روغن گیاه بنفشه می‌توان ابتلاء به ویروس کرونا را درمان کرد، مطلقاً هیچ تأثیری بر مساله خرافه‌پرستی و علم‌هراسی جامعه ایران نداشته‌ایم. به طور کلی، حذف رسانه رقیب یا معاند، ساده‌ترین اما ناکارآمدترین اقدام ممکن در مواجهه با مسائل است.

دوم اینکه، سهم رسانه در موفقیت‌ها و شکست‌های جوامع، اگر کمتر از عوامل دیگر نباشد، یقیناً بیش از سایر عوامل نیست. با تمرکز صرف بر مدیریت رسانه، نمی‌توان مساله‌ای را ایجاد یا رفع کرد. رسانه، فقط تعدیل‌کننده متغیرهای دیگر است. به عنوان مثال، برخلافِ باورِ ژورنالیست‌های کم خرد یا عوام‌فریب، با اتکای صرف به رسانه، نمی‌توان هر ایده‌ای، ولو عینی‌ترین و بدیهی‌ترین نوع آن را به باور عمومی تبدیل کرد. صرف نظر از حضور یا غیاب رسانه، ایده‌ها فقط هنگامی به باور تبدیل می‌شوند که زمینه اجتماعی آنها قبلاً به دلایلِ روندی و تاریخی ایجاد شده باشد.

و سوم اینکه رسانه، ذاتی مستقل از نظام اجتماعی ندارد. هم از نظر ساختاری و هم از نظر محتوایی، رسانه در اتحاد، تعامل و این‌همانی با نظام اجتماعی ظهور می‌کند و به حیات خود ادامه می‌دهد. رسانه، همزاد نظام اجتماعی است و در پاسخ به نیازهای اجتماعی ظاهر می‌شود و رشد می‌کند.

رسانه‌ غیرمنطبق با نظام اجتماعی را نمی‌توان به جامعه تحمیل کرد یا بالعکس، حذفِ رسانه‌ منطبق بر نظام اجتماعی راهبردی خطاست. نوظهوری یک رسانه، به معنای عدم زمینه و نیاز اجتماعی برای آن  نیست، چرا که در غیر این‌صورت، آن رسانه، ولو با بیشترین سرمایه و پشتیبانی، مجال ظهور نمی‌یابد. این موضوع ارتباط چندانی به خصوصی یا دولتی بودن رسانه، پشتیبانی مالی داشتن یا نداشتن رسانه یا نحوه مدیریت آن ندارد.

بنابراین، تحلیل‌های رسانه‌ای که بدون پرداختن به روابط زمینه‌ای، درصدد تبیین موفقیت‌ها و ناکارآمدی‌های رسانه‌‌های کشور در یک موضوع خاص یا به طور کلی هستند، به خودی خود، بخش مهمی از مساله اجتماعی امروز ایران است. هر پرسش از رسانه، بایستی به معنایِ پرسش از نظامِ اجتماعی در نظر گرفته شود.

به عنوان مثال، در پاسخ به این پرسش که «رسانه تا چه حد می‌تواند در مقابله با تبعات کرونا موثر باشد؟»، پاسخ این است که رسانه فقط تا جایی که نهادهای مرتبط با مدیریت کرونا کارآمدی دارند، کارآمد است. رسانه، چیزی بیشتر یا کمتر از این نظام نیست و چیزی بیشتر یا کمتر برای این نظام فراهم نمی‌کند.

به علاوه، در ارزیابی از عملکرد رسانه در یک موضوع خاص مانند اطلاع‌رسانی همه‌گیری کرونا، نتیجه ارزیابی چیزی متفاوت از سیر تاریخی موفقیت‌ها و شکست‌های آن رسانه نیست. همه‌گیری کرونا، به خودی خود موضوعی نیست که بتواند ارزش بیشتر یا کمتری برای یک رسانه یا تمامی رسانه‌های جمعی کشور فراهم کند. مهمتر اینکه، همه‌گیری کرونا قادر به ایجاد تغییر در ساختار رسانه‌ای کشور نیست، چرا که ساختار رسانه، موجودیتی مستقل از ساخت اجتماعی جوامع نیست.

آیا همه‌گیری کرونا منجر به شکل‌گیری الگوی جدیدی برای فعالیت رسانه‌ای در کشور شده است؟ پاسخ به روشنی و به سادگی منفی است. اساساً فعالیت رسانه متأثر از موضوع نیست، بلکه ریشه در زمینه تاریخی - فرهنگی جوامع دارد و چیستی و چگونگی آن در یک دیالکتیک مستمر بین رسانه و زمینه اجتماعی رنگ می‌گیرد.

اثر همه‌گیری کرونا در شکل‌دهی یا ایجاد تغییر در الگوی فعالیت رسانه‌ای، فقط به اندازه سهم کوچک خود در بستر تاریخی گسترده اهمیت دارد. روزنامه‌نگاری سایبری و رسانه‌های برخط نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست. رسانه برخط، ذاتی متمایز از سایر رسانه‌ها یا زمینه اجتماعی ندارد.

علی‌رغم اینکه سلطه نگاه تکنیک‌زده به اینترنت، منجر به سوء تفاهم راجع به چیستی رسانه‌های برخط شده است، اما این نوع رسانه‌ها هم حیاتی منتزع از زمینه اجتماعی ندارند. پاسخِ چرایی شکست‌های پی در پی در ایجاد پیام‌رسان‌های داخلی، در حوزه مهندسی رایانه و شبکه نیست؛ پاسخ‌ها به روشنی در زمینه اجتماعی جامعه از جمله نظام حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران نهفته است. برای دستیابی به پاسخ‌های حقیقی و کارآمد، اولین و مهمترین اقدام، تصحیح خودِ پرسش‌هاست.

منبع: روزنامه صبح نو
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار