مدیر واحد ادبیات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) گفت: شعر بر اساس ساختار عروضی ساخته میشود، یعنی عروض بر سرودن شعر حکمرانی میکند اما در هنگام سرودن تصنیف و ترانه، «لحن» ما را از عروض خارج و گاهی به آن وارد میکند.
به گزارش
عطنا، نشست «شعر و تصنیف: تفاوتها و شباهتها» با حضور دکتر عبدالجبار کاکایی، شاعر، ترانهسرا و پژوهشگر، به همت دانشگاه علامه طباطبایی، با همکاری معاونت گسترش زبان فارسی و ایرانشناسی مرکز همکاریهای علمی بینالمللی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، سهشنبه 20 آبانماه به صورت برخط برگزار شد.
سخنان دکتر عبدالجبار کاکایی، شاعر، ترانهسرا و پژوهشگر حوزۀ زبان فارسی را در ادامه میخوانیم؛
تفاوت تصنیف، ترانه و شعر چیست
من دارای شخصیت آکادمیک نیستم اما ما شاعران معمولاً کار پژوهشی نیز انجام میدهیم، بنابراین از ابتدا بگویم که اگر نکتهای را گفتم که در آن خللی بود معذرت میخواهم.
نکاتی که خواهم گفت دریافتهای من از مدتی است که به موضوع ترانه و موسیقی توجه کردهام، بخش دیگری از آن حاصل تجربیات من و بخشی از آن نیز حاصل آموختههایم از دیگران است.
عمدتاً در فرهنگ گفتاری عامۀ مردم تصنیف، ترانه و شعر مانند هم تلقی میشوند.
برای مثال وقتی آهنگ را با نغمه و کلامی میشنویم پرسش میشود که شعر از کیست و در سطوح خاصتر گفته میشود که تصنیف و کلام برای کیست؟
تا آنجایی که من میدانم بعضی از کشورها اسمهای خاصی مانند «کلام» روی ترانهای که با موسیقی تلفیق میشود، قرار میدهند. بین اعراب نیز «کلام» مرسوم است.
در دورههای تاریخی متمادی اسمها و کلمات تغییر میکنند و سپس جایگزین میشوند. درکشور ما نیز از دیرباز، یعنی از قرن نهم به بعد، به کلامی که با موسیقی تلفیق میشد، تصنیف میگفتند؛ قبل از آن سرود، غزل، رباعی، دوبیتی و تعابیری شبیه به اینها به کار برده میشد.
من امروز قصد دارم تفاوتهای ساختاری و ماهیتی کلامی که با موسیقی تلفیق میشود را با کلامی که به عنوان شعر ادا میشود یا به اصطلاح «دکلوماسیون» میشود را بگویم.
لازمۀ تبیین این موضوع بررسی تاریخی شعر و تصنیف است. اینکه ببینیم که آنها در ابتدا با یکدیگر ترکیب بودند یا در تاریخ جدا از هم متولد شدند؟
بشر پیش از ثبت وقایع تاریخی آنها را ترنّم میکرد
تصنیف در فرهنگ فارسیزبانان قالب نو ظهوری است. تصنیف یعنی کلامی که ترنم میشود و ملحون ادا میشود. بشر پیش از اینکه روی الواح گلی و سنگی، شکستها و فتوحات، جشنها و افتخاراتش را بنویسد این مسائل را ترنم میکرده است. یعنی در قالب کلماتی مترنم میشده است که در حافظه باقی بماند.
در گذشته پیش از اینکه دقایق ظریف، تلخ و شیرینی مانند کشتهشدن قهرمانی در جنگ، برپایی جشنی بزرگ، برگزاری نیایشی دینی و فتوحات جنگی را روی لوحهای گلی بنویسند و روی سنگ غارها حک کنند، برای اینکه در حافظهشان بماند، آن را ترنم میکردهاند؛ یعنی یک لحن و یا یک حالت اجرایی به آن میدادهاند.
هر ملتی به اقتضای زبان خودش وزن را میشناسد
ملکالشعرای بهار معتقد است که از آغاز، تصنیف و شعر با هم بوده است. در واقع میتوان گفت که تصنیف بر شعر غلبه داشته است و عموماً به آن بحر هزج که جزء بحور ایرانی است گفته میشده است. بسیاری از منتقدان زبانهای باستانی ایران که روی آثاری مانند «یادگار زریران»، «بز و درخت آسوریک» و ... تحقیق کردهاند معتقدند این آثار موزون هستند. از این لحاظ که در یک مقطعی کلام تمام میشود، آنها تعداد هجاها را شمردند و برابری هجاها را به حساب آوردند. محققان مسلمان بعد از فتح ایران به وسیلۀ اعراب به این آثار به جا مانده نثر مسجع یا موزون میگفتند.
هر ملتی به اقتضای زبان خودش به نوعی وزن را میشناسد و میتوان گفت که در دایرۀ زیباییشناسی هر ملت خصوصیات وزن ادراک میشود. محققان عرب وقتی با آثار فارسی باستان ایران مواجه میشدند، این آثار را درک نمیکردند زیرا ذهن آنها عروضی بود و تصوری از وزن هجایی یا حتی وزن ایقاعی که بر مبنای ترنم موسیقی ایجاد شده بود، نداشتند. بنابراین این آثار را نثر مسجع به حساب میآوردند.
ولی نمیشود به همین راحتی در مورد ملتی قضاوت کرد و گفت این ملت شعر یا تصنیف ندارد.
شروهخوانی و حرارهخوانی دو یادگار زبان باستانیاند
من منتقد کسانی هستم که معتقدند 200 یا 300 سال سکوت داشتیم و ناگهان شعر فارسی با رودکی شروع شد. در نهایت اشتباه است که ما تصور کنیم ملتی احساسات و هیجانات خود را دو قرن در خودش پنهان کند و بروز ندهد. محققان معتقدند بخش کهنۀ کتاب «اوستا» معروف به «گاسهها» سرود است.
زرتشتیان دور آتش آتشکدۀ «کرکوی» که بین سیستان و افغانستان است، میایستادند و سرودی را میخواندند که هجاهای آن برابر است.
ایران باستان سه زبان مهم دارد: زبان باستان، زبان پهلوی و زبان دری. نمیتوان گفت که چیزی به نام ترنم موزون و تصنیف در این زبانها نبوده است.
در زبان اوستایی تعداد هجاها ایجاد موسیقی و وزن میکرده است اما زبان پهلوی بر مبنای ایقاع یعنی ترنم موسیقی است، هجاها در این زبان با هم برابر نیستند اما اگر بر بعضی از کلمات تکیه کنیم آهنگ ایجاد میشود.
در میان عامۀ مردم نیز شروهخوانی، حرارهخوانی رایج بوده است اما متأسفانه چیزی از اینها باقی نمانده است.
دو گونه صدا از جهان بیرون قابل شنیدن است
تصنیف، کلامی است که برای تلفیق با موسیقی ساخته میشود و به چیزی بیشتر از وزن و قافیه نیاز دارد، چیزی که به آن ملحون بودن میگویند. ملحون بودن یا لحن چیست؟
لحن به اجتماع اصواتی میگویند که تولید صداهای ملایم میکند. ما دو گونه صدا از جهان بیرون میشنویم:صداهای متنافر و ملحون. صداهایی که وقتی در کنار هم قرار میگیرند و اجتماع میکنند متنافر هستند. مانند صدای خالی کردن تیرآهن، صدایی که هر روز از پنجره از هیاهوی ماشینها و جنجال آدمها میشنویم.
گاهی اوقات صداهای ملایم جمع و ملحون میشوند آنجاست که میگویند لحن ایجاد شده است، یعنی در واقع ما گامی به موسیقی نزدیک میشویم.پس لحن یا موسیقی به نوعی همگامی نوتها با نغمهها، حروف و الفاظ است.
قالب غزل، میراث شعر فارسی
قالب غزل، بین همۀ قالبهای شعر فارسی، از ابتدا ملحون بوده است. برای مثال منوچهری دامغانی میگوید:
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز ور نیست تو را بشنو و از مرغ بیاموز
در اینجا منوچهری در خصوص غزل نگفته است که بسرا یا بگو گفته است بزن غزلی. یا شعر معروف حافظ که در آن گفته است:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
بنابراین میتوان گفت یکی از قالبهای رایج شعر فارسی که از ابتدای تولد به علت کارکردهای وسیع با موسیقی تلفیق میشده، غزل بوده است.
تصنیف و موسیقی آهنگین باید چهار بخش داشته باشد
«عبدالقادر مراغهای» در کتاب «جامع الالحان» گفته که آواز و تصنیف جایگاه غزل را تثبیت کرده است. عبدالقادر مراغهای معتقد است آواز، تصنیف و موسیقی آهنگین باید چهار بخش داشته باشد:
بخش اول «قول» است. قول به ترنم شعر عربی میگفتند که بخشی از موسیقی است.
بعد از قول ما به بخش «غزل» میرسیم که ترنم کلام فارسی است. بنابراین یک قطعۀ آهنگین با قول شروع میشده و با غزل ادامه پیدا میکرده است.
قول همان آواز است. امروزه نیز شروع موسیقی ایرانی با آواز است و به دنبال آن موسیقی متریک یک تصنیف تندتری اجرا میشود.
پس از غزل، «ترانه» است که ترانه شادتر است.
بعد از ترانه «رباعی» میآید. رباعی در واقع قسمت فروداشت و انتهای آهنگ است.
با توجه به ساختاری که عبدالقادر مراغهای از تصنیف ارائه داده است، درمییابیم که آهنگ با قول شروع میشده، با غزل و ترانه ادامه پیدا میکرده و با رباعی به پایان میرسیده است.
رباعی، دوبیتی و غزل کهنترین قالبهای شعر فارسی هستند که از دیرباز با موسیقی تلفیق و ادا میشدند.
شاید در زمان قدیم اسمهای دیگری مانند چامه و چکامه روی این قالبها گذاشته باشند.
در «شاهنامه»، فردوسی از زبان «برزین» دربارۀ دخترانش میگوید:
چنین گفت برزین که ای شهریار / مبیناد بیتو کسی روزگار
چنان دان که این دلبران منند / پسندیده و دختران منند
یکی چامهگوی و یکی چنگزن / سیم پای کوبد شکن بر شکن
چهارم به کردار خرم بهار / بدین سان که بیند همی شهریار
بدان چامهزن گفت کای ماهروی / بپرداز دل چامۀ شاه گوی
بتان چامه و چنگ برساختند / یکایک دل از غم بپرداختند
نخستین شهنشاه را چامهگوی / چنین گفت کای خسرو ماهروی
میتوان گفت «چامه» نیز نام دیگر تصنیف بوده است قبل از اینکه کلمه تصنیف مرسوم شود.
سرود خارج از احساسات فردی و شخصی است
تمام این قالبها به نوعی برای تلفیق با ملودی و آهنگ ایجاد میشدند. البته شایان ذکر است که در زبان فارسی ما «شعر گفتن» را به کار نمیبریم و میگوییم که «شعری سرود».به نظر میرسد فعل سرودن نیز برگرفته از فرمهای کلام آهنگین قدیم باشد که به نام سرود معروف بوده است.
به گفتۀ ملکالشعرای بهار «سرود» به «نیایشهای مذهبی زرتشتیان»، به «اجراهای درباری» که «باربد» و «نکیسا» و دیگران اجرا میکردند اطلاق میشده است. سرود در واقع کلامی است که به توصیف پادشاهان، وقار و بزرگی مملکت و چیزهایی که خارج از احساسات فردی و شخصی است میپردازد.
اگر بخواهیم سرود را با قالبهای فعلی و رایج شعر فارسی امروز ترجمه کنیم، باید آن را به قصیده ترجمه کنیم. سرود مایۀ آهنگین داشته و میبینیم که سرود، چامه، چکامه، غزل، دوبیتی، رباعی و آنچه که میراث ایدههای فارسیزبانان از گذشته تا کنون بوده، الفتی با موسیقی داشته است.
یکی از دورههای درخشان موسیقی، لحن و کلام دورۀ ساسانی بوده است بهویژه عصری که «بهرامشاه» پادشاه بود چراکه او به موسیقیدانها علاقه داشت. «خسرو پرویز» نیز پس از بهرامشاه این علاقه را نشان داد و در آن دوره آهنگسازانی در دربار تربیت شدند.
در آن زمان نتنویسی رایج نبود که این نتها نوشته شوند و به یادگار بماند. در آن دوره کسانی مثل باربد، نکیسا و بامشاد دو نوع موسیقی «خسروانی یا بارگاهی» و «نیایشی» را به وجود میآورند.
اخبار از طریق موسیقی به گوش شاه میرسید
در طول تاریخ در کنار تصنیفها، موسیقی و شعر عامیانه نیز رواج داشت که مضامین عمیق و قوی نداشتند بنابراین مورد توجه نبودند؛ سرودهای خسروانی دوران ساسانی نیز از این دست بودند.
میگویند برای اینکه پادشاه از شنیدن الحان خسته نشود، «باربد» برای هر روز لحنی را ایجاد کرده بود. یعنی باربد چیزی حدود 365 لحن ایجاد کرده بود و آنها را مینواخت.
گاهی میخواستند خبرهایی را به شاه اطلاع دهند که این خبر ممکن بود تغییری در رفتار و خصوصیات اخلاقی شاه ایجاد کند؛ این خبرها را به باربد میگفتند او این خبر را روی لحنی تنظیم میکرد و در مراسمی آن را اجرا میکرد و خبر را از طریق موسیقی به گوش شاه میرساند.
همان اتفاقی که بعدها در زمان رودکی افتاد و او شعری را ساخت که پادشاه سامانی را از خارج از وطن فرا خواند. اعراب به موسیقی خسروانی یا بارگاهی زمان ساسانی که بسیار با شکوه اجرا میشد «الطریق الملوک» میگفتند. به نوعی تعبیر «راه» را به کار میبردند که از تعابیر موسیقی است.
«ابن خردادبه» در کتاب «اللهو و الملاهی» به نغمههایی اشاره میکند که «باربَد» برای خسروپرویز ساسانی ساخته و یکی از شعرهای او را که یک مصراع آن افتاده میآورد:
«کیسر ماه ماند و خاگان خرشید …………………………………………..
آن من خدای ابر ماند کامغاران که خواهد ماه پوشد که خواهد خورشید»
ترجمه:
«قیصر به ماه میماند و خاقان به خورشید ……………………………………………………..
(و) سرور من همانند ابری است آبستن باران که اگر بخواهد ماه را میپوشاند و اگر بخواهد خورشید را»
این تصنیف یکی از تصنیفهای معروف باربد است که به نقل از ابن خردادبه در تاریخ باقی مانده است.
برخی از تصنیفهایی هم که در دورۀ ساسانی و حتی پیش از عصر ساسانی ساخته شده جنبه مرثیه داشته است، مانند «چین سیاوش» و «چین ایرج».
برخی دیگر جنبۀ وصف تجمل و ثروت و مال و پادشاهی بوده است، مثل تصنیف «باغ شیرین» و «هفت گنج».
برخی نیز وصف اعیاد و نوروز و جشن بوده است مثل تصنیف «نوروز بزرگ» و «مهرگان خردک» که اینها بقایای آثاری است که با موسیقی از دوران گذشته به جا مانده است.
حافظ میگوید:
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند/ قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت
باز هم از دلایلی است که قول و غزل کلام آهنگینی بوده است.
پیش از آنکه غزل به عنوان یک قالب شعر شناخته شود، قول و غزل به کلام آهنگین اطلاق میشده که همان آواز و تصنیف بوده است.
در بین جامعه نیز کلام مترنم و آهنگین رواج داشته که شامل ترانههای بومی بوده است.
«شمسالدین محمدبنقیس رازی» صاحب کتاب «اَلمُعْجَم فی مَعاییرِ أشعارِ العَجَم» به معنی «مطالب روشن و منظم دربارۀ قوانین اشعار فارسی»، بیان میکند که مردم عراق به دوبیتی علاقه دارند و آنها را در باغها و تفریحاتشان اجرا میکنند و میخوانند.
از بین تصنیف های عامیانه که در «بحر هزج» سروده میشده و هزاران نفر که به این کار مشغول بودند تنها اسم «باباطاهر عریان» باقی مانده است.
ایرانیها دو گونه ترکیب موسیقی با کلام انجام میدادند
جدا از کلامی که به نیت تلفیق با موسیقی با رعایت نغرها و نتها و ترتیب هجاها سروده میشده، شعر عروضی نیز در زبان فارسی و زبانهای میانی وجود داشته است.
برای اینکه شعر عروضی با آهنگ تلفیق شود عمل را روی آن پیاده میکردند. یعنی آهنگساز غزل، شعر و یا قصیده را میگرفته و آن را مینواخته و سپس به لحن و آوازه میخوانده است. این نوع دیگری از ساخت تصنیف بوده که در بین موسیقیدانهای امروزی نیز رایج است.
«ادوارد براون» نیز در جایی نقل کرده است که ایرانیان تنها اشعار حافظ و سعدی و قاآنی شیرازی را با تصنیف نمیخوانند بلکه گاه کلام سبکتری را هم در محلهای عمومی و باغها با لذت و تفریح اجرا میکردند.
این حرف ادوارد براون نیز گواهی میدهد که ایرانیها دو گونه استفاده در ترکیب موسیقی با کلام انجام میدادند. هم روی کلام موزون بر مبنای عروض موسیقی میگذاشتند و هم کلامی را که به تعبیر ادوارد براون سبکتر و عامه فهمتر است را به موسیقی در میآوردند.
تصنیف کلامی ساده و صریح و نزدیک به فهم عامه است
یکی از تفاوتهای اصلی تصنیف با شعر ساده بودن، صریح بودن و نزدیک بودنش به فهم عامه است. به نوعی میتوان گفت که چون خواستگاه تصنیف از بین جامعه و عامه مردم بوده است ولی شعر جایگاه دیگری داشت و در بین خواص بود.
یکی از خاصیتهای تصنیف این است به لحاظ این که موسیقی به زبان عامه نزدیک است،آن نیز به زبان عامه نزدیک است. کلمه تصنیف به گفتۀ «امیر اشرف آریانپور» در پژوهش از «صبا تا نیما» از قرن هشتم و نهم به بعد در بین فارسی زبانها رایج شد.
سرایندگان تصنیفها عموماً افراد گمنامی بودند. معروفترین تصنیف از دورۀ صفویه که در آن دوره قالبی به نام تصنیف شناخته شد و در تاریخ ضبط شد، تصنیفی مربوط به ساختههای شخصی به نام «هادی دیلمی» است.
مرا گفتی چو من یاری نداری / تو هم چون من گرفتاری نداری
چه دانی حال زار بیدلان را / که بر دل داغ دلداری نداری
نباشد غیر آزار منت کار / که جز آزار من کاری نداری
این قطعه به نیشابورک معروف است. قطعهای که در دوران صفوی سروده شده است.
از تصنیفسراهای عصر علوی به جز هادی دیلمی شخصی به نام «شاهمراد خوانساری» بود. «محمدطاهر نصرآبادی» صاحب «تذکره نصرآبادی» در رابطه با خوانساری میگوید که اکثر تصانیف او شعر است. از این سخن ما میفهمیم که پس ممکن است تصانیفی نیز وجود داشته باشند که شعر نباشند.
تصنیف را عوام تقویت میکنند
تصنیف در شکل جدید از دورۀ قاجار ابتدا بین عامه مردم رایج بوده است. ترانههایی که غالباً مردم در انتقاد به اوضاع سیاسی زمانه خود میگفتند. قدیمیترین تصنیف این دوره در خصوص شکست «لطفعلیخان زند» است که به طرز رقتباری کشته میشود و تصنیفی با این ترجیع سر زبانها میافتد:
باز هم صدای نی میاد / آواز پی در پی میاد
تصنیف را عوام تقویت میکنند و در دورۀ قاجار تصنیف را عامه مردم میساختند. مردم شروع به ساختن تصنیف کردند و در مجالس شادمانی بعضی از مطربها این تصنیفها را میخواندند و مردم میخندیدند.
به هر حال تصنیف به نوعی دستمالی شده فرهنگ عامه بود و در جایی به حرفهای غیرادبی کشیده میشد و به نوعی آزاردهنده بود. در اینجا بود که یکی از مریدان «صفی علیشاه» به نام «علیاکبر خان شیدا» که آدم گوشهگیری بود و خط و صدای خیلی خوبی داشت و ساز مینواخت شروع کرد تا تصنیفهای رایج بین مردم را به تصنیفهای اصولی تبدیل کند.
علیاکبرخان شیدا به عنوان «پدر تصنیف شعر نوین» شناخته میشود. او کسی است که کلامها را مرتب کرد و تصنیفهای ماندگاری ساخت. بعد از شیدا به ظهور عارف میرسیم.
ابوالقاسم عارف بزرگترین تصنیفسرای ایران بود
پدر عارف در ابتدای جوانی آرزو داشت که فرزندش روضهخوان شود به همین منظور او عمامه به سر میکرد و در مجالس روضهخوانی شرکت میکرد و بعد از مدتی عارف مورد توجه «مظفرالدین شاه» قرار گرفت و مظفرالدین شاه هم که از اجراهای او خوشش آمد و عارف را در سلک خدام دربار قرار داد.
اما وقتی صدای مشروطه به گوش عارف رسید از آنجایی که خواستگاه اجتماعی عارف طبقات پایین جامعه بود، به یکباره از دربار جدا میشود و به میان مردم میرود و شروع به ساخت تصنیفهای وطنی میکند.
بزرگترین تصنیفساز وطنی ما عارف است. عارف جدای از تصنیف، شعر فارسی را نیز تکان داد. شعری که در بستر روابط عاشقانه و توصیف طبیعت قرار داشت به یکباره وارد مجادلات اجتماعی شد.
عارف ظهور میکند و تصنیف معروف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میسراید. متأسفانه به علت نبود نتنویسی در آن زمان بسیاری از تصنیفهای عارف باقی نمانده است.
ترانه خوب ترانهای است که بر اساس فرم گفته شود
ابتدا تصورم این بود که شعر و ترانه مثل هم هستند و با همان ذوقی که شعر نوشته میشود میتوان ترانه نیز نوشت و در اثر مباشرت با اهالی موسیقی متوجه تفاوتهای جدی بین ترانه و شعر شدم که این تفاوتها در ادامه مسیر بسیار به من کمک کرد.
ترانه یا تصنیف یک ساختار شنیداری دارد، یعنی قرار است با گوش شنیده شود و به ما اجازه تأمل مجدد همانند شعر که مثلاً به بیت اول چندینبار ارجاع میکنیم، نمیدهد. بنابراین در اینجا ما با یک فرم شنیداری مواجه هستیم و این فرم شنیداری باید مهندسی و طراحی شود.
در شعر دست ما باز است و هر چیزی را که بخواهیم میتوانیم بگوییم. اما در تصنیف دست ما باز نیست و جدا از محدودیت قافیه، جدا از محدودیت وزن که جزء مشترکات شعر و تصنیف با یکدیگر است یک محدودیت دیگر نیز است و آن محدودیت میزانهای موسیقی و آن فرمی که باید در آن ترانه خود را قرار دهیم.
برای مثال ما در ترانه چیزی به نام «بند» و «ترجیعبند» داریم. هر ترانه دارای چهار بند و یک ترجیعبند است. نسبت بند به ترجیع بند چه باید باشد؟ خیلیها متوجه این نکات نیستند و برای مثال دو بند ترانه میگویند و در ترجیعبند هم ادامه بند را میگویند در حالی که ترجیعبند جای ادامه حرف نیست و محل نتیجهگیری حرف است.
ترانۀ خوب ترانهای است که براساس فرم گفته شود. فرم این است که در ترجیعبند به بند جواب دهیم. مهندسی ذهنی ترانه با شعر تفاوت دارد و از انتخاب کلمۀ دوم راه شاعر از راه ترانهنویس جدا میشود.
ما گاهی اوقات شاهدیم که یک کلمه در ترانه تکرار میشود و اگر شاعر بخواهد این را پشت تریبون بخواند و در کتابش بنویسد اهل ذوق و ادب به این نکته اشاره میکنند که این حشو است. اما وقتی این تکرار روی نغرههای موسیقی قرار میگیرد در نت قرار میگیرد و آن نت بالا و پایین میرود و زیر و بم ایجاد میکند در نتیجه تکرار اول و دوم با یکدیگر تفاوت دارند و ما اصلا احساس حشو بودن نمیکنیم.
پس به نوعی میشود گفت مهندسی نگارش ترانه با مهندسی نگارش شعر اساساً فرق میکند. ساخت تصنیف این نیست که شاعر تنها و در خلوت خود در بالکن خانهاش بنشیند و خودش و کاغذش و احضار کلمات باشند. احضار کلمات در تصنیف با ملاحظات فراوان انجام میشود.
به تصور عدهای از شاعران بین ترانه و شعر تفاوتی وجود ندارد. خیلی از دوستان من شروع به گفتن شعر میکنند و بعد ترانه را تحویل آهنگساز میدهند و میگویند که آهنگساز به ما گفته که با شعر شما ارتباطی برقرار نکردم.
اخیراً برخی از غزلسراهای سبک هندی بعضی از غزلهای خود را به خوانندهها میدهند تا بخوانند. ما وقتی آن غزل را با ادا و دکلوماسیون شاعر میشنویم خیلی بیشتر لذت میبریم تا زمانی که خواننده آن را میخواند.
عروض بر سرودن شعر حکمرانی میکند
شعر بر اساس ساختار عروضی ساخته میشود یعنی عروض بر سرودن شعرحکمرانی میکند. اما در هنگام سرودن تصنیف و ترانه عروض حکمرانی نمیکند و لحن ما را از عروض خارج و گاهی به آن وارد میکند. گاهی چند وزن متفاوت عروضی را کنار هم میچینید و یک فرم متنوع شکل میدهد.
در ترانه گاهی ما از ظرفیتهای شعر بهره میبریم و این نیست که به تمام معنا سطح کلام در ترانه باید پایین بیاید. تا حدی که امروز متأسفانه شاهد این فاجعه در موسیقیهای اصطلاحاً بازاری یا موسوم به «استیجی» که اغلب مفاهیمی که در این ترانهها امروز به کار برده میشود دیالوگهای دو نفره و گفتوگوهای تلگرامی و ... است و به شدت سطح عمومی کلام پایین میآید و از شعر فاصله میگیرد.
یکی از معضلهای ترانۀ امروز ما فاصله گرفتن از شعر است یعنی از همان مختصر ظرفیت صناعات ادبی که در ترانه نوین استفاده میشد متأسفانه در ترانه امروز ما به شدت فاصله گرفتیم و شاهد افت عمومی هستیم.
یکی از بهترین شیوهها برای رمزگشایی از موسیقی مجاورت با شاعر است
در دوران نوجوانی، در منطقه ما دو سازی که در مجالس عروسی و عزا نواخته میشد ساز دهل و سرنا بود. من گاهی به این مجالس میرفتم و از نزدیک شاهد نواختن سرنا و دهل بودم و چون سن کمی داشتم گاهی از صدای دهل میترسیدم و از لای پای جمعیت حلقهای که اطراف نوازندهها زده شده بود را نگاه میکردم.
وقتی که دهل و سرنا زده میشد من تصور میکردم که یک زن و شوهر با یکدیگر در حال مشاجره هستند. سرنا صدای زن و دهل صدای بم مردانه داشت و من در ذهنم با خیال اینکه این سازها با یکدیگر گفتوگو میکنند، حتی این گفتوگوها را در ذهنم بازسازی میکردم.
یکی از بهترین شیوههای رسیدن به رمزگشایی از موسیقی، مجاورت، همراهی، همسخنی آهنگساز با شاعر است.امری که این روزها خیلی کم اتفاق میافتد و غالباً در استودیوها نوازنده و خواننده است و خبری از شاعر نیست و شعر شاعر را از طریق ایمیل از راه دور میگیرند و خودشان گاهی چیزی را خلاف قاعده اضافه و کم میکنند و آن چیزی که در نهایت اتفاق میافتد باعث نزول تدریجی ترانه است.
در این نشست سعی کردم تجربیات خودم را از عالم موسیقی با شما در میان بگذارم. پیشینه تصنیف به زبانهای پیش از تاریخ ما بر میگردد و صوت ملحون و موزون در گذشته تاریخی ما وجود داشته و نمونه آن آثار نیایشی و موسیقی خسروانی و بقایای میراث پهلوی است که به جا مانده و خوانده شده است.
تصنیف به معنای امروزی از دورۀ صفویه شروع میشود و در دوره قاجاریه به وسیله علیاکبر خان شیدا و عارف اوج میگیرد و با آهنگسازی کسانی مثل درویشخان تصنیف به عنوان یک رسانه قدرتمند در خدمت اتفاقات اجتماعی قرار میگیرد و به ادبیات و شعر ما شکل میدهد و میگیرد و بعد در روزگار ما به ترانۀ نوین تبدیل میشود.
خبرنگار:
محدثه آقایی | دبیر:
فاطمه ملکمحمدی