حسین پاینده*
1. «نزدیکترین رشته به تاریخ، نقد ادبی است» البته این گزاره، نظر شخصی من نیست. یکی از استادان تاریخ باستان نیز بر این باور است که رشتهای را که میتوان به بهترین وجه با تاریخ مقایسه کرد، ادبیات یا نقد ادبی است. اما چرا؟
2. الیزابت کلارک در کتاب «تاریخ، متن و نظریه» که بهتازگی بههمت دکتر هاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، به فارسی ترجمه شده است، از دو نگرش در خصوص ارتباط تاریخ با ادبیات و داستان سخن میگوید: گروه نخست به علمی بودن رشته تاریخ معتقدند، بنابراین بر این باورند که میان «تاریخ» و «داستان» ارتباطی وجود ندارد؛ چراکه مورخان به امر حادث شده میپردازند اما ادیبان شعر میگوید و قصه مینویسند؛ بنابراین، هیچ ارتباطی میان «روایت» و «تاریخ» وجود ندارد.
اما گروه دوم با تأثیرپذیری از نظریههای روایتشناسانه بر این باورند که هر شرحی از تاریخ «ساختار روایی» دارد. آنان کتاب تاریخ را رمان نمیدانند اما معتقدند تاریخ، ساختار یک داستان را دارد. الیزابت کلارک معتقد است که برخلاف دنیای انگلیسی زبان که از راه فلسفه تحلیلی توجهشان به روایت معطوف شد، در فرانسه علاقه به روایت در ارتباط با تاریخنگاری، تحت شرایطی کاملاً متفاوت؛ یعنی، در پرتو نقد ادبی و تحلیل گفتمان، تکوین و بسط یافت.
این نحله روایتگرا، در رشته تاریخ معتقدند که مورخان «گذشته» را سازماندهی میکنند، نظم و ترتیب میدهند و از این راه به گذشته معنا داده و آن را تحلیل میکنند. اما واقعیت این است که تاریخ اصلاً گذشته نیست؛ گذشته امر تمام شده است، در حالی که تاریخ استمرار دارد حتی وقتی که به گذشته
میپردازد.
3. پل ریکور «تاریخ» را با «روایت» قیاسپذیر میداند و معتقد است که «تاریخ خصلتی روایتی دارد. در واقع، تاریخ نمی بود اگر هیچ پیوندی با توانایی اساسی بشر برای بیان کردن یک داستان نمیداشت» از نظر او، توانایی اساسی بشر بدین معنا است که بشر از زمانی که در غارها زندگی میکرد، زمانی که هنوز زبان را ابداع نکرده بود، داستانگو بود و داستانهایش را در قالب همان دیوارنگارههای تاریخی ارائه میکرد. از زمانی هم که زبان را ابداع کرد، پیوسته در حال داستان گفتن است. بنابراین، مقصود ریکور این است که تاریخ و ادبیات پیوند نزدیکی دارند. از نظر ریکور، روایت بسنده نمیکند به توصیف اینکه چه چیزی رخ داد و چه کسی مبادرت به چه کاری کرد. او معتقد است روایت علاوه بر توصیف، گذشته را تبیین هم میکند و «تبیین» با چرایی سر و کار دارد، در حالی که «توصیف» به چیستی مرتبط میشود.از نظر ریکور هر روایت هم مستلزم بیان «چیستی» رویدادها و هم مستلزم «چرایی» آنهاست. پس تاریخ وقتی گذشته را روایت میکند به دینامیزم رویدادها هم میپردازد، این، آنگذار دردناکی است که رشته تاریخ، در ایران باید انجام دهد. حتماً در تلویزیون شکل مبتذل تاریخ را با یک روایت مستمر دیدهاید؛ که فلان پادشاه در فلان تاریخ چه کاری انجام داد. در این شیوه، هیچگاه علت رویداد تبیین نمیشود این در حالی است که تاریخدان، عالم است و عالم علوم انسانی کسی است که علت رویدادها را تبیین میکند.
4. ریکور معتقد است که فایده «روایی دانستن تاریخ مورخان» این است که مجالی هم برای شنیده شدن صدای خاموش رنجدیدگان فراهم میآورد که «هدفی اخلاقی» را نیز محقق میکند.
منظور ریکور از «هدف اخلاقی» این است که تاریخ را صاحبان قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و در دنیای پست مدرن و زمانه ما «قدرت رسانهای» روایت میکند و در آن صدای اقلیتهای دینی، زبانی، مذهبی، قومیتی، جنسیتی و... شنیده نشده است. این گزاره ریکور به حوزه «تاریخ مردم» که این روزها دکتر داریوش رحمانیان در مجله «مردمنامه» بر آن تمرکز دارد، نزدیک میشود. واقعیت این است که آن چیزی که تحت عنوان «گذشته روشن» به ما ارائه میشود از رهگذر «کارگزاران قدرت» به رشته تحریر درآمده است و قدرتمداران بر آن مهر تأیید زدهاند.