دومین یادمان علامه طباطبائی با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در کتابخانه مرکزی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
به گزارش عطنا، حسین کلباسیاشتری، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی با موضوع «سبک زندگی در آینه سنن النبی» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: دو عنوان مطرح است که یکی سنتی و با سابقه قابل توجه در فرهنگ اسلامی است و دیگری عنوان جدید و مدرن است و از یک یا دو دهه قبل تجاوز نمیکند که معادل خارجی آن «لایف استایل» گفته میشود. علاوهبر این، تقسیم فلسفه به حکمت نظری و عملی قابل توجه است. چرا در آغاز تاریخ فلسفه و البته نزدیک به زمان افلاطون و ارسطو، حکمت به نظری و عملی تقسیم شد؟ یک وجه پاسخ به این سوال در آن است که بشر به این نتیجه رسید که در ساحت تأمل طوری رفتار میکند که این تأمل و اندیشه به صورت کامل در کنش و عمل او ظاهر نمیشود. به عبارتی آنچه که در ساحت فکر و نظر آشکار میشود و به عنوان باور و گزاره شکل میگیرد، در عمل به لوازم آن اعتقاد، عمل نمیشود.
وی در ادامه افزود: تا جایی که تاریخ تأملات بشری نشان میدهد، همه ابنای بشر در هر کجا، به قبح ظلم و حسن عدل اتفاق نظر داشتهاند. کسی نمیگوید دروغ و خیانت در امانت و ظلم، حَسَن است و برعکس امانتداری و صداقت، قبیح است و در حقیقت در علم کلام و اخلاقیات به نام حسن و قبح ذاتی و عقلی از آن یاد شده است. اما چرا بشر با وجود کشف این معنا که کشف نیز بدون مقدمات است و یا حداکثر آن است که فاصله مقدمات تا ذیالمقدمات کوتاه است، با وجود این آگاهی، در عمل از چنین مهمی تخطی میشود؟ همه میدانیم دروغ بد است و راستگویی نیکو است، اما در فعل ما ظاهر نمیشود و همواره انسان به آن ملتزم نیست.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: نکته دوم این است که با این جدایی در ساحت گفتمان و تأمل و سخن، کوشش بشر به فرجام نرسیده است. از زمان نگارش اخلاق ارسطو تا زمان نگارش نقد عقل عملی کانت و از زمان نقد عقل عملی دوم در قرن هجدهم تا نگارش صورتهای متعددی از اخلاق عملی در قرن حاضر، فاصله قابل توجهی وجود دارد. اخلاق ارسطو برای قرن چهار قبل از میلاد است. در فاصله بیست و چهار قرن از نگارش این اثر، هنوز کوششهایی برای تألیف و ارائه صورتی از زندگی برتر و مطلوب که باید تعریف شود، میبینیم. مگر بیست و چهار قرن کافی نیست که کوشش نظری بشر به این برسد که یک راهی را مورد اتفاق و اجماع عرضه کند؟ این تعدد صورتها نشان میدهد که بشر در این جستوجوی خودش ناکام بوده است و چیزی دارد او را آزار میدهد و در این فاصله به نتیجه خود نرسیده است.
کلباسیاشتری در ادامه بیان کرد: امروزه از اخلاق حرفهای، پزشکی و خانواده سخن میگویید، حتی از اخلاق ترافیک صحبت میکنید، اما چه اتفاقی رخ داده است و این انشعاب و این فرعی شدن حوزههای اخلاق نشان از چیست؟ ممکن است سادهترین پاسخ که به نظر میرسد پیش پا افتادهترین آن باشد، اینکه بگوییم دانش، تخصصی شده و مسیر به سمتی رفته که حوزههای تخصصی آشکارتر شود، اما قضیه دیگری را به ذهن متبادر میکند. این منشعب شدن، پاره شدن وجود انسان است. منتقدان امروز علم مدرن مانند فوکو، نیچه و… این فرعیفرعی شدن را نشانه خوبی و علامتی برای پیشرفت و گسترش علم نمیدانند. این گسترش علم که به وجود میآید، گسترش در عمق نیست و امروز پستمدرن، بنای بیمعنایی را در کارها گذاشته است.
وی تصریح کرد: در تمام این تلاشها دغدغه مشترک چیست؟ ممکن است پاسخ کوتاه بدهیم که در جستوجوی زندگی برتر بودهاند و مفهوم کلاسیک آن این بود که بگوییم خوشبختی و سعادت را میخواستند. حتی این سوال نیز میتواند مطرح باشد که در سنت خود ما از نوشته و کتاب ارزشمند ابوعلی مسکویه تا کیمیای سعادت و محجه البیضا و در این میان اخلاق ناصری خواجه نصیر و اوصاف الاشراف و … دغدغه مشترک چه بوده است؟ اگر بگوییم که این تلاشها در جهت رسیدن به زندگی برتر بوده سوال بعدی مطرح میشود که این الگوی برتر چه خصوصیتهایی برای قوام یافتن باید داشته باشد؟ اگر همین صد سال قرن اخیر را نگاه کنید، آثار و نوشتهها و الگوهایی برای زیست به میدان آمدهاند و از بین رفتهاند که عددش را باید بیشمار بدانیم. اما آن چه خصوصیتی است که عرضه الگوی متناسب میتواند با آن دارای قوام و پایداری نسبی باشد؟ میتوانیم فهرستی از این خصوصیات تهیه کنیم.
کلباسی اشتری در ادامه افزود: اولین مورد اینکه این الگو باید تعمیمپذیر باشد و چیزی که در یک زمان و نقطه و مقطع کاربرد داشته باشد، الگوی برتر نیست. تجربههای زیسته بشر تجربه هستند، اما تا زمانی قابلیت علمی و قابلیت عملی دارند که قابلیت تعمیم داشته باشند. دومین مورد اینکه باید بتواند مبنای مشترکی را در انسانها پوشش دهد. این مبنای مشترک در سنت ما و غربیها به عنوان فطرت یاد شده است و فقط به ما اختصاص ندارد و مفاهیم عقلی یک ترم شناخته شده است. لذا چیزی باید مبنای فکری لحاظ شود که بتواند تعمیمپذیر باشد.
وی تصریح کرد: سومین مورد اینکه باید ناظر به تمامی ساحات بشر باشد. اگر امروز گفته میشود که کسی در یک صومعهای به پارسایی مشغول است، ممکن است که در یک منظر و نگاه امضا شود، اما رهبانیت نمیتواند به عنوان الگویی که همه ساحات بشر را پوشش دهد، انتخاب شود، چراکه از ساحات دیگر که شامل نیازهای بشر است، عدول شده است و لذا رهبانیت در اسلام امضا نمیشود. دعا و تخلیه و تهذیب نفس در اسلام مطرح است، اما این نیست که انسان از امور دیگری که مسیر کمالیش را رقم میزند عدول کند.
کلباسیاشتری در ادامه بیان کرد: چهارمین مورد اینکه این الگو باید غایتمند باشد و این مورد، اصلی در فلسفه است که یکی از این رئوس ثمانیه که باید تأمین شود غایتمندی است. یک تجربه ولو که خیلی برجسته و با دستاوردهای خوب باشد، نمیتواند سرانجامش مبهم باشد. سرانجام از میان این شرایط، این است که باید سازگاری درونی و هماهنگی مفهومی داشته باشد که در فلسفه اخلاق و فلسفه نظری، اهمیت بالایی دارد. یعنی منجر به تناقض نشود و احکام صادره در چنین بافت و ساختاری با یکدیگر تناقض نداشته باشند.
وی با اشاره به سننالنبی گفت: مجموعه قابل توجهی از میراث اسلامی تحت عنوان سیره و سنن داریم و تعداد قابل توجهی از نوشتههایی که بعد از قرن سوم و دوم ظاهر شده، تحت عنوان سیره و سنن است که به لحاظ مبادی، بحث مستقلی را دارد. قدر مشترک اینها این بوده که به الگوی برتر که زیست پیامبر(ص) بوده، توجه شود و مشخص شود که الگوهای عملی برای غیر نبی و غیر معصوم چطور امکان دارد؟ نکته مهمی وجود دارد و آن اینکه چهارده قرن از حیات پیامبر(ص) گذشته است و یکی از دلایل پایداری این سیره در چهارده قرن و بیش از این تا قیامت این بوده و هست که بر مبنای فطرت و سیرت انسانی بنا شده است. و الا باید منسوخ میشد. علامه طباطبائی نیز کتابی با نام سننالنبی دارد که این اثر در قیاس با دیگر سیره و سننهایی که نوشته شده تفاوتهایی دارد. در این کتاب به تمامی ساحات انسان توجه شده است که نمونه اعلای زیست برتر را ارائه میکند. از نظر علامه، سنن النبی این قابلیت را دارد، ولو از تاریخ و سنت ما الهام گرفته، اما به عنوان سبک زندگی برتر در دنیا مدرن مطرح شود.