«قاضی و مرگ» مستند ساخته حسن خادمی به تهیه کنندگی او و مهدی کوهیان است. کوهیان، حقوق خوانده و با خادمی، مستند سختی مهیا کرده اند.
موضوع، حساس؛ و سوژه، یک قاضی شهیر و عالی رتبه به قدمت یک عمراست: نورالله عزیز محمدی، قاضی متخصص قتل و جنایت. همینکه توانسته اند عزیز محمدی و خانواده اش را به پذیرش دوربین راضی کنند و تا آخرین لایه ها رفته اند، کار سترگی انجام شده. با این درجه از سخت گیری نهادهای صادرکننده مجوز از یک سو، و محافظه کاری سوژه ها از سویی دیگر در زمانه حاضر، صرف ساخت اثر، دست مریزاد دارد و کار هم درآمده. این فیلم به اندازه چند واحد جرم شناسی، درس دارد، آنهم با زبان تصویر.
1- انتخاب درست و زیستن با علاقه، دلیل گذر از مرحله « بودن» به « شدن»
وفق فیلم، عزیز محمدی 45 سال قضاوت کرده با حدود 4500 پرونده و حدود 4000 حکم مرگ و غالبا قصاص. این آدم موفق در کارش که قوه قضاییه هم به سادگی او را از دست نداده، با مرگ عجین بوده و دوربین می گوید باید دل بدی تا فلک را سقف بشکافی. بدون صرف وقت و تدقیق و گذاشتن عمر، به قله نمی روی. او با تمام وجودش با مرگ همراه بوده:
در محله دوره جوانی، برادرش در حوض منزل خفه شده؛ مادرش را خیلی زود در همان خانه از دست داده؛ خاطره اش از جوانی، تابوتی بوده که از کوچه در نمی آمده و پیشنهاد داده که جنازه را در آورند و تابوت را کتابی خارج کنند؛ از اصغر قاتل در محله شان می گوید و ه. واو که بعدها اعدام شده؛ پدرش را به قتل می رسانند؛ و مخلص کلام اینکه نمام زندگیش این بوده که صبح ها تا آخر وقت، جنایت مردم را تصویرسازی نماید و در فجیع و مشمئزکننده ترین واقعیت ها غور کند تا حکم دهد و بعد هم برای خانواده از اینها بگوید که چه شد و چطور آدم ها به قتل میرسند و تهش چه شد. اموری که خانواده با شنیدن می ترسند، حیرت می کنند و غمگین می شوند؛ او چه کشیده که وسط پرونده ها بوده. او با همان آرامش و طیب خاطری، صحنه های جنایت را شرح می دهد که برای قتل پدرش را.
خانواده هم کنارش بوده، همسرش که هم، دوستش دارد و هم، قبولش. می گوید جدیدا در کارش دخالت نمی کنم. قابل تصور است که عزیز محمدی در منزل هم درگیر بوده. اما نکته این است که همسرشان می گویند به 100 درصد رسیده و حکم داده و همه محکومین با حکم شوهرش، حقشان بوده؛ دخترشان اظهار می دارند خطا ممکنه و هیچ کس عاری از خطا نیست، اینکه بارها از خودش پرسیده و فکر کرده در باره شغل پدرش، اما ایمان و باور پدرش را دیده و او هم این اعتقاد را به پدر دارد. همسر و فرزندانت که به « ایمان به کارت»، باور داشته باشند، می توانی این عمر دراز، قضاوت سخت را سپری کنی و بشوی قله زمینه شغلی ات.
قاضی ما با مرگ کنار آمده. می توانی کنار گود بنشینی و بگویی او، این همه حکم مرگ داده و فلان و بهمان. اما او درست انتخاب کرده. توضیح می دهد که از هم دوره ای هایش، « عبدالصمد خرمشاهی، وکیل موفق و مشهور کیفری، و دکتر حسین آقایی نیا، استاد برجسته حقوق جزا» بوده اند. افرادی که زمینه این حوزه را داشته و با خشونت حقوق کیفری کنار آمده اند. عزیزمحمدی، با کارش عجین شده و الگویی است برای موفقیت در کار، با همه ابعادش.
2- تفوق جرم شناسی بر حقوق کیفری
او با قانون کار کرده، اما بستر اجتماع را قبول دارد و جرم شناسی را بر حقوق جزا ترجیح می دهد. تقصیر را بر ذمه جامعه می اندازد. بیان می کند «دختری که از کودکی، درگیر فاحشگی بوده، گفته کسی از من نپرسید، چرا چنین می کنی؟». در دانشگاه علوم قضایی، مجازات مرگ برای قتل و مواد مخدر را بی تاثیر نمی داند، اما معتقد است نتیجه و هدف مدنظر مقنن را برآورده نکرده و از همه مهم تر، موجب کاهش این جرایم نشده. فقر را علت می داند. غالب قتل ها در ایران با دزدی و جرایم همراه است و علتش؟ فقر. از جمله قتل پدرش. در تاکسی اما، مجازات را بازدارنده می داند.
در پرونده ای، متهمی که معاونت در قتل برای او ثابت نشده، اما در سرقت مسلحانه بوده؛ همسر جوان متهم با گریه، تقاضای رافت می کند و او معتقد به کمک به اوست چون زن جوان دارد و تازه ازدواج کرده. اینها در حقوق نیست، در زمینه حقوق است.کمکش می کند، اما همان زمان با مویابل به خبرنگار از مجازات سنگین می گوید برای بازدارندگی. برای همان جامعه ای که در صحنه بعد آمده اند به تماشای رایگان و بی بلیت مجازات مرگ در ملا عام و غالبا با موبایل برای ثبت این صحنه. لابد برای بازدارندگی!
3- معیشت قاضی
با لبخندی معنادار پاکت را باز می کند و خبر می دهد بابت اضافه کاری. ماهی 300 هزار تومان واریز نموده اند: « دلمان به همین 200،300 تومن ها خوشه». بلافاصله می رویم روی خانه ای که می سازد. می نالد: خواب ندارم، دلهره دارم چطور تمامش کنم و خب، حقوق یک قاضی با 45 سال قضاوت اینه. بابت اون همه پرونده بی خوابی نداشتم، ولی واسه پول این خونه دارم .طلای زنم، ماشینم و هرچی داشتم گذاشتم تا خونه تموم شه. همان فقری که گفت. همان فقری که گفت مادرش مریض بوده و پول دکتر نداشته اند. آن فقر در شمایلی دیگر، بازسازی شده است.
4- حاکمیت منصفانه قانون در قامت مردی مذهبی اهل دل
او آدم اهل دلی هم هست: فوتبال می بیند، گلها را آب می دهد، ورزشکار است، با نوه اش بازی می کند، دو شمشیر زیبا را که برای پرونده ای بوده برای خود برداشته، سفر می رود و عاشقانه همسرش را دوست دارد. عکس فردای نامزدی اش، پیش از انقلاب با کراوات و سیبیل پرپشت و ژست عکس، گواهی می دهد. قبل و بعد پیروزی انقلاب، روی ریل قانون حرکت کرده، اما جامعه و ابر چالش هایش را فراموش نکرده. هویتش، «نورالله عزیز محمدی» است و پسرش محمد، تمثال حضرت علی(ع) بر دیوار منزلش است، کفن دارد و مدتها در آن می خوابد تا آخرت را فراموش نکند، اگر میان این خیل عظیم پرونده، اشتباهی داشته باشد، از خداوند تقاضای بخشش دارد. از طرفی، علل وقوع جرم را زندگی کرده و می داند و به همین خاطر، وری از قانون را به کار می برد که رحمانی است.
فرجام:
فیلم، با روی آب بودن عزیزمحمدی و نفس نفس زدن بعدی او شروع می شود. او تا کنون همینطور بوده: روی آب و تنفسی چنین. هرچقدر آب و شنا لذت بخش است، تعلیق و این حالت، صعب می نماید .فیلم با قانون مداری سوژه و بخشش قاتل پدرش، تمام می شود و پیام هم این است: رعایت قانون با رافت و توجه به جرم شناسی قوانین.
و حرف آخر: در این کشور با این دولت عریض و طویل و کثیر الاضلاع، اداره ای نیست که از حاذقی مثل او بعد 45 سال قضاوت که با یک نگاه، فوت پدرش را به درستی، قتل تشخیص می دهد؛ در جهت عدالت استفاده شود؟ او در سکانسی می گوید اگر با این تجربه و دانش، وکیل بود، حداقل ماهی 200 میلیون تومن درآمد داشت. عزیزمحمدی بعد بازنشستگی، وکیل شده است.
راستی همکار عزیزم، الان ماهی 200 میلیون تومان درآمد دارید از وکالت؟