در یک جامعه مصرفی و نمایشی، اماکن فرهنگی روز به روز به آتلیههای عکاسی شبیهتر میشوند؛ کتابخانه ایرانمال از این نظر موقعیتی نمادین در جامعه نمایشی-مصرفی تهرانی دارد.
عرصه نمایشی زندگی در بسیاری موارد به کار پر کردن نقصانها، کمبودها، نداشتهها و از این رو جبران عقدههای فروخورده میآیند. در این شکل از نمایش، پدیدههای متعدد به مصرف نمایشگر درمیآید تا او از طریق این کنش خودنمایانه بتواند بر «فقدان» سرپوش بگذارد و خویش را «واجد» امری نشان دهد که اساساً «فاقد» آن است. بدینترتیب این نوع از نمایش که از رهگذر کنشی مصرف به انجام میرسد شاید ریاکارانهترین و فریبکارانهترین نوع نمایش باشد؛ در چنین کنشی نمایشگر صراحتاً در پی اختفای واقعیت امر و برساختن واقعیتی کاذب و جا زدن آن به مثابه اصل است.
در روزهای اخیر اَبَرمجموعه مالی تجاری «ایرانمال» که از مدتها قبل تخلفات صورتگرفته در ساختش در رسانهها و فضای مجازی خبرساز شده بود، دوباره در معرض توجه تهرانیها، رسانهایها و کاربران فضای مجازی قرار گرفته است؛ عده معدودی همچنان بر تخلفات صورت گرفته در ساخت این مجموعه عظیم دست گذاشتهاند و خواهان شفافسازی و بررسی این تخلفات و ممانعت از آسیبهای آن هستند، عدهای دیگر، گویی هنوز در فضایی بدوی، همواره مقهور جلال و جبروت و زرق و برقها - ولو ساختگی - قرار میگیرند، در حال تحسین و تمجید از زرق و برقهای این مال هستند و احتمالاً اینها را نشانههای توسعه و پیشرفت و آبادانی میدانند و...
دسته سومی را هم میتوان مورد اشاره قرار داد که سمت و سوی نگاه و باورشان با دسته دوم یکسان است، و در عین حال وارد گود شدهاند و از این مجموعه عظیم ابزاری برای نمایش ساختهاند و صفحات مجازیشان را پر از تصاویر این مال کردهاند. در اینجا وجوه و ابعاد مختلف مصرفی مالی این نمایش را کنار میگذارم و فقط به یک خاص که ارتباط بیشتری با مصرفی و نمایشی شدن فرهنگ و پدیدههای فرهنگی دارد اشاره خواهم کرد.
عرصه نمایشی زندگی، در بسیاری موارد به کار پر کردن نقصانها، کمبودها، نداشتهها و از این رو جبران عقدههای فروخورده میآیند. در این شکل از نمایش، پدیدههای متعدد به مصرف نمایشگر درمیآید تا او از طریق این کنش خودنمایانه بتواند بر «فقدان» سرپوش بگذارد و خویش را «واجد» امری نشان دهد که اساساً «فاقد» آن است.
یکی از بخشهای قابل توجه مجموعه عظیم ایرانمال - که گزارشهای تخلفات و سودجویی سازندگان آن به طور رسمی اعلام و منتشر شده است – بخشی است که بدواً و ذاتاً به طور نمایشی به حوزه فرهنگ اختصاص پیدا کرده است؛ این بخش هم به احتمال بسیار زیاد بر مبنای سیاستها و استفاده منفعتطلبانه از راهکارهای قانونی از جمله معافیت از مالیات و یا جلب توجه اشخاص یا نهادهای ظاهرگرا که میتوانند با دیدن این بخش فرهنگی، «بیخیال» همه بخشهای ضد فرهنگی و… شوند، ساخته شده است، کما اینکه در مالهای دیگر هم اتفاق مشابه این بسیار افتاده است.
الغرض، این بخش فرهنگی ایرانمال که یک کتابخانه و باغ کتاب لوکس، نمایشی و پر زرق و برق است که در ماهها و روزهای اخیر به طور افراطی به مصرف نمایش بخشی از جامعه متوسط رو به بالا و مرفه شهری در تهران درآمده و شکلی عجیب از نمایش آنچه که در عرصه حقیقی وجود ندارد، ولی در عرضه مجازی هست را به خود گرفته است.
کافی است به صفحات این نمایشگران تهرانی رجوع کنید و از زرق و برقهایی که رنگ و بوی فرهنگی پیدا کردهاند شوکه شوید؛ با تالاری بزرگ و آذین شده با چوبهای گرانقیمت و طبقات، دیوارها و سقف پر جلال ئ جبروت سالنی عظیم مواجه میشوید که در توضیحات منتشرشده توسط خود این مجموعه آمده «بهرهگیری از معماری کلاسیک غربی و نمادهای اسلامی!». حالا اینکه چطور چنین تلفیق خلاقانه و هنرمندانهای مثلاً بین فضای معماری گوتیک و معماری اسلامی صورت گرفته بماند، آنچه در این نوشته محل توجه است، تبدیل زمین و فضایی با بیش از ۳ هزار متر برای ساخت سالنی است که بخشهای محدودی از آن به چیدن قفسههای کتاب اختصاص یافته و مراجعان به مجموعهای مالی تجاری و مصرفی میتوانند به آن وارد شده و با کتابها، قفسههای لوکسشان، نردهها و راهپلهها پرخرج، سقف شیشهای نورگیر و چه و چه عکس یادگاری بگیرند و صفحات مجازیشان را پر کنند و مثلاً به ما حالی کنند که ما اهل کتاب خواندن و کتابخانه رفتن هم هستیم!
در این وضعیت، آنچه نیازمند تاکید است همان وجه مصرفی و نمایشی سراسری است که از صدر تا ذیل این مجموعه و ساخت و ساز و فرهنگینمایی و حضور کنشگران و… را ایجاب کرده و این کلیت را به عنوان پدیدهای غیرفرهنگی و حتی ضدفرهنگی تعین میبخشد.
وضعیت به طور خلاصه چنین است: طرح از همان ابتدا قرار است وجهی مصرفی و نمایشی و از این غیرفرهنگی داشته باشد و مثلاً برای معافیت از مالیات یا معاف شدن از «خیلی چیزهای دیگر» اجرا شود؛ سازنده میداند که اگر این فضا به مصرف یک کتابخانه پر از کتاب مفید و فضایی معقول و منطقی و البته زیبا و متناسب با اقتضائات مطالعه واقعی کتاب باشد، توسط جامعه شهری تهرانی که برای خرید و تجارت و نمایش و لاکچریبازی به ایرانمال میآید، مورد توجه قرار نخواهد گرفت؛ او به خوبی دریافته است که برای این مخاطب و مصرفکننده، باید یک «آتلیه» بسازد که با کتاب تزئین شده است، نه «کتابخانه» ای که بهترین امکان را برای مطالعه و بهرهوری از کتاب فراهم میکند.
سازنده این کتابخانه به خوبی دریافته است که برای این مخاطب و مصرفکننده، باید یک «آتلیه» بسازد که با کتاب تزئین شده است، نه «کتابخانه» ای که بهترین امکان را برای مطالعه و بهرهوری از کتاب فراهم میکند.
در این سو هم مخاطب خوب میداند که کجا میرود و چگونه باید برود؛ او با شیکترین لباسهایش، به همراه دوربین یا گوشی تلفنی که عگسهای با کیفیتی میگیرد قدم در تالار کتابخانه لوکس ایرانمال میگذارد و خود را برای یک نمایش تمامعیار آماده میکند؛ ژست میگیرد و به بدنش کش و قوس لازم را میدهد، زیباترین قفسهها و نماها را انتخاب میکند و چیزی را نمایش میدهد که اساساً فاقد آن است. در یکی از نمادینترین عکسهای نمایشگرانه و خودنمایانگرانه از این کتابخانه لاکچری دیدم که دختر جوانی با ظاهری کاملاً بهروز، با شلواری کوتاه و مانتویی قرمز و جلوباز که یک تیشرت دخترانه با عکسی عجق وجق در زیر آن خودنمای میکرد، پاهایش را به اندازه عرض شانهها باز کرده بود و قوسی به بدنش داده بود و جلوی یک قفسه کتاب ایستاده بود که از قضا حاوی کتابهای مذهبی، دینی، چه بسا به زبان عربی بود؛ در بین این قفسه مجموعهای حدود ۲۰ جلدی یا بیشتر وجود داشت که مجموعه کنار هم قرار گرفته مجلدات آن عنوان اصلی کتاب را مانند یک پازل کاملشده نمایان میکرد؛ عنوان این مجموعه کتابها این بود «فقه الصادق»! در طبقات بعدی این قفسه هم کتابهای تفسیر قرآن و حدیث و روایت و غیره قابل تشخیص بود.
آنچه بعد از دیدن این تصاویر و عکسهای نمایشی از کتابخانهای لوکس در دل مکانی تجاری مالی به نظرم آمد این بود که کسانی که واقعاً کتابخوان و اهل مطالعه هستند و شیرینی کسب آگاهی از کتاب بر جانشان نشسته است تا چه حد اهل این نمایشها هستند؟! آیا این نمایشگری ظاهرگرایانه خود دلیلی بر این نیست که کسانی که با کتاب و قفسههای کتابخانهای که به شیوهای ساختگی جلال و جبروت و زرق و برق را نمایان میکنند، صرفاً عکس میاندازند، اساساً اهل مطالعه، فرهنگ، جدیت و تعمق نیستند؟! آیا کنشهای نمایشی که تاکید افراطی بر «همراه بودن با کتاب» دارند، خودش به معنای «نفی» این همراهی نیست؟! اگر چنین است این افلاس فرهنگی، مصرفی و نمایشی که جامعه ما دچارش شده از کجا ناشی میشود؟! افلاس و انحطاطی که از طریق نمایش سعی در اختفای آن میشود!
باید باز به صدر این نوشته بازگردم؛ عرصه نمایشی عموماً به کار پر کردن نقصانها، کمبودها، نداشتهها و از این رو جبران عقدههای فروخورده میآیند. در این نمایش، پدیدههای متعدد به مصرف نمایشگر درمیآید تا او از طریق آن بتواند بر «فقدان» سرپوش بگذارد و خویش را «واجد» امری نشان دهد که اساساً «فاقد» آن است. عکس گرفتن با کتاب، مختص جامعهای است که هیچ نسبتی با کتاب ندارد!