28 مرداد یکی از مقاطع تاریخی است که هنوز زنده است و هرسال گروهی درصددند که با تحلیل یا ارائه اسنادی له یا علیه اینوآن، ۲۸ مرداد را از تاریخ به سیاست بیاورند. به همین دلیل پرونده 28 مرداد به لحاظ سیاسی هنوز باز است. البته پرونده هیچ رویدادی به لحاظ تاریخی بسته نمیشود و نباید هم بسته شود، ولی به لحاظ سیاسی تا این حد در گذشته متوقف شدن یک خطای آشکار است.
به گزارش عطنا، عباس عبدی، پژوهشگر اجتماعی، روزنامهنگار اصلاحطلب و فعال سیاسی-امنیتی، به مناسبت سال روز 28 مرداد و بازخوانیهای متعدد از وقایع تاریخی در رسانههای دولتی، یادداشتی را در روزنامه ایران نگاشته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
هرسال که به مردادماه، بهویژه به 28 مرداد میرسیم، نگرانی ذهنی خاصی پیدا میکنم. شاید گمان کنید به علت مصادف بودن با سالروز کودتا است. البته که این یادآوری ناراحتکننده است ولی علت چیز دیگری است. هرچند معتقدم که ریشه مشکلات ما عموماً داخلی است ولی درهرحال دخالتهای بیگانه نیز توانسته موازنه قوای داخلی را به هم بزند و روند توسعه کشور را با اختلال مواجه کند و ازاینجهت آن اتفاق؛ یعنی دخالت بیگانگان، شوم و زیانبار تلقی میشود. ولی فاصله زمانی ما با آن مقطع آنقدر هست که نیازی به بروز تا این حد احساس منفی نباشد.
از آن زمان تاکنون چندین واقعه مهم رخداده که هرکدام آنها برای امروز ما بهمراتب مهمتر است؛ بنابراین ریشه و علت نگرانی ذهنی من چیز دیگری است.
اینکه 28 مرداد یکی از مقاطع تاریخی است که هنوز زنده است و هرسال گروهی درصددند که با تحلیل یا ارائه اسنادی له یا علیه اینوآن، ۲۸ مرداد را از تاریخ به سیاست بیاورند. به همین دلیل پرونده 28 مرداد به لحاظ سیاسی هنوز باز است. البته پرونده هیچ رویدادی به لحاظ تاریخی بسته نمیشود و نباید هم بسته شود، ولی به لحاظ سیاسی تا این حد در گذشته متوقف شدن یک خطای آشکار است.
منظور از سیاسی، یعنی آثار روز داشتن و رد و تأیید نیروهای سیاسی موجود از آن متأثر باشد. بسته شدن سیاسی پروندههای گذشته منافاتی با درسآموزی تاریخی ندارد، ولی داوری تاریخی درباره 28 مرداد به هر شکلی که باشد، اثرات سیاسی زیاد و تعیینکنندهای بر نگاه امروز ما درباره جامعه و سیاست ندارد.
متأسفانه نگاه غالب در جامعه ما معطوف به گذشته است و درباره حال و بهویژه آینده بسیار کمتر بحث و گفتوگو صورت میگیرد. ازآنجاکه گذشته را منصفانه تحلیل نمیکنیم و بازخوانی گذشته را در خدمت سیاستهای جاری درمیآوریم، بهناچار مواجه با نتایج معکوس آن نیز میشویم.
نمونهاش دوران بیستساله رضاشاه است. کسی که منشأ تحولات مهمی در ایران بود و به یک تعبیر ایران نوین را پایهگذاری کرد، ولی هنگامیکه بیگانگان او را به آن وضع خفتبار از کشور اخراج کردند، کمتر کسی از این پیشامد ناراحت شد، سهل است که مردم مسرور نیز شدند و با بدنامی از کشور رفت. ولی اکنون چرا باید یکی از شعارهای معترضان (هرچند محدود) شادباش به روح او باشد؟
به نظر بنده یک علت مهم دارد. بازخوانی سیاسی و غیرواقعی از دوره او بهوسیله رسانههای رسمی و رادیو و تلویزیون در ۴۰ سال گذشته است که برای اثبات وضع موجود و بهجای آنکه بر دستاوردهای خود تکیه کنند، بازخوانی سوگیرانه و غیرواقعی و غیرمنصفانه تاریخ را در دستور کار قرار دادند و نهتنها کاملاً یکسویه، بلکه تا حدی هم با جعلیات سعی کردند که تصویر سیاهی از گذشته ارائه کنند و چنین رفتاری موجب میشود که تاریخ همچنان سیاسی و زنده بماند و افراد و گروههای فعال سیاسی از منابع تاریخی برای توجیه وضع و اعتبار افزایی خود استفاده یا طرف مقابل را تخریب کنند. هر کس میکوشد که بهجای بیان داشتههایش، برای خود میراث یا شجرهنامهای را در تاریخ دستوپا کند.
پناه بردن به تاریخ برای فرار از پاسخگویی درباره امروز و آینده است. ما جامعهای مانده در تاریخ هستیم. 28 مرداد که سهل است، از صدر اسلام و دوران هخامنشیان نیز هر کس برای خودش کلاهی میدوزد. حتی در مقابل جوامع دیگر نیز فقط به تاریخ خود میبالیم.
یرادی به این بالیدن نیست، اگر فقط یک بخش کوچک ماجرا باشد، ولی هنگامیکه کل اعتبارمان را به تاریخ حواله میدهیم به معنای آن است که امروز دستمان خالی است. این سنگرگیری در تاریخ بهنوعی سازوکار دفاعی است که درباره امروزمان پاسخی داده نشود. تاریخ و گذشته برای ما بیش از آنکه آموزنده باشد، مخدر و توهمزا شده است. در جوامع پیشرفته کمتر دیده میشود که تا این حد پروندههای تاریخی افراد و ایلوتبار آنها را پشتاندرپشت روی میز بگذارند.
ما فرق سیاست با دادگاه را کمتر موردتوجه قرار میدهیم. حتی دادگاه هم باید در مدتزمان معینی حکم قطعی و نهایی صادر کند، ولی سیاست نیاز به صدور احکام قطعی و حتی ظنی نیز ندارد.
سیاست، میدان حقیقت و حتی منحصر در تحقق عدالت نیست. سیاست عرصه کاهش آلام در حال و آینده است. سوءتعبیر نشود، منظور این نیست که سیاست کاری به عدالت ندارد. اتفاقاً بدون سیاست به عدالت نمیرسیم. ولی فراموش نکنیم که اگر بشر درصدد اجرای تاریخی عدالت باشد، هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید؛ زیرا هیچ موضوعی نیست که تاریخ بهصورت منصفانه و بیطرفانه در آن مورد قضاوت قطعی کرده باشد.
به همین دلیل است که همیشه امکان خوانشهای جدید از تاریخ و گذشته پیش روی ماست. حتی مدارک جدید نیز از تاریخ کشف و عیان میشود؛ بنابراین پرونده موضوعات تاریخی همیشه باز است و هیچگاه به نتایج قطعی نخواهد رسید و ما نمیتوانیم زندگی امروز و فردای خود را بر این احکام غیرقطعی و سوگیرانه بنا کنیم.
شاید بپرسیم که یک پدیده و اتفاق سیاسی کی به تاریخ میپیوندد و باید از عرصه سیاست روز، دور شود و به تاریخ بپیوندد؟ پاسخ ساده نیست. بنده هم برای آن جواب قطعی ندارم. ولی به گمانم اگر نگاهمان را معطوف به آینده کنیم و کمتر نوستالژی گذشته را داشته باشیم و بهتناسب به پشت سر نگاه کنیم، مسئله حل میشود.
ما آنقدر در تاروپود درسآموزی از گذشته هستیم و در امواج آن غرق میشویم که توجه نداریم این درسآموزی را برای امروز و آیندهمان میخواهیم و اگر قرار باشد امروز و آینده بیایند و بروند و ما همچنان در پیچوخم دادگاه تاریخ باشیم، از هدف اصلی بازماندهایم.