حوزه اجتماعی عطنا/ یادداشت دکتر سیما قدرتی مدرس و فارغ التحصیل دانشگاه علامه طباطبائی: امروزه اصول تعلیم و تربیت کودکان بیش از هر دوره دیگری مورد توجه کارشناسان و نیز والدین قرار گرفته است. تولد هر نوزاد باعث به وجود آمدن تغییرات عمده ای در سیستم یک خانواده می شود به طوری که برخی نمی دانند چگونه باید با تبعات حاصل از آن کنار بیایند. یکی از تغییرات عمده شامل تعریف مجدد مسئولیتهای همسران و به عهده گرفتن نقش پدر و مادر بودن است. از آنجایی که در اکثر نظریه های روانشناسی بر اهمیت سالهای اولیۀ زندگی در شکل گیری شخصیت افراد تاکید شده است و نیز به دلیل تغییرات زیادی که در دهه های اخیر در ساختار خانواده ایجاد شده است و خانواده ها از حالت سنتی و گسترده به خانواده های هسته ای تغییر شکل داده اند تربیت کودک تبدیل به امر دشواری شده است. به علاوه شاغل بودن مادران مشکلات مربوط به تربیت کودک را افزایش داده است.
در تربیت کودک آنچه که حائز اهمیت است این است که اصول تربیت با توجه به سن کودک و شرایط رشدی و با درک این مراحل تعریف می شود. لذا تلاش در جهت اجرای اصول تربیتی باید به گونه ای باشد که باعث رشد همه جانبه کودکان در زمینه های جسمی، ذهنی، عاطفی، اخلاقی و اجتماعی شوند.در سالهای اولیه زندگی رشد جسمانی هر کودک آهنگ سریعی دارد(1). لذا تلاش در جهت رشد جسمانی و ترتیب دادن فعالیتهایی که باعث رسیدن هر کودک به حداکثر رشد بهینه جسمی می شود از اهمیت خاصی برخوردار است. انجام بازیهایی که باعث تحریک قوای جسمانی و تقویت حواس می گردد می تواند در رسیدن به این هدف کمک کننده باشد(2).
نکته مهم این است که تا یک سالگی باید با کودک مانند یک نوزاد رفتار کرد یعنی قبل از یک سالگی باید به محض گریه کردن، به کمک او شتافت زیرا گریۀ او به این معناست که به شما احتیاج دارد یا چیزی موجبات آزارش را فراهم کرده و یا از اینکه به میل او رفتار نکرده اید ناراحت است. این کودکان تا پیش از دو سالگی کلمات و توضیحات والدین را درک نمی کنند ولی از همان ابتدا پیامهای غیر کلامی آنان مانند حالت چهره، لحن صحبت، بلندی یا آرامی صدا، نوع نگاه و ... را دریافت کرده و درک خواهند کرد(3). در این سن تاکید اصلی بر تغییر محیط است و نه تغییر کودک.
از 18 ماهگی تا سه سالگی کودک راه رفتن را آغاز میکند و کلماتی را به زبان می آورد. کودکان نوپا اغلب غیرمنطقی و غیر قابل پیش بینی بوده و مادر و پدر را عصبی و خسته می کنند اما اگر انتظارهای بجا و مناسب از فرزند خود داشته باشند این دوره، دوره بدی برای آنها نخواهد بود(3). در این سن پدر و مادر باید به مرور مهارت های تربیت فرزند را بیاموزند. از جمله این مهارت ها تعیین قوانین و حد و حدود و نیز ثبات قدم و استمرار در اجرای این حدود است. هم چنین اتفاق نظر والدین در تربیت کودک نقش بسیار مهمی دارد. در تعیین قوانین آنچه که اهمیت دارد این است که کودکان بارها و بارها جدی بودن این قوانین را آزمایش می کنند. ثبات والدین چه از نظر فردی و چه از نظر زمانی و موقعیتی باعث می شود کودک به مرور این قوانین را درونی کرده و جدی بودن آنها را درک کند. اگر میان مراقبان کودک در امر تربیت کودک وحدت نظر و هماهنگی وجود داشته باشد کودک از ثبات عاطفی برخوردار می شود، احساس امنیت روانی و امنیت خاطر می کند و از شخصیتی سالم و متعادل بهره مند می گردد(4).
از سن سه سالگی به بعد مغز کودک تکامل بیشتری یافته و رفتارهای دورۀ نوپایی به تدریج کم رنگ می شوند. در سنین سه تا پنج سالگی به تدریج قدرت استدلال کودک، تسلط و کنترل او بر احساسها و رفتارهایش به تدریج گسترش می یابد هم چنین به تدریج اجتماعی شدن را می آموزند. هرچند که ارتباطات و بازیهای آنها در ابتدا به شکل موازی است. یعنی در عین حال که یک همبازی دارند اما به تنهایی بازی می کنند و به تدریج به سوی فعالیتهای اشتراکی پیش می روند. اجتماعی شدن کودک در سن مدرسه به تدریج کامل شده و کودکان یاد می گیرند که برای بودن در جمع و طرد نشدن از سوی دوستان قوانین اجتماعی شدن را بیاموزند و به کار برند. اگر والدین شیوه ها و اصول تربیتی را به درستی به کار گیرند کودک این مراحل را با لذت و آرامش پشت سر گذاشته و مشکلات رفتاری را نشان نخواهد داد. هر چند در هر دوره ای از رشد پرورش بعد خاصی در اولویت قرار دارد اما اصول تربیتی مشترکی در همه مراحل وجود دارد که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد: