روزنامهنگار حوزه فلسفه با اعتقاد به اینکه در هر دورهای از زندگی با توجه به نگرش ها و هنجارهای زمان، نقش حیوانات در زندگی انسانها متفاوت بودهاست، به نقش امروزی آنها و مسئولیت انسانها در قبال حیوانات اشاره کرده است.
به گزارش عطنا، محسن آزموده، روزنامه نگار حوزه فلسفه، در یادداشتی در روزنامه اعتماد، به نقش های متفاوت حیوانات در زندگی انسانها با نگرش های مختلف پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛،
در طليعه آغاز عصر جديد، با محوريت يافتن «انسان»، حيوانات به موجوداتي ثانوي و صرفاً خادم انسان بدل شدند. تقليل يافتن نقش و جايگاه حيوانات در انديشه انسان جديد تا بدانجا پيش رفت كه رنه دكارت، متفكر فرانسوي و يكي از بنیانگذاران فلسفه جديد، حيوانات را ماشينهايي در نظر گرفت كه حتي از احساس و عاطفه، حظ و بهرهاي نبردهاند و دركي از عواطف سادهاي چون رنج و شادي ندارند.
در نگرش «انسانگرایانه» جديد، حيوانات، مثل گياهان و جمادات، ابزارهايي بياختيار و خادم انسان تلقي شدند كه آدميزاد ميتوانست در صورت نياز يا لزوم از آنها استفاده كند. انسانها حتي به خود اجازه دادند، فضاهايي با عنوان «باغوحش (Zoo)» بسازند تا در آنها ساير جانداران غيرانسان را اسير كنند و براي تفريح يا مطالعه، به تماشاي آنها بپردازند.
با پيچيدهشدن مناسبات زندگي انساني در شهرهاي صنعتي جديد، اما بار ديگر ضرورت همزيستي انسان با حيوان مطرح شد. اينبار حيوانات، نه صرفاً بهعنوان منابعي براي تغذيه يا خادم يا وسيلهاي براي تفريح، بلكه بهمنزله انيس و مونس انسانها دوباره به زندگي آدميان بازگشتند. يعني انسانها، دلزده يا ناتوان از برقراري رابطه با ساير همنوعانشان، حيواناتي «بيآزار» و «زبانبسته» را به محيط زندگي خود آوردند و از حضور آنها براي رفع معضل تنهايي، يا براي خرج كردن احساسات و عواطف خودشان، بهره جستند.
توجيه ايشان نيز براي اين كار اين بود كه حيوان مذكور، اعم از سگ يا گربه يا خرگوش يا قناري يا ...، در شرايط جديد، نميتواند بهتنهایی از پس خودش و زندگياش برآيد و همزيستي او با انسان، منفعتي دوسويه را به همراه دارد.
در اينكه آيا به لحاظ «اخلاقي» و «عقلاني» و با در نظر گرفتن اقتضائات زندگي جديد، اين استدلال قابلقبول است يا خير، بحث مفصلي ميطلبد؛ اما با در نظر گرفتن مجموع شرايط، ميتوان در اين حداقل به اجماع رسيد كه حيوانات، در نقش جديدشان بهعنوان «انيس و مونس و همدم» انسان، حقوقي دارند كه رعايت آنها به لحاظ اخلاقي (و همچنين قانوني) ضروري است.
انسانها در اين وضعيت پيشآمده مسئول حيوانها هستند و موظفاند از آنها حمايت كنند و مانع از وارد آمدن هرگونه رنج غيرضروري به آنها شوند. در جامعه شهرنشين ما در سالهاي اخير، بهویژه در ميان طبقات متوسط رو به بالا، حضور حيوانات بهعنوان «مونس و همدم» روندي فزاينده داشته است؛ اما آنچه متأسفانه از آن غفلت ميشود، مسئولیتی است كه انسان در قبال «حيوان خانگي» بر عهده دارد.
به شكلي ناگفته، رويكرد رايج و غالب اين جماعت به حيوانات، در نظر گرفتن آنها بهعنوان «اسباببازی» و «وسيلهاي براي سرگرمي» است. به همين خاطر است كه بهمحض دلزده شدن از اين «بازيچه» جديد، آن را رها ميكنند يا در مواردي نهچندان معدود، به آنها آزار ميرسانند. اينكه آيا ما حقداریم حيوانات را در چارچوب چارديواريهاي خود حبس كنيم، موضوعي جداگانه است. دستكم فراموش نكنيم كه آنها اسباببازي نيستند و ازقضای روزگار و (عمدتاً) ناخواسته، در چنبره سلطه ما گرفتارشدهاند.