یاد بگیریم وسواس فکری هم در حال حاضر سهمی در زندگی ما دارد، بهجای اجتناب از افکار در هرلحظه که منجر به تداوم آن میشود، در زمان مشخص به این افکار با نهایت پیامد اضطرابش بپردازیم تا بهمرور کمتر و کمتر شود.
به گزارش عطنا، مصطفی صابری حسینآباد، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در وبسایت موفقیت مروری بر یکی از مقولههای مهم روانشناسی کرده است و از وسواس فکری نوشته است در ادامه میخوانیم؛
اگر تابهحال فکری داشتهاید که نتوانستهاید آن را از ذهنتان بیرون کنید، تا اندازهای از تجربه وسواس فکری آگاهید. فکر و تصور سمج و مزاحم، مسائلی هستند که افراد مبتلا به وسواس فکری با آن درگیرند و میدانند که این شناختها، درون فرایندهای فکر آشفته خودشان ایجاد میشوند. آنها ناامیدانه سعی میکنند این افکار مزاحم را نادیده بگیرند یا متوقف کنند و در برخی موارد میکوشند با انجامدادن کاری یا فکرکردن به چیزی دیگر، آن را خنثی کنند. برای اینکه فکر وسواسی را درک کنید به زمانی فکر کنید که با فرد مهمی در زندگیتان جروبحث کردهاید و برای مدت چند ساعت یا چند روز بعد از آن، این جروبحث را در ذهن خود مرور کردهاید. در این حالت فكر وسواسی، فكر، عقیده، احساس یا اندیشهای مزاحم و تكرارشونده است؛ مثلا شخصی مدام به این مسئله اشتغال ذهنی دارد كه ممكن است عملی انجام دهد كه منجر به مرگ فرزندش شود یا مدام فكر مرگ مادرش به ذهنش خطور كند، فكر آسیبزدن به خود یا دیگران، مرگ نزدیكان، آلودهبودن، مبتلا به یك بیماری لاعلاجبودن، آتشسوزی، مسمومشدن خود یا مسمومكردن دیگران و نیز تفکراتی همچون شمارش ذهنی اعداد، دعاخواندن یا تکرار ذهنی کلمات و عبارات معین، تجسم تصاویر دیداری معین و مطالب ذهنی. دیگر اختلال اساسی بعضی بیماران، نشخوارهای فکری است که ممکن است نوعی رفتار وسواسی باشد و در پاسخ به وسواس به وجود آید. در این قبیل موارد، فرد گرفتار تفکر دورودراز و غیرخلاق درباره موضوع معینی میشود. موضوع این تفکرات ممکن است جنبه فردی و شخصی داشته یا دارای ماهیت مذهبی و فلسفی باشد.
در تشریح ساده و كلی علل بروز اختلال، باید اشاره کرد كه این اختلالها عمدتا میتوانند ثانوی باشند؛ یعنی بهدنبال یك اختلال دیگر در فرد مطرح شوند و یا اینكه بهدنبال، ناراحتی و اختلال دیگری پدید آید كه مقصود، افسردگی است. به عبارتی زمینه آن وجود افسردگی در فرد است كه گاهی بهدنبال این اختلال حادتر میشود. اما درمجموع، عوامل رفتاری زیادی در بروز اختلال مطرح هستند كه بهطورعمده به آنها اشاره میشود:1- عوامل زیستشناسی نظیر عوامل عصبی مغز (ناقلهای شیمیایی)، عوامل وراثتی و عوامل هورمونی، 2- عوامل رفتاری، 3- عوامل روانی – اجتماعی.
عوامل پیشگیریكننده: مهمترین و سادهترین عمل پیشگیریكننده، توجه مناسب و معتدل به ایفای نقش تربیتی برای كودك است. اینكه از ارائه عوامل تربیتی و اعمال فشار شدید جهت شكلدادن آداب و اصول در رفتار كودك خودداری نمود اما در بزرگسالی، در ابتدا آنچه مهم است شناسایی و ارزیابی مدت افكار است.
در مفهومی كلی اگر هریك از این حالات در حدی نیست كه به فعالیتهای فردی و اجتماعی و درمجموع عملكردی فرد آسیبی وارد میكند و فرد به فعالیتهای فردی و اجتماعی خود بهراحتی ادامه میدهد، این حالت شكل بسیار خفیفی بوده و با فعالیتهایی چند، قابل مقابله است. گاهیاوقات علتها لزوما مستقیما با فكر یا عمل وسواسی در ارتباط نیستند. بیكاری و خالیبودن از فعالیتهای فكری و عملی مناسب در زندگی روزمره میتواند فضای مناسبی برای بروز افكار وسواسی باشد. به عبارت كلی باید دید آیا شخص فعالیتهای هدفمند كوتاهمدت یا بلندمدت در زندگی روزمره خود دارد یا خیر و آیا بدانها میپردازد؟ پس بیهدفی و غیرفعالی از عوامل زمینهساز بروز افكار وسواسی است. وجود فعالیتهای مكرر و تنشهای روزمره بسیار و عدم رفع تنشها و خستگیهای روزمره میتواند بهمرور، زمینهساز خستگی روانی باشد. تنهایی و انزوا، نداشتن ارتباط كلامی و فیزیكی با دنیای خارج، پرداختن به فعالیتهای ضعیف و انفرادی در حد زیاد، خود بهتدریج میتواند اضطرابزا و موجد افكار وسواسی باشد.
بیماری وسواس فکری بیماری پیچیده و ناتوانکنندهای است که متاسفانه میتواند در بسیاری از موارد درصورت عدم دریافت درمان حرفهای، سیر صعودی داشته باشد و تبدیل به یک بیماری مزمن شود. بیشتر افرادی که مبتلا به وسواس فکری میشوند، در مراحل ابتدایی برخی از علائم این اختلال را بهطور خفیف تجربه میکنند و در همین مراحل ابتدایی میتوان از تشدید علائم در برخی از آنها پیش از آنکه بهطور کامل دچار بیماری شوند جلوگیری کرد.
افکار وسواسی زمانی تداوم مییابند که فرد سعی به اجتناب از فکرکردن به این افکار دارد و سعی میکند با پرتکردن حواس خود به فعالیت و افکار دیگر به این مهم نپردازند، که در آخر هم شکست میخورد. افکار وسواسی همچون سراشیبی میمانند که هرچه از مسیر و زمان پرداختن به آن میگذرد، غیرقابلکنترلتر میشود و فرد ارادهای از خود ندارد. درصورتیکه میتواند با شیوه ساده همان اول سراشیبی فکری آن را کنترل کند. برای درمان یکی از راهها میتواند این باشد که شما برای فکرکردن به افکار خود زمان تعیین کنید، بهجای اینکه افکار شما را محدود کنند شما آنها را محدود نمایید، به این نحوه که بجای اینکه هر لحظه که این افکار به ذهنتان میآیند به آنها بپردازید و ساعتها وقت شما را به خود مشغول کنند، برایشان ساعت معینی در طول روز مشخص نمایید، مثلا دوبار در روز، ساعت 9 تا 9:20 صبح و دوازده ساعت بعد، یعنی از ساعت 21 تا 21:20 به آن بپردازید و تا میتوانید در ساعت معین، غرق در افکارتان شوید و هرگونه اضطراب و نگرانی که امکان دارد از خود بروز دهید. آنگاه که زمان به اتمام رسید از افکار وسواسی خود دست بردارید و دیگر به افکار وسواسی خود نپردازید، میتوانید برای زمان گرفتن از موبایل خود استفاده کنید تا اتمام زمان را به شما اعلان کند، یا فردی را مشخص کنید در زمان مشخص شما را خبر دهد. به کارهای دیگر خود بپردازید و درطول روزها و ماه ها زمان را مدام زمان ها را محدودتر کنید تا به صفر برسند. (همچنان که یک کودک یاد میگیرد عادات دستشویی خود را در مکان خاصی انجام دهد، شما هم یاد میگیرید افکار وسواسی خود را در زمان خاصی انجام دهید). با این روش شما کنترل افکار وسواسی خود را در دست گرفتهاید و آنها را محدود به ساعات خاصی کردهاید و مابقی روز آزاد هستید. درکل افکار وسواسی مثل شعلههای آتش میمانند که رفتارهای اجتنابی، همچون سعی در فکرنکردن به افکار یا انجام اعمال دیگر، آن را گستردهتر و مداومتر میکند، یا با محدودکردن آنها در زمان خاص میتوان آنها هرروز و هرروز کوچکتر و محدودتر کرد.
یاد بگیریم وسواس فکری هم در حال حاضر سهمی در زندگی ما دارد، بهجای اجتناب از افکار در هرلحظه که منجر به تداوم آن میشود، در زمان مشخص به این افکار با نهایت پیامد اضطرابش بپردازیم تا بهمرور کمتر و کمتر شود.
همیشه شاد باشید.