استادیار جامعهشناسی دانشگاه تهران به ضرورت بازگشت بر الگوی شریعتی تأکید کرد و گفت: روش شریعتی آگاهیبخشی و فرهنگسازی است و تلاش میکرد بین مردم عامی و تفکر روشنفکران رابطه برقرار کند.
به گزارش خبرنگار عطنا، همایش سمپوزیوم علمی «اکنون، ما و شریعتی» با حضور استادان دانشگاه، چهارشنبه و پنجشنبه اول و دوم آذرماه در سالن شهید مطهری دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که در پنل ششم این همایش با محوریت «بازسازی سوسیالیسم و نقد نئولیبرالیسم» یوسف اباذری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، حسین راغفر، اقتصاددان و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا و آرمان ذاکری سخنرانی کردند.
سارا شریعتی در روز دوم این سمپوزیوم به ایراد سخن خود تحت عنوان «الگوی اجتماعی اصلاح دینی، بدیلی در برابر بنیادگرایی» پرداخت.
سارا شریعتی، استادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مقدمه سخنان خود، گفت: منظور از الگوی اجتماعی اصلاح دینی، بدیلی در برابر بنیادگرایی یک پروژه نیست، بلکه جریانی است که از پروژههای متفاوت و متکثر تشکیل شده، یکی از این الگوها که در ذیل جریان نواندیشی دینی مطرح میشود، الگوی شریعتی است، این الگو بر جنبه اجتماعی تأکید میکند؛ بنیادگرایی هم مسئله و هم پاسخ به مسئله است. یکی از ویژگیهای بنیادگرایی به عنوان یک جریان این است که در صورتی که سرکوب شود خودش را بازتولید میکند؛ پس برای برخورد با آن باید موضوعیت را از آن بگیریم.
او درباره بدیل بنیادگرایی، گفت: بدیل بنیادگرایی، صرفاً گفتمان نیست بلکه بدیل آن ضرورتاً باید اجتماعی هم باشد، چرا که بنیادگرایی در بستر اجتماعی امکان ظهور و رشد پیدا میکند، بنیادگرایی از حوزه دین فراتر رفته و در معنای عام به افراطگرایی اطلاق میشود، مثلاً در حوزه دین به خوانش غیرتاریخی و غیر زمانمند از متن گفته میشود و فرد بنیادگرا تاریخ و گذشت زمان را نادیده میانگارد.
استادیار جامعهشناسی دانشگاه تهران گفت: تفاوت بنیادگرایی با ارتجاع دینی این است که بنیادگرایی پدیدهای ترکیبی، رادیکال و محافظهکارانه است، گاهی میبینیم که به ادبیات محرومان و فرودستان (چپها) تکیه میکند و از سوی دیگر، لحن دیگرستیز آن با راست افراطی همصدا میشود، بنیادگرایی بیماری همه ادیان است اما بنیادگرایی در کشورهای اسلامی تبدیل به مسئله شده است، چهره اسلام قرن ۲۰ کاملاً سیاسی و مبارزاتی است و با استعمار خارجی میجنگد.
وی تصریح کرد: اسلام قرن بیستم که با پروژه رفرماسیون، گره خورده عقلانی است اما اسلام قرن بیست و یکم که بیش از هر چیزی با چهرههایی مثل القاعده، داعش و بوکوحرام بازنمایی میشود؛ خشونتگرا است. ضمنآنکه جریانی که ما در اسلام اسمش را نهضت یا اصلاح دینی گذاشتهایم، دو قرن تاریخ دارد و اما جریان بنیادگرایی دینی دو دهه عمر دارد و جریان دوم، موقعیت هژمونیک پیدا کرده است.
استادیار جامعهشناسی دانشگاه تهران گفت: در تحلیل بنیادگرایی بسیاری سراغ آموزهها رفتهاند و برخی به شرایط ژئوپلیتیک خاورمیانه مانند مسئله فلسطین، نفت و سیاست خارجی خاورمیانه پرداختهاند اما هیچکس بنیادگرایی را به مثابه پدیدهای اجتماعی بررسی نکرده است.
وی اضافه کرد: اسلام قرن 21 به پدیده اجتماعی پیوند خورده و مهمترین مسئله اکنون مسئله اجتماعی است، پس راهحل چیست؟ راهحل بازسازی نظام تعلقات و پیوندها است، مسئله کشورهای اسلامی مسئلهای اجتماعی است و بسیاری از جامعهشناسان هم از بازگشت مسئله اجتماعی صحبت کردند، به نظر من اگر مسائل کشورهای اسلامی را با مسئله اجتماعی بخوانیم، میتوانیم بفهمیم چرا بنیادگرایی خودش را همواره بازتولید میکند، برگ برنده بنیادگرایی دینی پیوند با مسائل اجتماعی و متن جامعه است، نه پیوند با پوپولیسم؛ در صورتی که پوپولیسم واکنش مردم به نخبهگرایی مفرط روشنفکران است.
روشنفکران به آگاهیبخشی بپردازند
وی ادامه داد: زبان روشنفکران گذشته، اجتماعی و قابل فهمتر بود، آنها آگاهی را به متن جامعه منتقل میکردند و نقش مفصل را داشتند، اما روشنفکران عصر حاضر به دلیل دموکراتیزه شدن و تکثیر شدن، چنین موقعیتی ندارند، بنابراین اجتماع جداگانهای برای خود ساختهاند و از جامعه بینیاز شدهاند، در نتیجه این بنیادگرایی دینی بود که این خلأ را پر و این نقش را ایفا کرد؛ بعد از انقلاب ما شاهد به وجود آمدن انواع پاردایمهای گوناگون بودیم.
استادیار جامعهشناسی دانشگاه تهران به ضرورت بازگشت به الگوی شریعتی تأکید کرد و گفت: اینجا است که ضرورت بازگشت به الگوی شریعتی احساس میشود؛ روش شریعتی آگاهی بخشی و فرهنگسازی است، شریعتی به مکانهای واسطی بین مردم و دانشگاه فکر میکرد و تلاش میکرد بحث خود را به بطن جامعه منتقل کند، رویکرد شریعتی اجتماعی بود دین را شناسایی و خود را موظف کرد، دین عامیانه را خطاب قرار دهد نه دین عالمانه را.
وی افزود: الگوی اجتماعی شریعتی بازسازی جامعه و نظام تعلقات اجتماعی است که این امر با بازسازی پیوندها و باز پسگیری دین به عنوان هسته سخت فرهنگی ممکن میشود، لازمه اصلاح اجتماعی، اصلاح دینی است، دین انتخاب فردی ما نیست، وجه ثابت فرهنگ ماست، بنابراین در تمام مسائل اجتماعی به شکلهای مختلف به آن برمیخوریم.
شریعتی در پایان خاطرنشان کرد: در اینجا غایبی که نمیتوان آن را دور زد سیاست است، بسیاری از جریانهای فکری در جامعه از تحول اجتماعی شروع میکنند اما ناگزیر از حل مسائل سیاسی هستند، برای مثال مهندس بازرگان در نهایت نخست وزیر یک جریان سیاسی شد، سیاست هم مثل دین جزء لاینفک زیست ما است، شمشیر سیاست همیشه بالای سر ماست که مانع اصلاح اجتماعی و اصلاح دینی میشود، از سیاست گریزی نداریم اما تأکید ما الگوی اجتماعی است و این الگو است که میتواند بدیل بنیادگرایی دینی شود.