۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۱۲
کد خبر: ۱۴۱۴۱
khoramshad



دکتر محمد باقر خرم شاد عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در خصوص ورود به دانشگاه امام صادق گفت: با دوستان تصمیم گرفتیم وارد مباحث علوم انسانی شویم و به همین جهت وارد تهران شدیم و یک مسافرخانه را چند نفری اجاره کردیم و برای کنکور فقط یک کتاب تست خواندم و قبول شدم.










برنامه یک پذیرایی ساده رادیو گفتگو این هفته پذیرای دکتر محمد باقر خرم شاد عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس سابق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود.


مجری: متولد کجا و چه سالی هستید؟ از آن سال ها به ما بگویید.


خرم شاد: متولد گنبد کاووس و سال 1342 هستم. پدر و مادر ما از آذربایجان به گنبد مهاجرت کرده بودند و بنده اولین فرزند خانواده هستم و چهار خواهر نیز دارم و در حقیقت تنها پسر خانواده هستم.


مجری: تنها پسر خانواده بودن خوب است؟


خرم شاد: گفته می شود تنها پسر بودن خوبی ها و بدی هایی دارد که بنده هیچ کدام از آنها را درک نکردم و زندگی عادی مثل بقیه داشتم. چون هم پدرم و هم دایی بنده مغازه داشت، میرزا بنویس و حسابدار مغازه ها بودم و از پنج یا شش سالگی در مغاره پدر و دایی ام مشغول به کار بودم و به نوعی روی پای خودمان ایستادیم. البته خانواده من قبل از بنده چند فرزند را از دست داده بودند و به همین جهت خیلی برایشان مهم بود ولی شاید به دلیل روش تربیتی و خانوادگی، خیلی امتیازات خاصی نداشتم.


مجری: اشاره کردید که از همان دوران کودکی حسابدار مغازه های پدر و دایی اتان بودید. آیا به همین دلیل رشته ریاضی را انتخای کردید؟


khoramshad


خرم شاد: قبل از دبیرستان خیلی به رشته تجربی علاقه داشتم و اول دبیرستان هم به نیت تجربی به همین رشته رفتم و چون درسم نیز خوب بود، مشاورین و معلمین نخست رشته ریاضی و بعد رشته تجربی را برای بنده انتخاب کرده بودند و با وجود اینکه هم من و هم پسرخاله ام، خودمان را همیشه در ردای پزشکی تصور می کردیم، ولی به پیشنهاد چند نفر از دوستان به رشته ریاضی رفتم. شهر ما هم یک کلاس ریاضی بیشتر نداشت و آنچنان در انتخاب این رشته مردد بودم که به توصیه مرحوم پدرم استخاره کردم که خیلی خوب آمد و این در حالی بود که در زندگی ام کم استخاره کرده ام.


مجری: این نگاه همچنان در آموزش و پرورش حاکم است که به بچه هایی که درس شان خوب است توصیه می کنند رشته ریاضی را انتخاب کنند و می گویند حیف است انسانی را انتخاب کنید! چرا این نگاه تغییر نکرده؟


خرم شاد: حسب دستور و فرمان فطرت و غریضه به سمت رفع و رجوع نیازهایی که اولویت بالاتر محسوس تری دارد می روند، به همین جهت استعدادها به سمت آن اولویت هدایت می شوند و وقتی اشباع شد اولویت های بعدی. به عنوان مثال اگر امسال را با سی سال قبل مقایسه کنید، متوجه می شوید آن سال ها تب پزشکی خیلی بالا بود ولی الان چنین نیست و در انسانی تب حقوق نیز بالا است، زیرا جامعه یک جامعه پیچیده ای شده است که ساختارهای اداری اش باعث شده شما به فردی نیاز داشته باشید که در این ساختارها شما  را هدایت کند. در واقع کشورها نیازهای ضروری تر و فوری تری که احساس می کنند را سعی می کنند،  نخست آنها را برطرف کنند.


محری: در کودکی مشغول کار بودید. فرصتی برای بازیگوشی و شیطنت های دوران کودکی داشتید؟


خرم شاد: خیلی زیاد! در دوره راهنمایی خیلی فوتبال بازی می کنیم، طوری که گاهی سی گل رد و بدل می شد و وقتی می خواشتیم به خانه بر گردیم، تمام آب بدن مان تمام می شد و جلوی مغازه عباس اقا که یک بقالی داشت، پلاس می شدیم و هر کسی هر چقدر پول در جیبش داشت، برای خرید نوشابه خرج می کرد و در کل خیلی بچه شاداب و فعال و سرزنده ای محسوب می شدم.


مجری: شیطنت هایی داشتید که برای خودتان دردسر شود؟


خرم شاد: بله! چندین بار دست و سرم شکست. مرحوم مادر بزرگم می گفت، تو به خودت هم رحم نمی کنی! خاطرم است که در یک سفر به روستایی رفته بودیم و در یک قهوه خانه منتظر ماشین بودیم. من در آن قهوه خانه انقدر شیطنت کردم که وقتی چند روز بعد از سفر آمدیم، مادرم شنیده بود که قهوه چی گفته بود، خدا رحم کند، دوباره این بچه آمد!


مجری: آن زمان گنبد کاووس شهر بود؟


خرم شاد: بله! شهر بود.


مجری: وضعیت زندگی چطور بود؟


خرم شاد: مثل شهرهای مشابه بود. گنبد کاووس شهری بود که دبیرستان داشت و دبیرستان ما رشته ریاضی داشت و یا تلفن خودکار داشت، به همین جهت از نظر امکانات بد نبود، و از طرفی مانند اکثر شهرها مشکلات زیادی داشت مثل لوله کشی نبودن آب شرب و آسفالت نبودن خیابان ها.


مجری: چه سالی دیپلم گرفتید؟


خرم شاد: در سال 1361 موفق به اخذ مدرک دیپلم شدم. من شش ماه دیرتر به مدرسه رفتم ولی در این مدت به مکتب خانه رفتم و قرآن فرا گرفتم و در نتیجه وقتی به مدرسه رفتم قرآن را کاملاً مسلط بودم. در حقیقت بنده جزو آخرین نسل هایی هستم که مکتب خانه را دیدیم.


مجری: مکتب خانه چطور بود؟


خرم شاد: خوب بود. فکر می کنم فضای خاص سنتی خودش را داشت؛ بچه هایی که دور تا دور کلاس می نشستند و ملایی که چوب بلندی در دست داشت و تلاش می کرد قرآن را بیاموزد.


مجری: تا چه زمانی در گنبد کاووس ماندید؟


خرم شاد: تا زمانی که دانشگاه قبول شدم یعنی سال 1361 و در واقع زمان پیروزی انقلاب را هم در همین شهر بودم. اول دبیرستان بودم که انقلاب شروع شد. دبیرستان ما نامش دکتر علی شریعتی بود که قبل از آن نامش 24 اسفند بود، یکی از کانون های تظاهرات دانش آموزی آن زمان بود و شاید اولین تظاهرات رسمی، منسجم و طولانی که در شهر افتاد، از دبیرستان ما بود و به یکی از دانشگاه های شهر که در حاشیه شهر بود، ختم شد که البته با درگیری با پلیس همراه بود. شاید گنبد به لحاظ تظاهرات پیوستن به انقلاب را دیر شروع کرد ولی 12 دی 57 از اولین ها بودیم و وقتی اهالی گنبد به شهری نزدیک گنبد به نام گاری کش رفته بودند، چماق به دست های طرفدار حکومت عده زیادی را شهید کردند. بنده هم با جوب دستی قصد داشتم به آن شهر بروم ولی مرحوم والده ما حالشان نیز خیلی بد بود، مانع ما شد و هیچ وقت مادرم را به آن حال التماس ندیده بود. همه محله هم می دانستند که من تک پسرم و خانم های محله نیز به کمک مادرم آمدند و با زور چوب من را گرفتند و به بقیه دادند.


مجری: وقتی به تهران آمدید، به دانشگاه امام صادق رفتید و جزو اولین دوره ای هم بودید که به این دانشگاه می رفتند. چرا این دانشگاه را انتخاب کردید؟


خرم شاد: رشته من ریاضی بود و علی القاعده نباید از علوم انسانی سر در می آوردیم ولی دلایل متعددی باعث این کار شد که یکی از آنها خود انقلاب بود. بعد از انقلاب اتفاقاتی نیز در گنبد افتاد. بعد از چهل روز از پیروزی انقلاب گروه های چپ، جنگی را در گنبد شروع کردند به جنگ اول گنبد مشهور شد که یک طرف آن چریک های فدایی خلق بودند و از اهالی بومی آنجا سوء استفاده کردند. اواخر سال 58 نیز جنگ دوم گنبد شروع شد. این اتفاقات باعث شد نسبت به انقلاب احساس مسئولیت می کردم. به همین جهت با دوستان تصمیم گرفتیم وارد مباحث علوم انسانی شویم و به همین جهت وارد تهران شدیم و یک مسافرخانه را چند نفری اجاره کردیم و برای کنکور فقط یک کتاب تست خواندم و قبول شدم.



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار