پس از اعلام نتايج كنكور سراسري امسال، نفر اول علوم انساني در مصاحبهای گفت كه تصميم دارد علوم سياسي بخواند و يكي از مشوقهايش براي انتخاب اين رشته سخنراني معروف «رويايي دارم» مارتين لوتر كينگ، رهبر جنبش سياهپوستان امريكا بوده. بعد از انتشار اين نكته در شبكههاي اجتماعي، كاربران به اين اشاره كردند كه ايدههاي بچههاي كنكوري وقتي با واقعيت دانشگاه و جامعه روبهرو شوند فرق ميكند، كه واقعيت، ايدهآلها را به خاك ميكشد و غم نان جاي رويا را ميگيرد.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه اعتماد، همين شد كه رفتيم سراغ برخي از رتبههاي برتر كنكور در سالهاي گذشته؛ از سال ٩٠ تا ٩٣. گپ زديم، سوال پرسيديم تا ببينيم اين رتبههاي برتر كه برخيشان فارغالتحصيل شدهاند و برخي ديگر از آب و گل سالهاي اول درس خواندن درآمدهاند، حالا با گذر چند سال از ورود به دانشگاه چقدر اميدوارند و چقدر نااميد. كجاي راه ايستادهاند و چقدر به رفتن و دل كندن از واقعيتهاي ايران فكر ميكنند.
يكي از موارد كم تعدادي است كه پس از آوردن رتبه تكرقمي در رشته انساني به جاي حقوق، روانشناسي را براي خودش انتخاب كرده است. ميگويد تمام تلاشش را كرده تا قبل از انتخاب رشته مطمئن شود كه بين حقوقي كه همه از آن تعريف ميكنند و روانشناسي بايد كدام را انتخاب كند: «من آن موقع خيلي تحقيق كردم. ميرفتم دانشگاه با دانشجويان و فارغالتحصيلان و اساتيد حقوق صحبت ميكردم. وقتي پيشدانشگاهي بودم به واسطه يكي از فارغالتحصيلان مدرسه يكي دو بار رفتم و سر كلاسهاي حقوق نشستم. برخي از كتابهاي مرجع اين رشته را خواندم كه ببينم اگر اين رشته را انتخاب كنم، چهار سال قرار است در چه جوي قرار بگيرم. همين كار را در مورد روانشناسي هم انجام دادم و در مورد رشته جامعهشناسي و مردمشناسي انجام دادم. پرسوجو كردم و محيط دانشگاه را ديدم و بعد به اين نتيجه رسيدم كه روانشناسي براي من درستترين انتخاب است.
اما با همه اين تحقيقات و بررسيها، ورود به دانشگاه براي او هم مانند بسياري از دانشجويان ديگر زمان سختي بوده، زماني كه خيال دانشگاه قرار است با واقعيت دانشگاه مقايسه شود: «همه ما فكر ميكنيم كه دانشگاه تهران يك جاي عجيب و غريب و فوقالعاده است و بهترين دانشگاه ايران است اما ترم يك و دو و سه دانشگاه اصلا با آن چيزي كه در تصورم بود همخواني نداشت، همه برنامهمان پر از درسهاي عمومي بود و تا يك سال و نيم اصلا نميفهميدي كه وارد رشته روانشناسي شدهاي. شوق و رغبتي نبود. اما از ترم چهار و پنج درسهاي تخصصي شروع شد و همهچيز فرق كرد.» اين يكي از اشكالات عمدهاي است كه او به سيستم آكادمي وارد ميداند، اين اشكال كه درسهاي تخصصي رشتهات تازه پس از چند ترم انتظار قرار است تدريس شوند و تازه چشمت به اساتيد مطرحي بيفتد كه قرار است همان رشتهاي كه انتخاب كردهاي را به تو بياموزند: «يكي از مهمترين ضعفها همين است كه من بايد اين همه صبر ميكردم تا اساتيد تخصصي رشته را ببينم. در حالي كه اتفاقا ابتداي كار است كه دانشجو بايد اين آدمها را ببيند و سر كلاسشان بنشيند تا تشويق شود. دو سه تا از بچههاي همدورهاي من به خاطر همين دلسرد شدن از رشته در ترمهاي اول انصراف دادند. براي من از ترم چهار و پنج همهچيز عوض شد؛ با اساتيد قدر رشته آشنا شدم، به انجمن علمي دانشكده پيوستم و فضا خيلي بهتر شد و از حالت ركود بيرون آمدم.» ميگويد حالا هم توصيهاش براي همه دانشجويان تازه همين است، اينكه طبيعي است اگر هنگام ورود به دانشگاه كمي توي ذوقشان بخورد و كلاس و اساتيد و فضاي فعاليتهاي دانشجويي برايشان مطلوب نباشد. اما رتبه ششم كنكور انساني سال ٩٠ كه رتبه دوم كارشناسي ارشد رشته روانشناسي باليني خانواده را هم كسب كرد و در دانشگاه شهيد بهشتي ادامه تحصيل داد مشغول چه كاري است؟ «من دبير روانشناسي دبيرستان هستم و روانشناس و مشاور مدرسه هم هستم و مشغول كارهاي پاياننامه دوره ارشد.» ميگويد تدريس يكي از كارهايي است كه به اندازه مشاوره آن را دوست دارد. بعد از ششم شدن در رشته انساني، دوباره به مدرسه محل تحصيلش بازگشته تا به عنوان مشاور كنكور به بچههاي پيشدانشگاهي كمك كند: «بعد كه كمي گذشت ديدم مدرسه چقدر جاي كار دارد. چقدر ميتوانم آموختههايم در دانشگاه را در مدرسه به بچهها آموزش دهم. من به مدد رتبه اين كار را شروع كردم اما چنان علاقهمند شدم كه در همين كار ماندم. هميشه يكي از انتخابهايم معلمي است. علوم انساني يعني كار با آدمها و چه چيزي بالاتر از اين است كه كمك كني بنمايه يك آدم درست شكل بگيرد؟ افتخار ميكنم به كار كردن در مدرسه.» براي او كار قرار است در خارج از كشور ادامه پيدا كند. درگير خواندن براي امتحان زبان و پذيرش گرفتن براي ادامه تحصيل در مقطع دكترا است: «در دوره ليسانس برايم اين امكان پيش آمد كه بروم امريكا و دانشگاههاي مختلفي را ببينم. جو علمي آنجا خيلي جذبم كرد، آزمايشگاههاي روانشناسي و فعاليتهايي كه در اين حوزه انجام ميشد خيلي عاليتر از آن چيزي بود كه ما در دوره ليسانس ديده بوديم. آن موقع ترم دو ليسانس بودم و زمينه علمي كافي نداشتم و تصميم گرفتم برگردم و بخوانم و بعد هم چون امكان كمكهاي مالي در دوره دكترا بيشتر بود تصميم گرفتم ارشد را هم در ايران بخوانم.» بهاران قوامي ميگويد كه حالا خيلي خوشحال است كه به خاطر جو كنكور به سمت حقوق نرفته و انتخابي را كرده كه حالا به نظرش مناسبترين انتخاب براي او بوده است: «خيلي خيلي خوشحالم از جايي كه هستم.»
«دانشگاه فضاي بسيار متفاوتتري از مدرسه داشت و فضاي رقابت خيلي شديدتر بود از مدرسه و اين برايم خيلي ملموس بود. كيفيت آموزش هم خوب بود اما مشكل اين بود كه تعداد وروديها زياد بود و كمبود امكانات آموزشي و آزمايشگاه و... حس ميشد.» اينها اصليترين تفاوتهاي دنياي قبل و بعد كنكور براي سعيد مفيدي است. او حالا مشغول كار برنامهريزي است و بلافاصله پس از دوره ليسانس وارد بازار كار شده است. ميگويد كه پيدا كردن كار برايش آسان بوده: «من كارم را با كارآموزي شروع كردم و ادامه دادم و براي همين راحت بود كار برايم. » در حال حاضر هم در همان دانشگاه مشغول تحصيل در رشته كارشناسي ارشد فلسفه علم است. در دوره كارشناسيارشد هم همان رتبه دوره كارشناسي را تكرار كرده؛ رتبه دوم. مفيدي يكي از نمونه بچههاي رتبه برتر ديروز است كه حالا هم كه دوره مهندسي را پشت سر گذاشته همچنان ترجيح ميدهد كه در كشور بماند: «من از اول هم قصد رفتن نداشتم با توجه به شرايط كاري و شخصي هم كه بعدتر پيش آمد اين تصميم جديتر شد. در حال حاضر ميخواهم كارشناسي ارشد را تمام كنم و بعد ببينم چه پيش ميآيد. ميگويد كه حالا هم به رفتن فكر نميكند و احساس ميكند كه به صورت كلي كمي موج رفتنهاي بچههاي شريف هم كاهش داشته: «همچنان هدف اكثريت پذيرش گرفتن از دانشگاههاي خارجي است و رفتن و بيشتر بچهها ميروند اما حس من اين است كه با جاافتادن رشتههايي مانند MBA براي ادامه تحصيل هم همينجا ميمانند و بعد هم وارد بازار كار ميشوند.»
كيميا كاظمي برخلاف انتظاري كه از رتبه تك رقمي كنكور تجربي ميرود، تن به اسم دانشگاه تهران نداد و همان سال ٩٠ و پس از كمي مشورت و پرس و جو تصميم گرفت كه در زادگاه و همراه خانوادهاش بماند. ٦ سال از آن انتخاب گذشته و حالا مشغول گذراندن دوره اينترنشيپ است و ميگويد كه با اين حجم از درس و كاري كه در رشته پزشكي هست بهترين تصميم همين ماندن در كنار خانواده بوده. تصورش از دانشگاه با واقعيتي كه تجربه داشته چندان متفاوت نبوده چون در ميان اقوام و آشنايان دانشجويان و فارغالتحصيلان رشته پزشكي بودهاند و او قبل از ورود به اين رشته از تجربيات آنها شنيده: «كلاسهاي تئوري همان چيزي بود كه در ذهن داشتم اما در مورد بيمارستان يك تصور كلي داشتم و بعد از ورود به اين رشته بود كه با واقعيت بيمارستان روبهرو شدم. فضاي بيمارستان فضاي سختي است؛ از صبح كه وارد بيمارستان ميشوي با كساني مواجه هستي كه درد دارند و چون سالم نيستند گذرشان به آنجا افتاده. اگر كسي پزشكي را دوست نداشته باشد اين موضوع خيلي رويش فشار ميآورد چون نميتواني از محيط بيمارستان روحيه بگيري، فقط علاقه است كه به آدم روحيه ميدهد.» الان در دوره گذراندن كشيكهاي طولاني و سخت است، گاهي ٢٤ ساعت مداوم را در بيمارستان ميگذراند اما ميگويد كه علاقه به علم پزشكي با خودش رضايت ميآورد. ميگويد كه رياضي و فيزيك را هم خيلي دوست داشته اما باز هم اگر برگردد به دوره دبيرستان باز هم پزشكي را انتخاب ميكند، با همه سختيهايي كه دارد: «در مدرسه با تلاش ميتوانستي به نتيجه برسي؛ در دانشگاه و به خصوص در رشته پزشكي اين تلاش بايد خيلي بيشتر شود. گاهي فكر ميكردم آيا به خوبي دوره مدرسه هستم؟ اما خب اسم اين را يأس نميگذارم چون مرحله به مرحله زندگي سختتر ميشود، وظايفش بيشتر ميشود و اين هم در ادامه اين مسير است. در بيمارستان همهچيز با سرعت رخ ميدهد بايد ياد بگيري خودت به دنبال آموزش و يادگيري بيشتر باشي. اين فرق عمده بيمارستان با كلاسهاي دانشگاه بود، بايد خودت ياد بگيري.» از سال ٩٠ تا الان مشغول درس خواندن و يادگيري بوده، درسهاي زياد و كار مداوم: «سال كنكور همه تمركز روي گرفتن رتبه است اما در دانشگاه ميبيني كه برنامه زندگيات همين است، مدام بايد بخواني و ياد بگيري و بعد از مدتي بايد ياد بگيري كه جا را براي ورزش و موسيقي و كارهاي ديگر هم بازي كني چون ديگر قرار نيست فقط يك سال درس خواندن براي كنكور باشد، اين برنامه هميشگي است و از اين به بعد قرار است همينجوري زندگي كني.» بعضي وقتها به رفتن خارج از كشور هم فكر كرده اما ميگويد كه شرايط فعلي را ترجيح ميدهد: «الان رفتن در ذهنم نيست. البته نميتوانم آينده را پيشبيني كنم.»
ميگويد اكثر رتبههاي برتر كنكور هنر طراحي صنعتي يا گرافيك را انتخاب ميكنند و او هم يكي از همانها بوده. حالا يك سالي است كه درسش تمام شده اما براي او انتخاب راه جديد غير از رشته تحصيلياش از سالها قبل آغاز شده: «آن چيزي كه توي ذهنم بود با آن چيزي كه تجربه كردم تفاوت زيادي داشت. با تجربيات بقيه آشنا شدم، ارتباطاتي از توي دانشگاه گرفتم اما فكر ميكنم از آن زماني كه گذاشتم، ميتوانستم استفاده بهتري كنم.» از يكي دو سال بعد ورودش به دانشگاه رو به حوزه ديگري آورده كه حالا هم در همان حوزه مشغول به كار است: طراحي بازيهاي ديجيتال. تقريبا سه سال است كه مشغول همين كار است: «درس هم هميشه بود و نمرههايم هم خوب بودند اما تمركز بيشترم را روي همين كاري گذاشتم كه دوست داشتم. اگر برگردم دبيرستان شايد ميرفتم سمت رياضي و بعد در نرمافزار و برنامهنويسي ادامه تحصيل ميدادم.» خودش از بچگي اهل بازي كامپيوتري بوده و حالا فكر ميكند روحيهاش بيشتر به همين كار ميخورد تا طراحي صنعتي: «وارد اين حوزه كه بشويد ميبينيد كه خيلي رشته تازهاي نيست اما چندان شناخته شده هم به شمار نميرود. اين كار الان در دنيا جزو صنايع پولساز است، در ايران هم نمايشگاهها و رخدادهاي زيادي در اين حوزه برگزار ميشود و دوران بلوغش را در كشورمان سپري ميكند.» فرازان الان با تيم ٦ نفرهاي كار ميكند، جايزههاي بسياري بردهاند و قرار است به زودي شركتشان را به ثبت برسانند: «دوست دارم تيممان را به يك شركت درست و حسابي تبديل كنيم و بازيهايي بسازيم كه كيفيت حضور در بازارهاي بينالمللي را داشته باشند.»
٥ سال از زمان ورودش به دانشگاه شريف گذشته و همچنان در همين دانشگاه مشغول به تحصيل است، حالا سال اول ارشدش را پشت سر گذاشته و در رشته مخابرات سيستم تحصيل ميكند. از همان زمان ورود به دانشگاه تنها برنامه درس خواندن بوده و هنوز به سراغ بازار كار نرفته است. ميگويد كه قبل از وارد شدن به دانشگاه ميدانسته كه در دانشگاه صنعتيشريف قرار است روزهاي سخت و پركاري را پشت سر بگذارد: «سال اول دانشگاه خيلي برايم سخت بود، سختگيريها اذيت ميكرد، انتظارش را داشتم اما به نظرم به هر حال بايد راهحلي براي اين موضوع وجود داشته باشدكه اينطور ناگهاني بچههاي دبيرستان به دامن اين سختيها نيفتند. ناگهان از دبيرستان وارد نظم سختگيرانه و حجم و محتوايي ميشوند كه خيلي با آنچه تا چند ماه قبل در دبيرستان تجربه ميكردهاند، متفاوت است. اين مرحله براي كسي كه بين دو مقطع جابهجا ميشود بايد كمي آرامتر طي شود. البته به نظر ميرسد كه از پنج سال گذشته كه من وارد دانشگاه شدم، كمي اوضاع بهتر شده و اساتيد دارند به اين سمت ميروند كه اين مرحله آسانتر طي شود.» «بچههاي شريف همه ميروند خارج» اين يكي از انگارههايي است كه در مورد دانشجويان يكي از بهترين دانشگاههاي كشور وجود دارد اما فعل رفتن گفتنش ساده است: «وقتي در مورد رفتن صحبت ميكنيم به اين معنا نيست كه آدمها بلند شوند و بروند، داريم در مورد خيلي از مسائل صحبت ميكنيم. كسي كه ميرود از خانواده جدا ميشود، از پدر و مادرش جدا ميشود، بايد پيشبيني كند كه آيا شرايط كشورهاي ديگر براي او بهتر از اينجا است يا نه. خيلي عوامل در رفتن بايد سنجيده شود، من فعلا اين فكر را بهتعويق انداختهام تا ببينم بعدا چه پيش ميآيد.» يك عده از همدورهايهايش تصميمشان براي رفتن را عملي كردهاند اما ميگويد كه خيلي از همكلاسيهايش هم همين جا ماندهاند و مشغول كار و تحصيل هستند. با اينكه تا اينجاي كار به فكر جستوجو در بازار كار نبوده اما ميگويد كه هيچ بعيد نيست گشتن در اين بازار، فارغالتحصيلان را دچار سرخوردگي كند، اين را از برخي ديگر شنيده و به نظرش برخي از فارغالتحصيلان به همين دليل است كه اصلا وقتي را براي آغاز كار در كشور تلف نميكنند و راهي خارج از كشور ميشوند: «تجربه نشان داده آنچه از بقيه فارغالتحصيلان در مورد دانشگاه و كار و غيره شنيدهايم معمولا صحت دارند. كساني كه قبل از ما اين مسير را رفتند نكاتي را ميگويند كه ما به مرور زمان به آنها ميرسيم. اين موضوع اشتغال هم يكي از آنها است و خب بر مبناي اين اصل كه لازم نيست آدم خودش همهچيز را تجربه كند، خيلي از بچهها قبل از اينكه امتحان كنند كه شغل هست يا نه از اول تصميم ميگيرند كه براي ادامه تحصيل در خارج از كشور يا راههاي ديگر اقدام كنند. اين انتظار عجيبي نيست كه بخواهيم براي كساني كه با اين سختگيريها در دانشگاهي مثل شريف درس خواندهاند جاي مشخصي براي كار وجود داشته باشد و مشكلي براي پيدا كردن كار نباشد. البته مساله فقط اين نيست كه يك نفر به خاطر هوش و استعداد يك رتبهاي ميآورد، مساله اين است كه آن همه شب بيدار ماندن براي درس خواندن و امتحان دادن و غيره باعث ميشود كسي كه اين خستگيها را تحمل ميكند اگر به اين نتيجه برسد كه ممكن است آيندهاي كه ميخواهد اينجا در انتظارش نباشد، معلوم است كه گزينه ديگري را در نظر ميگيرد. حتي اگر دغدغه خدمت به كشور را هم داشته باشند ميگويند كه خب ميرويم و بعد برميگرديم. خيليهاشان هم برنميگردند چون به هر حال كيفيت زندگي يك مساله مهم است. براي من كه برايم نظم مهم است ممكن است پذيرفته شده نباشد كه نصف روزم را در ادارهاي بگذرانم كه بعدش به دليل قطع شدن سيستم ميگويند كاري از دستشان برنميآيد، همه اين موارد ذرهذره جمع ميشوند، خستهات ميكنند بعد خب اگر راه ديگري داشته باشي و چاره ديگري داشته باشي دنبال آن راه ميروي. من هم فكر نميكنم مرغ همسايه غاز است، اما خب اگر از اينجا خسته شوم حتما فكر ميكنم كه خب شايد واقعا شرايط بهتر باشد.» ميگويد كه همه اين عوامل را بايد براي مهاجرت و رفتن دانشآموختگان دانشگاههاي بزرگ در نظر گرفت، اينكه نميشود رفتن را به پاي اين گذاشت كه سرنوشت كشور برايشان مهم نيست: «شايد واقعا آنها هم خسته ميشوند.»
سال پنجم رشته علوم پزشكي است. ساكن خوابگاه است و يك سال ديگر وارد دوره اينترنشيپ ميشود. تصورش با آن واقعيتي كه ديده تفاوت فاحشي داشته: «كمكم وقتي وارد بافت كار و بيمارستان و ارتباط با بيماران ميشوي متوجه كاستيهاي نظام سلامت ميشوي و آن دورنمايي كه از آينده داري با ادامه دادن رشته تفاوت ميكند. وضعيت پزشكي در كشور ما و اينكه چطور خدمات سلامت به مردم ارايه ميشود، نحوه برخورد با بيماران و حقوق آنها. اينها همه مسائلي است كه در دوره طولاني آموزش پزشكي متوجه ميشوي. البته همه اينها در من انگيزه ايجاد ميكند كه در وضعيت تغييري ايجاد كنم.» ميگويد قبل از ورود به دانشگاه تصور اين است كه دكتر شدن و مهندس شدن و پشت سر گذاشتن غول كنكور شروع يك زندگي خوب و عالي است و براي همين خيليها دچار نااميدي ميشوند. اما او ميگويد تغيير دادن همين وضعيت يعني انگيزه براي ادامه، يأس يعني كه آدم فكر كند تغيير ممكن نيست و او خودش جزو اين دسته نيست: «سال اول دانشگاه فكر كردم كه رتبهام خوب بوده، بايد بيشتر رشد كنم و از اينجا بروم اما طرز فكرم عوض شده، حالا معتقدم مشكلات همه جا هست، خارج هم بروي بايد تلاش كني و بايد در هر حالت سعي كني. اما وقتي خارج بروي يعني آن تلاش را براي ديگران انجام ميدهي. حالا فكر ميكنم فقط در صورتي ميروم كه بخواهم به يك جايگاه علمي مشخص برسم كه در ايران امكانش نيست اما در اين حالت هم هيچوقت فكر ماندن در آنجا را نميكنم، هر جا هم بروم برميگردم. با عقايد و مذهبي هم كه دارم به نظرم اينجا خيلي براي زندگي كردن بهتر است.» سليمانزاده، دانشجوي امروز پزشكي ديدگاهش كلانتر است از انتخاب تخصص: «هنوز تخصصي كه بخواهم انتخاب كنم را نميدانم اما هر جا باشم حتما سري در مسائل مديريتي و اصلاحي خواهم داشت. نگاهم بيشتر روي جامعه است و مشكلاتي كه باعث ميشود امثال من نتوانند دردي از مملكت دوا كنند.» رشته پزشكي راهي طولاني است. كساني كه همزمان با او وارد رشته مهندسي شدهاند الان مشغول كارند و او همچنان مشغول درس خواندن است: «يك مشكل عمده اين است كه در جامعه ما درآمد مادياش تفاوت فاحشي با رشتههاي ديگر دارد و متاسفانه ميبينيد كه تعداد نفرات رشته تجربي چقدر بيشتر شده. اين نشانه بدي است، استعدادهايي كه ميتوانند در جاي ديگر شكوفا شوند روانه رشته پزشكي ميشوند و بعد از وارد شدن به اين راه طولاني دچار سرخوردگي ميشوند. ما به هر حال تا رسيدن به نقطه به ثمر رسيدن شغلي مجبوريم به هر نحوي گذران زندگي كنيم. خيلي از اطرافيان من همزمان با تحصيل، كار هم ميكنند. اغلب در زمينه مشاوره و تدريس براي كنكور فعال هستند يا مثلا كارهاي جمعآوري اطلاعات براي كارهاي پژوهشي ديگران انجام ميدهند. تا دوره عمومي تمام نشود نميتوان كار ديگري كرد.»
مثل تمامي رتبههاي برتر كنكور او هم اول از همه رشته برق دانشگاه شريف را انتخاب كرد اما از سال دوم رفت سراغ همان رشتهاي كه بيشتر دلش ميخواست؛ فيزيك. درسش تمام شده و حالا بعد از قبولي در كارشناسي ارشد هم قرار است همان رشته فيزيك را ادامه دهد: «هر كدام از ما بايد برويم آنجايي كه بهش علاقه داريم، بيشترين توانايي آدم در همان زمينه است. خانوادهام بعد از قبولي گفتند كه برق را انتخاب كنم و بعد از تحقيقات بيشتر اگر دلم خواست تغيير رشته بدهم، حرفشان منطقي بود و من هم همين كار را كردم. وقتي بعد از سال اول مطمئن شدم علاقهام به فيزيك گذرا نيست، تغيير رشته دادم. اهميت علوم پايه براي كشور خيلي زياد است و مورد نياز است آدمهايي باشند كه با جرات و علاقهمندي سراغ اين حوزه بيايند.» ميگويد قبلا از اين هشدار كه «نتيجه علوم پايه خواندن، معلمي در مدرسه است» كمي ميترسيده: «اما حالا به چنين گزينهاي افتخار ميكنم. جايگاه معلمي اصلا جايگاه كمي نيست. در ضمن به غير از معلمي هم گزينههاي ديگري مانند استادي دانشگاه، تحقيقات بنيادين و غيره هست. زمينههايي كه به هيچ عنوان در علوم مهندسي در دسترس نيست. اينگونه نيست كه تنها وظيفه فارغالتحصيلان علوم پايه انتقال دانش به نسل بعد باشد بلكه قسمت عظيمي از رسالت آنها توليد علوم است. به هر حال اگر هم در نهايت به جايگاه معلمي برسم افتخار ميكنم به چنين شغلي.» به نظر او اينكه تصوير قبل از ورود به دانشگاه و بعدش در ذهن كنكوريها تفاوت فاحش داشته باشد عجيب نيست چون تصورات قبل عمدتا خام و گنگ و گاهي غلط هستند و همين موضوع ممكن است ابتدا باعث نااميدي شود: «اين نااميدي گاهي با برخي از افراد ميماند و ولشان نميكند. من هم كه وارد دانشگاه شدم، از شهر كوچكي آمده بودم و محيط را هم نميشناختم هم با مشكلات شريف روبهرو شدم و هم مشكلات شهر جديد و دوري از خانواده. اما خوشبختانه توانستم با صبر و حوصله و مشورت با افراد موثق اين مرحله را پشت سر بگذارم. در اين مرحله تصورات غلط جاي خودشان را به واقعيت ميدهد، شايد واقعيت تلختر از آني باشد كه فكر ميكنيم اما بعضيهاشان هم اميدواركننده هستند و دلگرمكننده. برخي از اين خوبيها را هم قبلا نميدانستيم. به نظرم دانشجو نميتواند نق بزند، دانشجو است كه بايد مشكلات را حل كند. من به آينده خودم و كشورم اميدوارم.» تا الان وارد بازار كار نشده، اما ميگويد هم زمينه تدريس و هم كار كردن در شركتهاي دانشبنيان مهيا است اما يكي از وظايف اصلي دانشجوها كارآفريني است؛ ديدي كه دانشگاه خيلي به دانشجويان نميدهد و آنها بايد خودشان بيشتر در پي كسب اين نوع نگاه به بازار كار باشند. قبول ندارد كه همه دانشجوهاي شريف تصميم به رفتن از كشور ميگيرند: «دانشجويان شريف سرنوشتهاي بسيار متفاوتي دارند. خيليها ميمانند و تحصيلاتشان را اينجا ادامه ميدهند يا اينكه جذب بازار كار و تاسيس انواع شركتهاي دانشبنيان ميشوند. خيليهاشان هم اصلا جذب حوزه علوم انساني ميشوند كه تعدادشان اصلا كم نيست و افراد توانمندي هم هستند، كساني هم هستند كه ميروند اما خب در خيلي از كشورهاي ديگر هم دانشجويان ميروند؛ صرف رفتن بد نيست و ميشود از اين رفتنها فرصت ساخت. ببينيد ما ٢٥ سال است كه دورههاي دكتراي فيزيك در ايران را داريم. نخستين فارغالتحصيل شهيد عليمحمدي بودند كه در سال ٧١ فارغالتحصيل شد. يعني شريف را نميتوان با دانشگاههاي ٣٠٠ ساله و ٤٠٠ ساله مقايسه كرد. براي همين كساني كه ميروند هم ميتوانند بخشي از آن دانش پيشرفته را به كشور منتقل كنند، چينيها و ژاپنيها هم در مقطعي از زمان رفتند و توانستند با اين رفتن كشورشان را تقويت كنند. من البته خودم جزو كساني هستم كه قرار است اينجا بمانند و اصلاح را از اينجا شروع كنند.»
برخلاف اكثر سالها كه نام يكي از داوطلبان پسر به عنوان نفر اول رشته رياضي اعلام ميشود، سال ٩٣ ياسمن سعيدي جايگاه اول را از آن خود كرد. طبيعيترين انتخاب هم براي او مانند ساير رتبههاي تك رقمي اين رشته رفتن به سوي رشته برق شريف بود و البته آنچه در اين رشته پيدا كرد آن چيزي نبود كه دنبالش ميگشت: «من و خيلي از كساني كه ميشناسم تصور ديگري از دانشگاه و رشتهها داشتيم و نتيجهاش براي خود من اين شد كه تصميم دارم بعد از تمام شدن ليسانس، براي دوره ارشد رشتهام را عوض كنم. معمولا بچههاي خيلي بااستعدادي كه به رياضي و فيزيك علاقه دارند وارد رشتههاي مهندسي ميشوند اما مهندسي جوري نيست كه همه توانمنديهايت را پوشش دهد. خيليها هستند كه بعد از دو سه ترم تغيير رشته ميدهند و خيليها مثل خود من به اين نتيجه ميرسند كه اگر در دبيرستان ساختار رشته علوم انساني به گونهاي بود كه مانند رياضي نياز به تحليل داشت و نحوه ارايهاش فرق ميكرد، ممكن بود خيلي از كساني كه الان در رشتههاي مهندسي سرگردان هستند به سمت انساني ميرفتند و از توانمنديهايشان هم بهتر استفاده ميكردند.» ميگويد كه خودش با ديد اشتباه وارد رشته مهندسي شده و حالا گرايش بيشتري به سوي علوم انساني دارد: «دارم كنار درسم اقتصاد ميخوانم. الان علوم انساني در جهان به گونهاي ارايه ميشود كه تحليل و آناليز رشته رياضي را دارد اما در كنارش بايد كلي توانمندي ديگر داشته باشيد. ابعاد ذهنها گستردهتر ميشود و اين خيلي جذابتر است. از آنجايي كه اين تحليلگري و آناليز با استفاده از ذهن رياضي را چندان در كشور نداريم جذابتر هم ميشود و خيلي از بچهها علاقهمند ميشوند كه وارد اين حوزه شوند.» ميگويد از بچههاي برق شريف خيليها براي ادامه تحصيل به سمت اقتصاد و مديريت ميروند: «در ١٢ سال قبل از ورود به دانشگاه هيچ برنامهاي نيست كه باعث شود تو خودت را و توانمنديهايت را بهتر بشناسي. يك تقسيمبندي كلي به وجود ميآيد، مثلا ماهايي كه همه رياضيهامان خوب است يك مسير در پيش رو داريم و بايد در همان مسير با هم رقابت كنيم. به ما ياد دادند كه با همان مسيري كه تعيين شده پيش برويم و بعد از شركت در كنكور هم به نوبت شروع كنيم به انتخاب رشته؛ از رتبه يك تا رتبه فلان بروند برق، بعدش بروند كامپيوتر و مكانيك و غيره. من هم از اين قاعده مستثني نبودم. حالا ميفهمم كه توانمندترين آدمها در دنيا در حوزههاي علوم انساني مشغول به فعاليت هستند. مشكل همين است كه همه دانشآموزان درسهاي مشابه ميخوانند، خودشان را نميشناسند و بدون اينكه بدانند در دانشگاه چه خبر است وارد آن ميشوند و دنباله همان مسيري را ميروند كه بقيه رفتهاند.» ميگويد حال همين است كه كلي مهندس در جامعه هست كه به خاطر اشباع بازار كار بلافاصله پذيرش بگيرند و از كشور بروند: «خب يك كشور چقدر مهندس ميخواهد؟ معلوم است كه خيليها به محض فارغالتحصيلي سريع ميروند تا وارد اين چرخه جستوجوي كار نشوند.» از زماني كه به سراغ مطالعه اقتصاد رفته فهميده كه چقدر جاي كار وجود دارد، چقدر ميشود روي اصلاح ساختارهاي بنگاههاي مختلف اقتصادي كوچك و بزرگ سرمايهگذاري كرد. از اقتصاد كه حرف ميزند شور و علاقه به اين حوزه در صدايش مشخص است: «مدرسه من يك مدرسه معمولي بود كه رتبه عجيب و غريبي در كنكور نداده بود، من و دوستانم بيشتر كارهاي جانبي ميكرديم تا درس خواندن و خودم اصلا انتظار رتبه تكرقمي نداشتم. تصورم از دانشگاه مثل مدرسه بود و فضاي دوستي و فعاليت گروهي. اما وقتي اسم رتبه يك روي من نشست نگاه بقيه خيلي فرق داشت. هم از طرف كساني كه خودشان رتبه برتر بودند هم از طرف سايرين، كمي طول كشيد تا آدمها غير رتبه، خودم را بشناسند. وقتي وارد شريف شدم فهميدم بستگي به خودت دارد كه بخواهي باز هم معدل ١٩ بگيري و بنابراين هميشه درگير درس باشي يا اينكه به معدل ١٧ و خردهاي قناعت كني و كنارش سراغ كارهاي ديگر بروي. من چون رشتهام را دوست نداشتم از همان اول شروع كردم به سرك كشيدن به گروههاي مختلف دانشجويي و رشتههاي ديگر و سر همين شيطنتها بود كه اقتصاد را پيدا كردم بدم نميآيد در مقطعي براي ادامه تحصيل به خارج از كشور بروم اما فعلا زود است براي رفتن، شايد هم اگر ببينم ميشود مطالعات را در ايران ادامه داد كلا همينجا بمانم.»