به گزارش عطنا به نقل از صبح نو، زرشناس در ابتدا برای توضیح انقلاب صنعتی به مفهوم «تکنیک» اشاره کرد و گفت: از گذشتههای دور، بشر با طبیعت نسبت تکنیکی داشته است. انسان همواره بهمثابه حیوان ابزارساز در نظر گرفته میشده و عمر زندگی بشر روی زمین را از نقطهای که آغاز به ابزارسازی نموده است محاسبه میکنند؛ اما تکنیک و صنعت مدرن، بههیچوجه ادامه ابزارهای قبلی و صورت تفصیلی آنها نیست، بلکه ماهیتی جدید دارد. تنها نام این دو مشترک است.
او سپس به ریشهشناسی کلمه تکنیک پرداخت و گفت: کلمه تکنیک ریشه در کلمه یونانی «تخنه» دارد. در یونان باستان، نسبتی که انسان با طبیعت و محیط پیرامون خود داشت را تخنه مینامیدند. این نسبت گاه بهصورت تکمیل طبیعت و گاه بهصورت تقلید از آن بوده است؛ اما ویژگی اصلی این پروسه تکمیلی این بود که جزیی از این چرخه بوده و باعث بر هم خوردن نظم طبیعت نمیشده است.
زرشناس درباره نسبت انسان و طبیعت تا پیش از دوران مدرن گفت: همه تمدنهای ماقبل مدرن نسبت به طبیعت رویکرد مشابهی داشتهاند. نخستین وجه اشتراک در آنها این است که در همه این تمدنها، طبیعت را موجودی زنده و جاندار و ذیشعور میدانند. وجه اشتراک دیگر این تمدنها، این است که همه آنها قائل به حدومرزی در مواجهه و استفاده از طبیعت هستند. حدومرزی که نه توسط انسان که توسط یک عنصر ماورایی تعیین میشود. این عنصر ماورایی میتواند خدا، تائو (در چین)، کاسموس (در یونان باستان)، ارواح نیاکان و... باشد. در همه آنها، امری ورای انسان رابطه او با طبیعت را محدود و مشروط میکند.
او در ادامه نسبت انسان با طبیعت در دوران مدرن را بررسی کرد: با ظهور اومانیسم و انسانمحوری بهعنوان اندیشه اصلی جهان مدرن، انسان در مقام یک سوژه نفسانی قرار میگیرد و مواجهه او با طبیعت تصرفگرایانه و برمبنای سود نامحدود میگردد. این انسان خودبنیادانگار است. در فلسفه مدرن، بهخصوص در اندیشه دکارت، طبیعت موجودی مرده و تنها منبعی بیانتها برای تامین نیازها و منافع انسان به کار میرود. دکارت از طبیعت بهعنوان موجودی قابل تصرف نام برده و آن را با قید she مورد خطاب قرار میدهد.
زرشناس باطن علم مدرن را تکنیک دانست و گفت: علم مدرن در آغاز با نگاهی تکنیکال ظهور کرد و 150 سال طول کشید تا این نگاه در قالب انقلاب صنعتی که وجه عملی تفکر مدرنیته در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی بود، تبلور پیدا کند. ماهیت صنعت مدرن، ماشین است و ماشین، سیستمی است که از دل یک تفسیر مکانیکی از عالم بیرون آمده است. تا جایی که نیوتن سیستم کارکرد جهان را بهصورت استعاری با اصطلاح خدای ساعتساز، بیان میکند.
او سه تلقی از نظام جهان را از هم تفکیک کرد و هر یک را اینگونه توضیح داد: 1- تلقی مکانیکال 2- تلقی ارگانیک و 3- تلقی روح باور. در تلقی مکانیکال، ماشین یا یک سیستم مکانیکی، سیستمی است دارای اجزاء و اندامی که با نظمی سیستماتیک به هم مرتبطاند، ولی در ماهیت و موجودیت منفصل از هم هستند و تنها با یک نیروی محرک شروع به کار میکند. اگر فرمان یک اتومبیل خراب باشد، یعنی فقط فرمان آن خراب است و سایر بخشها ایرادی ندارد. چراکه این سیستم جاندار نیست و ارتباطی زنده بین اجزاء وجود ندارد. تلقی ارگانیک، به وجود یک ارتباط زنده بین اندامهای یک سیستم هوشمند قائل است. سیستم به شکلی گیاه گونه، توانایی پردازش و ترمیم خود را دارد، اما این سیستم نیز از مرزها و برنامهریزی از پیش تعیینشدهاش فراتر نمیرود. تلقی روحانگارانه، انسان و طبیعت را موجودیتی فراتر از وجود مادی او میبیند، چراکه انسان موجودی است که میتواند مرزها و محدودیتهایش را زیر پا بگذارد. انسان موجودی خود برنامهریز است که از خود انرژی تولید میکند و نهتنها توانایی اصلاح خود که توانایی اصلاح محیط پیرامونی خود را نیز دارد. روح او در تمام اجزای آن جریان دارد.
عبور از تکنیک تبعات تفکر تکنیکمحور، بخش بعدی سخنرانی زرشناس بود. او در این زمینه گفت: از این رویکرد تکنیکمحورانه، پدیده جدیدی زاده شد که ماشین نام گرفت و انقلابی را در صنعت و تولید رقم زد. این ابزار جدید فقط توانایی و قدرت انسان را افزایش نمیدهد، بلکه بهتنهایی چندین برابر خالق خود سرعت و دقت دارد و تولید میکند. موجودی که برنامهریزی مستقلی دارد ولی وقتی به حال خود رها میشود، در چهارچوب تعیینشدهاش آنقدر پیش میرود که بر خود بشر نیز حاکم میشود. بر پایه این صنعت، اقتصاد جدیدی ظهور میکند که بیش از آنکه متکی به نیروی کار انسان باشد، به ماشین متکی است. بهتدریج از درصد حضور انسان کم شده و انسان تبدیل به موجودی تقلیل یافته و گرفتار عادات تکراری میگردد. انسانی که مجبور است برای معاش، خودش نیز بخشی از ماشینی شود که نسبتی با ماهیت آن ندارد و این موضوع، او را از ظرفیتها و استعدادهایش دور نگه میدارد. انسان تابع نظام تکنیک گشته و دچار ازخودبیگانگی میگردد.
زرشناس سپس به تبعات زیستمحیطی نسبت تکنیکی و خودبنیاد بشر با طبیعت اشاره کرد و توضیح داد: با افزایش تصاعدی میزان تولید، ذخایر و منابع کره زمین رو به اضمحلال و نابودی میرود. امروزه حتی سران و استراتژیستها و منتقدان کشورهای متروپل (کشورهایی که تجسم تمامعیار مدرنیتهاند)، بحرانهای زیستمحیطی برآمده از صنعت مدرن را میپذیرند. در نیمه قرن هجدهم همه مقهور این تحول در حال شکلگیری بوده و نگرانیهای زیستمحیطی موضوعیتی نداشت، اما امروزه این بحرانها در زندگی ما جریان دارد و نتایج این روند سودمحورانه به وضوح قابل رؤیت است.
او در پایان راهحل برخورد با این بحرانها را مواجهه توام با بصیرت و نقادانه دانست و گفت: با وجود اینکه تکنیک مدرن برای انسان امروزی ثمرهای جز استثمار و ازخودبیگانگی نداشته است، اما در عمل همچنان مقهور آن هستیم و چارهای جز مدارا و تعامل با آن را نداریم، چراکه تکنیک مدرن تمام وجوه زندگی بشر امروز را در برگرفته و بدون آن روند زندگی عملاً مختل میشود. بشر امروز برای رهایی از آنچه رهاورد مدرنیته برای او بوده است، نیازمند تحول است. به جای نادیده گرفتن علم مدرن، باید مواجههای مبتنی بر بصیرت و نقادانه با آن داشته باشیم، چراکه اخذ این علم خود از لوازم کنترل و عبور از آن است.