کتاب دانشگاه، ارتباطات و توسعه ملی در ایران اثر مجید تهرانیان به کوشش هادی خانیکی توسط پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شد.
به گزارش عطنا، این کتاب که زمستان 1396 توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تهران منتشر شده است، مجموعهای از نوشتارهای پژوهشی مجید تهرانیان، تلاشی است برای پاسخ دادن به یک پرسش مهم تاریخی: «دانشگاه برای برآوردن کدام نیاز جامعه و کشور تأسیس شده است و در کدام سوی کیفی و کمّی باید توسعه یابد؟»
بر این اساس خانیکی نوشته است: کتاب پیش رو تنها گردآوری چند مطالعه پراکنده پیرامون دانشگاه نیست، طرح انتخابی منظومه های به هم پیوسته ای از یک اندیشه توسعه ای است.
دکتر تهرانیان در متن دانسته ها و تجربه های توسعهای خود برای دستیابی به الگوی ایرانی در پیشرفت، نهاد دانشگاه و نسبت آموزش عالی را با سرمایه انسانی از جمله استعدادهای کشور موضوع مطالعه خود قرار داد و به بازاندیشی در این مسئله سخت باور داشت.
این کتاب بازیابی و بازخوانی دیدگاهی متفاوت درباره دانشگاه و توسعه ملی است که می توان به اعتبار آن درستی ها و نادرستی های کارکرد دانشگاه را از منظر توسعه ملی و زمینه های مساعد و نامساعد و پی آمدهای گریزپذیر و گریزناپذیر رشد آن مطالعه کرد.
نهاد دانشگاه در ایران تنها یک مکان آموزشی و پژوهشی نیست، خواسته و ناخواسته دارای نقش هایی متنوع و متکثر شده است، پیش و پس از انقلاب اسلامی سال ۵۷ دیده ایم و می بینیم که چگونه دانشگاه نهادی واسط میان علم و فرهنگ و سیاست، میان سنت و مدرنیته، میان نخبگان و عموم، میان حکومت و جامعه مدنی شده است.
دانشگاه ایرانی چه بخواهد و چه نخواهد امروز یک نهاد ارتباطی و گفت و گویی است، دانشگاهی است که به طور هم زمان در هم تنیدگی نقش های ادورا پنج گانه دانشگاه یعنی دانشگاه نخبه پرور، دانشگاه مواجه با تقاضای انبوه اجتماعی، دانشگاه مواجه با جنبشهای اجتماعی، دانشگاه مواجه با مقتضیات بازار کسب و کار و دانشگاه مواجه با تحولات فراصنعتی و جامعه اطلاعاتی را تجربه می کند.
دانشگاه در ایران تنها سیمای یک نسل تعریف شده از دانشگاه را ندارد، سیمای واقعی آن تلفیق و ترکیب نسل هاست.
این کتاب از فصلهای چهارگانهای تشکیل شده که در پیوند انضمامی و مفهومی با یکدیگر هستند. فصل اول به موضوع پیچیده مهاجرت نخبگان «فرار مغزها» میپردازد و علتهای مختلف آن را میکاود.
فصل دوم ضمن مروری تاریخی بر تکوین مفهوم «دانشگاه» و کارکرد آن در جوامع سنتی و صنعتی در غرب، میکوشد دست به مطالعهای تطبیقی درباره فرآیند تاریخی شکلگیری دانشگاه در ایران بزند. در این فصل نگارنده یکبار دیگر به موضوع «فرار مغزها» میپردازد و تلاش میکند با نگاهی به آینده، چشماندازی از توسعه نظام دانشگاهی در ایران ترسیم کند.
این آیندهنگری در فصل سوم هم ادامه پیدا میکند و نهایتاً کتاب با فصل چهارم ــ که خود متشکل از سه نوشتار مجزاست ــ به پایان میرسد که مضمون عمده آن عبارت است از نسبت رسانهها با توسعه علمی و آموزشی در ایران.