عطنا- وقتی نامشان در ردیف دانشجویان شاخصترین رشتههای دانشگاه علامه طباطبایی قرار گرفت، هیچکس فکر نمیکرد روزی با همین عنوان پرطمطراق بیل و کلنگ و استانبولی بنایی بهدست بگیرند و راهی محرومترین نقاط پایتخت و کشور شوند تا با همان شکل و شمایل یک آقای دانشجو ملات درست کنند، آجر درسته و نیمهدست اوستای بنا بدهند و چاه توالت و فاضلاب حفر کنند، اما آنها از وقتی به دانشگاه پا گذاشتهاند، بهدنبال فرصتی میگردند تا فارغ از دنیای درس و دانشگاه پاشنهها راور کشند و به سراغ آدمهایی بروند که با غصهها و دردهایشان تنها ماندهاند. بعد هم عاشقانه و بیمنت برایشان عملگی کنند و وقتی خاطرجمع شدند باری از روی دوششان برداشتهاند به کلاس درس برگردند. آنها عضو گروه جهادی قرارگاه دانشجویی شهید جنیدی هستند و تعطیلات نوروز امسال را در یکی از روستاهای حاشیه شهریار به تعمیر منزل بیبی زبیده گذراندهاند:
قرارشان وسط شهر است و تا به همینجا برسند، راه درازی آمدهاند، اما هنوز مسیری طولانی پیشرو دارند. بسیاری از آنها اهل شهرستانی دور و نزدیک هستند و برای درس و دانشگاه گذرشان به تهران افتاده، ولی دیدار نوروزی خانوادههایشان را کوتاه کردهاند تا در تعطیلات بازسازی خانه بیبی زبیده و سیدرحیم را به آخر برسانند. خوش و بشهای عیدانهشان نشان میدهد بعد از پایان ماه رمضان همدیگر را ندیدهاند و از آخرینباری که دور هم جمع شدند چند روزی گذشته است. پیش از عید فطر آشپزخانه بیبی زبیده را روبراه کردهاند و فقط تکمیل بنایی سرویس بهداشتی خانه اش مانده است. جاده بروبیای چندانی ندارد و تعطیلات عیدانه، روستاها و آبادیهای مسیر را هم سوت و کور و بیسروصدا کرده است. روستایی که بیبی زبیده و شوهرش زندگی میکنند، چند فرسخی از شهریار فاصله دارد.
وقتی در باریک و زنگزده خانه اش را میزنند، بیبی منتظرشان است و با لب خندان به استقبالشان میآید. سید رحیم سالها پیش زمینگیر شده و در رختخواب افتاده است. احمدرضا و دوستانش پیش از شروع کار به اتاقش سرکی میکشند و احوالش را میپرسند. بیبی توی نعلبکیها و پیالههای چینی توت خشک و شکلات چیده تا پسرها دم عید دهانشان را شیرین کنند. میوه و شیرینیهایی را هم که خودشان آوردهاند، کنار بساط پذیرایی اش میگذارد تا سور و سات بیرونقش آبرومندانهتر باشند. وقتی لوله کشی ظرفشویی آشپزخانه اش خراب بود، تا آب شستشوی ظروف را توی سطل و دیگ و دیگچه بیرون میریخت، از کت و کول میافتاد، ولی بعد از آن که احمدرضا و دوستانش لوله کشی آشپزخانه را درست و سینکش را عوض کردند، آسوده و دعاگوی بچهها شده. خدا به بیبی و همسرش اولاد نداده و عمرشان را در تنهایی سر کردهاند.
دم و دستگاه بنایی گوشه حیاط است و پسرها بیمعطلی کارشان را شروع میکنند. علی از لولهکشی کمی سردر میآورد ولی به دانستههای خودش اعتماد نکرده و اوستاکاری را همراه خودش آورده است تا راه و چاه را نشانشان بدهد. درِ کوتاه سرویس بهداشتی هیچوقت رنگی به خود ندیده و نم و نای، تا کمره دیوار گچی توالت بالا رفته است. پسرها وقتی مشغول کار میشوند، دیگر به دانشجویان اتو کشیدهای که سر کلاس درس مینشینند شباهتی ندارند، ولی وقتی برای تعویض بیدردسر لولههای پوسیده بهدنبال راه چاره میگردند باز هم همان دود چراغ خوردههایی هستند که برای حل هر مشکل دهها راه و نیمراه در آستین دارند. به غروب نرسیده دیوارهای طبله کرده رنگ و رخی به هم زدهاند و دیگر آب از گوشه کنار لولههای سرویس بهداشتی بیرون نمیزند. خستگی روی سر و صورت احمدرضا و دوستانش نشسته، ولی خوشحالی بیبی و سیدرحیم لبخند روی لبهای آنها نشانده است.
احمدرضا دانشجوی رشته حقوق است و علی دانشجوی علوم رایانه. فرزین در رشته مترجمی زبان انگلیسی درس میخواند و میلاد، پوریا و وحید هم جزو دانشجویان برتر رشته دانشگاهی خود هستند. احمدرضا مسئولیت گروه جهادی شهید انصاری را بر عهده دارد که در همین گوشه کنار تهران بهدنبال آدمهای نیازمند میگردند تا گرهی از کارشان باز کنند. شناسایی و پیدا کردن این آدمها هم بر عهده تعدادی از اعضای معتمد گروه است که روستاهای دور افتاده و فراموش شده حاشیه تهران را که سایر گروههای جهادی و نهادهای خدماتی فعالیتی ندارند، زیر پا میگذارند تا به کمک معتمدان روستا مشکلات آنها را شناسایی و برای رفعشان آستین بالا بزنند.
فعالیت احمدرضا و دوستانش به بازسازی خانه نیازمندان محدود نمیشود و گاهی با بستههای ارزاق در خانه روستانشینان را میزنند و گاهی همراه با دانشجویان دختر عضو گروه به سراغ مدارس دخترانه و پسرانهای میروند که دانشآموزانش برای پیشرفت تحصیلی خود به کمک آنها نیاز دارند. اگر هم باد به گوششان برساند که در روستا یا شهری دور یا نزدیک باری بر زمین مانده، خط کشی میان پایتخت و سایر نقاط کشور را کنار میگذارند و به سراغ آدمهای آن دیار میروند. آنها تعطیلات سال گذشته را در روستای خونیک و در استان خراسان جنوبی گذراندند تا هم برای خانه نیمهمخروبه مادری سرپرست خانوار حمام و سرویس بهداشتی بسازند و هم برای سکونت و اقامت روحانی روستا فضای مناسبی فراهم کنند.
اعضای گروه «پرواز خاکی» از دیگر اعضای قرارگاه شهید جنیدی هستند که اردوهای جهادی خود را خارج از تهران برگزار میکنند. احمدرضا و دوستانش از شرکت در این هجرتها و «پرواز»ها هم بینصیب نمیمانند و گاهی آنها را در این اردوها همراهی میکنند تا به تناسب رشته و تخصص خود در محل برگزاری اردوی جهادی کار و خدمتی انجام دهند.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: