عطنا - فلسفه بهروایتی مادر تمام علوم مدرن محسوب میشود. بنابراین، روند حرکت از سمت فلسفه به سایر علوم مدرن، بهنوعی حرکت از وحدت به کثرت محسوب میشود. از سویی دیگر، در دنیای ترامدرن و ترارشتهای امروزی، علوم و حوزههای مختلف مانند تودههای ابر درهمتنیده شده و به هم وابسته هستند. گویی از طریق حوزههای میانرشتهای و ترارشتهای جهت حل مسائل روزمره و زندگی واقعی، دوباره این علوم و حوزهها درحال بازگشت به ریشه و خاستگاه خود یعنی فلسفه هستند. بهنوعی شاهد یکپارچگی و همگرایی در علوم و حوزهها هستیم. به بیانی دیگر، در دنیای امروز که با رجوع علوم و حوزههای مختلف به فلسفه مواجهایم، بهنوعی حرکت از کثرت به وحدت داریم.
هر جامعه، سازمان، صنعت، کسبوکار، کارآفرینی و تیمی متشکل از فرد یا افرادی است. هر کدام از این افراد برای خود دارای نوعی از جهانبینی و طرز بودن (way of being) هستند. یعنی، هستی و موجودیت آنها در تعامل با خود و دیگری مطرح میگردد. بنابراین، هستیشناسی و فلسفه به میان میآیند که به بودن و طرز بودنِ افراد، نهادها و سازمانها میپردازند. فلسفه در دنیای ترامدرن و درهمتنیدهٔ امروزی بهویژه در زندگی فردی، صنعت، سازمان، کسبوکار، کارآفرینی، اشتغالزایی، نوآوری و البته، کارآفرینی و نوآوری اجتماعی و غیره از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بهموازات فلسفه، البته علوم و حوزههای انسانی و اجتماعی بهویژه زبانشناسی، نشانهشناسی و رهیاری (کوچینگ/مربیگری) در مسیر ساختن جامعهای بهتر، توسعهٔ پایدار، مسئولیت اجتماعی و جهانی مطلوب مهم هستند.
درواقع، مهارتهای نرم و نیز هویتها و سبکهای زندگی سازمانی، حرفهای، اجتماعی، دانشگاهی و فردی تعامل ویژهای با فلسفه، علوم و حوزههای انسانی و اجتماعی دارند.
در دنیای امروزی، مباحثی مانند معنامندی، معناآفرینی، مسئولیت اجتماعی، ارزشآفرینی و جز آن در زندگی افراد و سازمانها برجستهتر شدهاند. دنیای امروز که با سرعتی روزافزون درحال تغییر و مواجهشدن با مسائل گوناگون است، توانایی انسان را نهتنها برای رویارویی با این شرایط، بلکه برای ایجاد و حفظ نوعی زندگی رضایتبخش، معنامند، متعادل و متوازن به چالش میکشد. درواقع، موارد بسیاری ازجمله اولویتگذاریها، ارزشها و نقشهای افراد، سازمانها و نهادها در مقاطع مختلف زندگی میتوانند دچار دگرگونی شوند که اگر افراد، سازمانها و نهادها از آنها آگاه نباشند، ممکن است از پرداختن به کیفیت و معنای زندگی دور شوند.
حال، پرسش این است که ما بهعنوان یک فرد/سازمان/نهاد تا چه میزان و چگونه فلسفه، علوم انسانی و اجتماعی را به کار میبریم؟ اگر در عصر حاضر بهمیزان سرعت رشد علم و فناوری و بهموازات پیدایش مسائل زندگی و پیچیدهشدن آنها، به ژرفای معنای زندگی و طراحی آن، چرخ زندگی و نقشهای مختلف فردی و حرفهای پرداخته نشود، چه پیامدهایی در انتظار است؟
در این میان، نقش تأمل، خودمشاهدهگری، تغییر، تحول و رشد فردی و اجتماعی چیست و چگونه میتوان مسیر را برای ایجاد و/یا حفظ آنها تسهیل کرد؟
چگونه و چرا باید به تعامل، توازن/تعادل و تناسب میان علم و عمل؛ دانشگاه و صنعت؛ کار و زندگی؛ خلاقیت، نوآوری و رشد؛ خوداشتغالی، کارآفرینی و اشتغالزایی؛ و جز آن بهویژه در بافتهای علمی، پژوهشی و دانشگاهی پرداخت؟
زبان، تعامل و ارتباط، بخشهای جداییناپذیر زندگی اجتماعی انسان امروزی هستند که نحوهٔ تعامل هر انسان با این مفاهیم و بسطدادن آنها در ابعاد و سطوح گوناگون؛ از زندگی شخصی گرفته تا زندگی حرفهای؛ از حیطههای تحصیلی و دانشگاهی تا غیرتحصیلی و غیردانشگاهی؛ از بافتهای رسمی تا غیررسمی؛ از حوزههای تخصصی تا غیرتخصصی؛ از فضاهای واقعی تا مجازی؛ از صنعت تا هنر، فن، مهارت، حرفه، کسبوکار و سایر موارد، می تواند گسترش یابد.
نویسنده: لاله مولائی؛ کاندیدای دکترای زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی