۲۲ اسفند ۱۴۰۰ ۰۷:۱۱
کد خبر: ۳۰۳۶۲۷

عطنا - آموزش و پرورش در هر کشورى با اهدافى خاص و متفاوت، شکل می گیرد؛ اما آنچه در همه این آموزش‏ها مورد توجه است، اهداف کلى و غایى‏ هستند که در چگونگى شکل‏ گیرى و تعیین آنها موثر است.

تا قبل از دهه 1950 نیروی کار به عنوان عامل متجانسی در نظر گرفته می ­شد که همراه با سرمایه فیزیکی منجر به تولید محصول می­ شد. به بیان دیگر تمام واحدهای نیروی کار جانشین کامل هم بودند. اما از دهه 1950 به بعد، مهارت و تخصص افراد (که موجب افزایش بازدهی و بهره ­برداری بهتر و بیشتر از سرمایه ­های فیزیکی می شود) خود به عنوان عامل مؤثری در ایجاد تفاوت بین واحدهای مختلف کار شناخته شد و آموزش نیز به عنوان مؤثرترین راه سرمایه­گذاری انسانی و تولید سرمایه انسانی مطرح شد.

در عین حال می ­توان بذل توجه به آموزش را تا زمان آدام اسمیت ردیابی کرد. آدام اسمیت معتقد بود که آموزش افراد در حقیقت نوعی سرمایه­ گذاری بر آن­هاست. با آموزش، افراد تواناتر خواهند شد و رشد قابلیت­های آنان سبب می­گردد که نه تنها خود به درآمد بیشتری نایل آیند بلکه جامعه نیز از سرمایه­ گذاری در آن­ها منتفع می­گردد. 

به عقیده اسمیت، انسان­ها با آموزش به سرمایه مبدل می­شوند و جامعه می­تواند از توان تولیدی آن­ها به صورت بهتر بهره­مند گردد (جان ویزی، اقتصاد آموزش و پرورش).

استوارت میل از اهمیت آموزش بدان علت یاد می‌کند که قدرت آینده فکری و شرایط تهذیب فردی را تقویت می­کند. وی تأکید فراوانی بر آموزش فرزندان کارگران دارد. از نظر او با آموزش فرزندان اینان، از یک طرف می‌توان تحولی در کارگران به‏وجود آورد و از طرف دیگر بر قدرت تولید و درآمد آن­ها افزود و نیز شرایط پیشرفت اجتماعی این جوانان را فراهم نمود. (جان ویزی، اقتصاد آموزش و پرورش).

از دیدگاه مارشال، آموزش و پرورش نوعی سرمایه­گذاری ملی تلقی می­گردد. وی معتقد است که «آموزش و پرورش قادر است تحولات اساسی در مردم ایجاد کند و بدین خاطر اصرار دارد که هم دولت و هم والدین در تأمین هزینه ­های آموزش و پرورش مشارکت نمایند.» مارشال بر این باور است که هریک از افراد جامعه بایستی دوره­های آموزش عمومی را طی کند؛ حتی اگر چنین آموزش ­هایی مستقیماً در کار ایشان تأثیر نداشته باشد، چرا که این دوره‌‌ها مردم را فهیم­تر و برای انجام امور جاری آماده­تر و قابل اطمینان­تر می­نماید.

سیمون کوزنتس معتقد است که «بهداشت و سلامتی، آموزش و پرورش نوعی سرمایه انسانی است و به عنوان جزئی از سرمایه کل کشور بایستی در تحلیل‌‌های اقتصادی مورد توجه و محاسبه قرار گیرد.»

دنیسون در تحلیل رشد اقتصادی ایالات متحده آمریکا بین سال‌‌های 1900 تا 1960به این نتیجه دست یافت که حدود 20 درصد از رشد اقتصادی سالانه ایالات متحده ناشی از توسعه آموزش و سرمایه­ گذاری در سرمایه انسانی (نیروی کار) بوده است. او در نهایت چنین اظهار می­دارد که میزان تحصیلات مردم یکی از مهم­ترین عوامل رشد اقتصادی کشورها به شمار می‌آید.

آموزش، یکی از عوامل مؤثر بر چگونگی توزیع درآمد است؛ لیکن رابطه بین توزیع درآمد و آموزش به لحاظ نظری کاملاً روشن نیست. در عین حال که اغلب، یک رابطه واضح مثبت بین نابرابری آموزش و نابرابری درآمدی پذیرفته می‌شود؛ ولی اثر افزایش میانگین سطح سواد بر روی نابرابری درآمد ممکن است مثبت یا منفی باشد. تحقیقات مختلف به نتیجه یکسان و منحصر به فردی در مورد رابطه بین میانگین سطح سواد و نابرابری درآمد نرسیده‌اند.

نایت و سبوت در سال 1983 برای اولین بار به استدلال در مورد اثرات دوگانه آموزش بر روی نابرابری درآمد پرداختند. آنها استدلال کردند که گسترش آموزش دو اثر متفاوت بر توزیع درآمد دارد: «اثر ترکیبی» و «اثر فشار دستمزد». اثر ترکیبی اندازه نسبی گروه تحصیل کرده را افزایش می­دهد. به بیان دیگر ترکیب جمعیت را از نظر سطح سواد تحت تأثیر قرار می­ دهد. بدین صورت که اگر فرض کنیم در ابتدا تمام نیروی کار، از تحصیلات یکسانی برخوردار باشند، افزایش برخورداری تحصیلی برخی از مردم سبب می­شود تا دستمزد این گروه در مقایسه با سایر گروه ­ها افزایش یافته و در نتیجه سبب افزایش نابرابری درآمد شود. البته ادامه این روند در نهایت سبب کاهش نابرابری خواهد شد.

 از سوی دیگر برمبنای اثر فشار دستمزد، همزمان با افزایش نسبی در عرضه نیروی کار آموزش دیده در مقایسه با نیروی کار تحصیل نکرده، پاداش آموزش کاهش می­ یابد و بدین­ترتیب سبب کاهش نابرابری درآمد می­شود. از­ این رو اثر افزایش آموزش روی پراکندگی درآمد، مبهم است. علاوه بر متغیر میانگین سطح سواد، متغیر آموزشی دیگری که نقش تعیین کننده دارد، پراکندگی سواد (توزیع تحصیلات) است.

از لحاظ مفهومی با توجه به این­که معمولاً افراد با تحصیلات بالاتر، میانگین حقوق-درآمد بیشتری نسبت به افراد با تحصیلات کمتر دارند. پس اگر پراکندگی آموزشی (نابرابری آموزشی) افزایش یابد -به سبب افزایش اختلاف میانگین حقوق افراد تحصیل کرده با میانگین حقوق سایرین- نابرابری درآمد نیز افزایش می­ یابد. مطلب فوق ناقض این واقعیت نیست که افزایش آموزش (افزایش میانگین سطح سواد) درآمد جامعه را افزایش می­دهد؛ بلکه هدف، واضح­تر ساختن تأثیر چگونگی توزیع آموزش بر روی توزیع درآمد است.

لذا به طور کلی هر چه تجربه افراد در کنار آموزش بیشتر شود، درآمد و حقوق افراد هم به تبع آن بیشتر می‌شود که در کل می‌تواند باعث بهبود توزیع درآمد گردد. البته برای بررسی کامل باید جنبه‌ها‌ی جنسیتی، مکانی، زمانی و سایر شرایط را هم در نظر گرفت.
 
 نویسنده: شیرین تجلی (کارشناس اقتصادی، نویسنده نشریه بینش اقتصادی، شماره دوم)

عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اینستاگرام                                              تلگرام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار