۱۳ تير ۱۳۹۷ ۱۶:۳۳
کد خبر: ۱۹۹۸۹۰
reza davari ardakani

استاد بازنشستهٔ گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران: ما ساكنان جهان توسعه نيافته به دشواري می‌توانيم وضع او را درك كنيم، زيرا چندان به علم و عقلانيتی كه وبر می‌گفت نياز داريم كه نمی‌توانيم به كاستی‌های آن بينديشيم.


به گزارش عطنا، رضا داوری‌اردكانی،‌ استاد بازنشستهٔ گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران در یادداشتی در روزنامه اعتماد به بررسی وضعیت علمی کشور پرداخته است که در ادامه می‌خوانیم؛


يكي از مشكلات بزرگ دانشگاه ما اين است كه سرنوشتش با مقاله‌شماري در فهرست‌هاي جهاني و ملي گره خورده و كار عمده‌اش توليد مقاله و مدارك تحصيلي شده است.


همه هم دارند عادت مي‌كنند كه كمال دانش و دانشگاه و دانشمند را با تعداد مقالات بسنجند ولي دانشگاه شأن ديگري دارد و براي اداي وظيفه ديگري به وجود آمده و وظيفه‌اش منحصر به تدريس دروس رسمي و توليد مقاله با رعايت موازين صوري بين‌المللي براي ثبت در دفاتر فهرست‌نگاري نيست ولي چه كنيم كه اهتمام به تحكيم اساس دانش و فرهنگ و راهنمايي راه پيشرفت و انديشيدن به وضع كشور و صلاح آينده آن، تقريبا دارد از حافظه دانشگاه پاك مي‌شود و در گزارش پيشرفت دانشگاه‌ها اشاره‌اي هم به شور و نشاط علمي و اخلاق دانشگاهي و پرورش دانشمند با روح فرهنگ نمي‌شود.


گويي گزارش كاركرد دانشگاه به ذكر تعداد مقالات و بعضي اقدام‌هاي اداري محدود است. مختصر بگويم مقاله‌نويسي را تشويق كنيم و مقاله‌نويسان را بزرگ بداريم اما بدانيم كه درمان درد كشور و دانش و دانشگاه، توليد انبوه مقالات نيست؛ به خصوص اگر مقالات ربطي هم به وضع كشور نداشته باشد.


باز هم نگرانم كه بگويند علم به اينجا و آنجا و به جغرافيا تعلق ندارد. من هم در صدها صفحه پذيرفته و اثبات كرده و توضيح داده‌ام كه علم به جغرافيا تعلق ندارد و اگر مثلا تعبيري مثل غربي به زبان مي‌آيد معني‌اش اين نيست كه علم به منطقه جغرافيايي خاص اختصاص دارد اما اگر علم وطن جغرافيايي ندارد تعلقش به تاريخ بي‌چون و چراست.


علم در شرايط تاريخي خاص به وجود آمده است و براي اينكه رشد و بسط داشته باشد به شرايطي نياز دارد. علم وسيله‌اي هم نيست كه بتوان آن را براي رسيدن به هدف‌هاي انساني و اخلاقي يا ضد اخلاقي به كار برد. علم كنوني به جهان متجدد پر از تعارض تعلق دارد و وجودش نيز سرشار از تعارض‌ها و تضادها است.


ولي آدمي در اين زمان ناگزير و به ضرورت بايد آن را بخواهد. اين ضرورت از آن رو نيست كه علم نجات را در خود و با خود دارد بلكه نظم زندگي كنوني به آن بسته است و آدمي نمي‌تواند از آن بي‌نياز باشد. وقتي به اين مباحث فكر مي‌كنم به ياد ماكس وبر مي‌افتم كه نظم علم و عقلانيت جهان جديد را چندان دوست نمي‌داشت اما به آن راضي و تسليم بود.


ما ساكنان جهان توسعه نيافته به دشواري مي‌توانيم وضع او را درك كنيم، زيرا چندان به علم و عقلانيتي كه وبر مي‌گفت نياز داريم كه نمي‌توانيم به كاستي‌هاي آن بينديشيم. مردمي كه از خانه آباء و اجدادي بيرون آمده و هنوز خانه‌اي براي سكونت نيافته و نساخته‌اند نمي‌توانند از خانه‌اي كه نمي‌دانند كجاست و بنايش بر چيست راضي يا ناراضي باشند.


وبر از خانه خود ناراضي نبود بلكه نگران بنياد خانه بود زيرا نگران بود كه مبادا بناي خانه با باد گره خورده باشد. ما ناگزيريم خانه خود را از روي مثال خانه عصر جديد بسازيم و براي اين ساختن است كه به علم نياز داريم. شايد دل باختن به علم انتزاعي و دلخوش بودن به شمار بسيار مقالات نشانه وضعي باشد كه در آن اكنون نه با گذشته پيوند دارد و نه با آينده.


اگر اكنون را دريابيم، مشكل درك اكنون اين است كه فارغ بودن از زمان و سير در ابرهاي اوهام را تسلي‌بخش مي‌دانيم و دوست مي‌داريم. با درك اكنون و قرار گرفتن و ايستادن در برابر وضع كنوني است كه در تاريخ وارد مي‌شويم و ياد حق‌پرستي و معرفت گذشته و انديشه آينده زنده مي‌شود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار