بیماری افسردگی در بدترین نوع خود فرد بیمار را فریفته خودکشی میکند. این بیماری هر روز و در همه جای دنیا و در همه اقشار جامعه از هنرمند و سیاستمدار تا زن و مرد و میانسال و سالخورده، قربانی میگیرد.
به گزارش عطنا، سال 2017 از سوری سازمان بهداشت جهانی «بیا حرف بزنیم» نام گذاری شده است و این اهمیت بالای افسردگی را به عنوان یک بیماری میرساند. روزنامه ایران در گزارشی به قلم محمد معصومیان در این باره مینویسد:
حوصله برخاستن از رختخواب را ندارد، حتی حوصله باز کردن چشمانش را. انگار چیزی برای دیدن هم وجود ندارد؛ نه رنگی و نه بویی. هیچ چیز او را سر ذوق نمیآورد؛ هیچ انگیزهای برای زندگی.
مدتهاست همه به او میگویند افسردگی دارد اما او حتی حوصله رفتن به مطب دکتر روانپزشک یا روانشناس را هم ندارد. با خودش میگوید بروم که چه بشود؟ سگ سیاه افسردگی همه تن و روحش را خورده است. تنهاست و هر روز تنهاتر میشود. نه خودش حوصله کسی را دارد و نه کسی حوصله او را.
بیماری افسردگی در بدترین نوع خود فرد بیمار را فریفته خودکشی میکند. این بیماری هر روز و در همه جای دنیا و در همه اقشار جامعه از هنرمند و سیاستمدار تا زن و مرد و میانسال و سالخورده، قربانی میگیرد.
در حال حاضر بیماری افسردگی دومین علت اصلی مرگ و میر افراد 29 - 15 سال است. فرد افسرده همه روابط اجتماعی و خانوادگی خود را از دست میدهد، نمیتواند کارکرد مناسب خود را در محیط کار حفظ کند. سازمان بهداشت جهانی به خاطر اهمیت این بیماری و شیوع بیش از اندازه آن بود که شعار سال 2017 خود را سال «بیا حرف بزنیم» نامید. حرف زدن از همه چیز، سادهترین و راحتترین راه برای فرار از قفس بیماری افسردگی است.
حرف زدن با خود، شاید شروع رو به رو شدن با آینهای است که همیشه باعث اضطراب میشود. آینهای که نگاه کردن به آن هم ترسناک است و هم شفا بخش و حرف زدنی که نوعی مهارت است. مهارتی که در آن نه قرار است خود را گول بزنیم و نه در رؤیاهای دست نیافتنی فرو برویم.
اما بعد از آن قدم اساسی برای رهایی از تنهایی و افسردگی پیدا کردن کسی است که بتوانید بدون دغدغه قضاوت شدن، با او حرف بزنید.
شاید همینجاست که بسیاری از افرادی که از افسردگی رنج میبرند به بنبست میخورند. نه کسی را پیدا میکنند که به او اعتماد کنند و ارتباط بگیرند و نه کسی به سمت آنها میآید. درنتیجه مجبور میشوند برای پر کردن تنهایی خود آگهی بدهند. آگهی برای پیدا کردن کسی که با او قدم بزند، برای کسی که همراه او به کوهنوردی برود و برای پیدا کردن کسی که با او گیتار بزند.
کسی که ساعتها در تنهایی خانه نشسته و رنجهایش را میشمارد، لابد با خود میگوید چه فرقی میکند که کیست؟ برای او که حوصله هیچکدام از اطرافیانش را ندارد، شاید این یک ماجراجویی جدید باشد و بتواند او را از تنهایی بیرون بیاورد.
شاید بشود ساعتها با او حرف زد و درددل کرد بدون اینکه حتی یکبار دیگر او را ببیند. تنها که باشی فکر میکنی هر رؤیایی میتواند محقق شود، فقط کمی شانس میخواهد. رؤیای پیدا کردن بهترین گیتاریست دنیا برای گیتار زدن و رؤیای یافتن کسی که همه کوههای دنیا را بهتر از تو بشناسد.
حوصله برخاستن از رختخواب را ندارد، حتی حوصله باز کردن چشمانش را. انگار چیزی برای دیدن هم وجود ندارد؛ نه رنگی و نه بویی. هیچ چیز او را سر ذوق نمیآورد؛ هیچ انگیزهای برای زندگی.
دنیای مدرن هر روز ما را تنهاتر میکند. هر روز به شمار شبکههای اجتماعی افزوده میشود، هر روز جشنوارههای شاد بسیاری در دنیا برگزار میشود تا آدمها را کنار هم قرار بدهد تا آنها را در شرایطی نزدیک بهم قرار دهد و بتوانند باهم رابطه برقرار کنند، اما هیچ چیزی نمیتواند جلوی هیولای افسردگی را بگیرد. حتی شبکههایی که قصد داشتند آدمها را به هم نزدیکتر کنند، انگار کارکردی دقیقاً عکس پیدا کردهاند.
ساعتها با تلفن همراه یا تبلت گوشهای مینشینند و شبکههای اجتماعی مختلف را میخوانند و نگاه میکنند بدون هیچ ارتباطی با دنیای بیرون. هر روز اتاقشان تاریکتر میشود و تنها نور مونیتور لپ تاپ و نور ضعیف گوشیهای هوشمند اتاقشان را روشن میکند.
میتوان به صراحت گفت بزرگترین هدیهای که دنیای جدید برای ما آورد شیوع و گسترش اختلالات روانی بود. بیماریهایی که هر روز در اشکال جدید از مادری به نام اضطراب زاده میشوند اما در بین تمام آنها این افسردگی است که پیشتازی میکند. آمارها نشان میدهد بین سالهای 1990 و 2013 تعداد انسانهایی که از افسردگی یا اضطراب رنج بردهاند نزدیک به 50 درصد رشد داشته است.
حرف زدن به نظر سادهترین راه رهایی میآید اما برای کسی که از افسردگی رنج میبرد همین کار ساده، گاهی به چالشی عمیق تبدیل میشود؛ تا قبل از رسیدن به این چالش، تصمیم بگیرید و زودتر حرف بزنید.