عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به واکنشهای مجازی نسبت به قومیت تروریستهای منسوب به داعش در ماجرای تهران، گفت: نباید به نگرشهای کلیشهای و ذاتباورانه دامن زد چرا که داعشی بودن ربطی به این ندارد که فرد فارس، ترک، کرد، عرب، اروپایی و یا آمریکایی باشد.
صابر نصیبعلی-عطنا؛ حملات تروریستی روز چهارشنبه به مجلس شورای اسلامی و حرم حضرت امام(ره) بعد از چندین ساعت به پایان رسید و در این میان داعش نیز مسئولیت آن را برعهده گرفت. اما این رخداد تلخ ابعاد و زوایای مختلفی دارد یکی از ابعادی که کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفته و به صورت تحلیلی به آن پرداخته نشده است، بعد قومیتی آن است که در شبکههای اجتماعی و افکارعمومی بازتاب گستردهای داشته است. در اینجا گفتوگویی با دکتر حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی، استاد علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه علامهطباطبائی در این باره خواهیم داشت.
*ریشههای کلیشههای قومیتی در کشورمان را کمی بشکافید و اینکه چرا بعد از این حادثه تروریستی بعد قومی (کرد بودن تروریستها) بزرگنمایی شد و بخصوص در شبکههای اجتماعی و افکار عمومی بازتاب گسترده پیدا کرد و خود اهالی کردنشین ایران واکنش شدیدی نسبت به این اقدام تروریستی انجام دادند و کمپینهایی در شبکههای مجازی راه افتد و این عمل تروریستی توسط خود کردهای ایران محکوم شد؟
ایدئولوژیهایی مثل داعش این افراد ناراضی را گرد هم میآورد و آنها را یکپارچه میکند و از این شکافهای متراکم و انرژی حاصل آن در جهت اهدافش استفاده میکند.
در اینباره مبانی فکری عمیقتری وجود دارد و در اصطلاح به آن «ذاتباوری» یا نگرش اسنشیالستی (essentialist) میگویند. در این دیدگاه معمولا ذاتی یکسان و لایتغیر به افراد و گروهها نسبت داده میشود و براساس آن همه چیز ارزیابی میشود. هر چند این دیدگاه توسط روشنفکران و فرهیختگان جامعه بارها نقد شده است ولی به صورت ظریف اتفاقاً در دیدگاه برخی از محققان و دانشگاهیان ما وجود دارد؛ مثلا ما میگویم خلقیات ما ایرانیها، یعنی مای ایرانی یک سری صفات ثابت و لایتغیر داریم که اینها جزء وجود ما شده است. دامنه کاربست ذاتباوری البته پرشمار است، مثلا نوعی ذاتباوری درباره جنسیت وجود دارد. چسباندن صفات منفی به جنسیتی خاصی و ابدی و همیشگی دانستن آن، بیاعتنا به اینکه بسیاری از این صفات-اگر وجود داشته باشند- وجهی اجتماعی و تاریخی دارند. تسری صفت کمتوانی به جنسیتی خاص، مثلا در جائی میخوانیم که «چه مردی بود کز زنی کم بود» یا مثلا در پشت وانت نیسان می نویسند «از من نترس، از راننده زن بترس». به همین سان، این نگاه ذاتباور به مسائل قومی، نژادی، مذهبی و دینی تسری پیدا میکند. اینکه شما بگویید کسانی که گویش و زبان خاصی دارند، ضرورتاً کارهای تروریستی انجام میدهند یا حتی برعکس، نوعی نگاه ذاتباورانه است. روشن است که برخی از مذاهب و ادیان پتانسیل بیشتری برای افراط و تفریط دارند اما همه اینها بستگی به شرایط تاریخی و اجتماعی دارد. کرد یا ترک یا فارس بودن، سنی یا شیعه بودن به یک معنا وجهی تاریخی دارند. شما در بستری تاریخی - اجتماعی به دنیا میآیید و رنگ، زبان و آیین آنجا را به خود میگیرید. از این جهت است که دفاع یا ذم ذات باورانه از قومیتی خاص نادرست است.
هر عملی بر آمده از مسائل زیستی و تجربه زیسته آدمها و مسائل محیطی و جغرافیایی آدمهاست. اگر ما ایرانیها گاهی رفتار دوگانه داریم نه ناشی از یک «ذات لایتغیر»، بلکه مسئلهای تاریخی است یعنی در یک زمان خاصی بنا به دلایلی خاصی به وجود آمده است. اما وقتی شما از خلقیات ایرانیان صحبت میکنید این انگاره در پس ذهن شما وجود دارد که گویا این خلقیات ویژه این نژاد و زبان هستند و با «وجود آنها» پیوند خورده اند.
*واکنش شدید به محکومیت عمل تروریستی که از سوی مردم کرد ایران وجود آمد، نشانگر این نیست که خود کردها هم به این ذاتباوری که اشاره کردید اذعان دارند و در واقع به نوعی پذیرفتن که ما کردها با بقیه مردم ایران فرق داریم و این واکنش شدید مردم کرد ایران را مثبت ارزیابی میکنید یا منفی؟ منفی از این جهت که خود کردها هم با این واکنش نشان میدهند ما با بقیه فرق داریم و توسط ساختار نظام سیاسی و افکار عمومی بقیه مردم ایران پذیرفته شده نسیتم؟
چند مورد وجود دارد که باید تفکیک شود. این ادعا که کردها به عنوان یک اقلیتی که مورد اجحاف واقع شده اند و این اجحاف باعث شده که بروند آن سمت مرزها برای مخالفخوانی یا پیوستن به گروههای دیگر، بحثی علیحده است و صحت و سقم آن مجال دیگری را می طلبد. ولی اینکه یک چیزی را نسبت بدهیم به یک قوم خاص و بگوییم که بخاطر اینکه آنها «کرد» بودند نه اینکه آنها احساس حرمان میکنند یا تفسیری ناصواب از مذهب دارند... این نکته مسئله ساز است. سعدی در باب دوم گلستان میگوید: چو از قومي يکي بي دانشي کرد/ نه که را منزلت ماند نه مه را/ شنيدستي که گاوي در علف خوار/ بيالايد همه گاوان ده را. اشاره سعدی به همین نگرش ذاتباورانه است که متاسفانه اگر در قومی یکی کار ناشایستی انجام داد، به کل آن قوم منتسب میکنند. یادم است که در زمان جنگ گفتند «کرد»ها سر میبرند در حالی که واقعیت این بود که گروهی خاص با ایدئولوژی و در جهت هدفی ویژه دست به کارهایی می زدند و حالا به صورت اتفاقی یا تاریخی « کرد» هم بودند.
* و واکنش مردم کرد ایران؟
طبعاً باید انتظار چنین واکنشی را میداشتیم آنها میخواستند یک چیزی را تصحیح کنند و آن اینکه همه چیز را به این قوم، زبان و نژاد تسری ندهید. منتها این دفاعی که میکنند حداقل در حیطه روشنفکری دفاع درستی نیست. چون آنها هم به شیوه دیگر به ذاتباوری دامن میزند. درحالی که کسی که داعشی باشد ربطی به این ندارد که فارس، ترک، کرد، عرب، اروپایی و آمریکایی باشد. خیلی از افرادی که از اروپا به داعش پیوستند مذهب خاصی ندارند و انگیزههای ماجراجویانه دارند.
*شما به بحث معیشتی پرداختید در شهرهای محروم ایران مثل سیستان و بلوچستان و شهرهای مرزی و کردنشین و عموما سنی مذهب؛ آیا این عوامل باعث به وجود آمدن حس شهروند درجه دوم در بین این اهالی این شهرها نمیشود؟ زیرا از یک سمت هممذهب اکثریت جامعه نیستند و مذهبی رسمی کشور با مذهب آنها فرق دارد و همچنین از بعد نژاد و زبان هم با بقیه متفاوتاند و از طرف دیگر از لحاظ اقتصادی محرومتر از بخشیهای مرکزی ایران هستند. آیا همه این عوامل باعث نمیشود که این افراد راغب به پیوستن گروههای افراطی باشند؟ یا بحث هویتسازی هم هست اینکه مثلا مختار علی نویسنده کرد زبان همه درگیریهای خاورمیانه را در هویتیابی و هویت سازی میداند هویتهایی که انکار شده و یا نادیده انگاشته شدهاند. اگر بحث هویت سازی و درحاشیه قرار گرفتن و انکار شدن را یک طرف طیف قرار بدهیم و بحث دیگر را محرومیت اقتصادی و معیشتی را یک سمت طیف قرار دهیم کدام عامل به نظر شما نقش پر رنگتری در پیوستن به این گروهکهای افراطی دارد؟
این یک چیز چند عاملی است و دهها عامل در آن دخیل است آن چیزی که میتوانیم با اطمینان بیشتر از منظر جامعهشناختی بگوییم آن است که در جاهایی که شکافهای متراکم وجود دارد منظورم شکافهایی است که روی هم انباشته میشود، مثلا شکاف طبقاتی، شکاف قومی، شکاف مذهبی، شکاف مرکز – پیرامون. تو کارگر هستی یک شکاف، اقلیت مذهبی هم هستی، حاشیهنشینهم هستی، کرد هم هستی. هر کدام از اینها می توانند احساس حرمان ایجاد کنند و چه بسا حرمانهای از این دست خود را در قالب هویتی خاص مذهبی، ایدئولوژیک بازتعریف کنند. شکافهای اجتماعی متراکم انرژی خیلی زیادی برای طغیان ایجاد میکند. انژری بسیاری در جوانان به وجود میآورد تا به گروههای افراطی بپویندند. گروههایی که آرمانهایی میدهند که با خواستهای اساسی این جماعت، هماهنگ است مثل وعدههای اقتصادی: «اینکه شما نباید وضع معیشتی ات بدین صورت باشد» یا مثلا ارائه تصویر ایدهال از شرایطی که خواستهای قومی، مذهبی و زبانی، متحقق شده است.ایدئولوژیهایی مثل داعش این افراد ناراضی را گرد هم میآورد و آنها را یکپارچه میکند و از این شکافهای متراکم و انرژی حاصل آن در جهت اهدافش استفاده میکند.
* پس کلیشههای قومیتی را نشئت گرفته از تاریخ هستند؟
باید میزان بهرهمندی و امکانات اقتصادی افراد تا حدودی برابر و شکافهای طبقاتی کمرنگ شود، مورد شناسایی قرار دادن افرادی که متفاوت از ما فکر می کنند، احترام متقابل به اقوام، زبانها و گویشها، ادیان و مذاهب، بهرهمندی از حداقل حقوقهای هویتی، مثلا حق یادگیری و صحبت کردن به زبان مادری، اینها جزء حقوق بنیادی است که میتواند باعث شود عمق شکافها کمتر شود و یا اینکه شکافهای فعال تبدیل به شکافهای غیر فعال شوند.
با مثالی پاسخ میدهم من در دوران کودکی در جایی بودم که در آن اقوام، مذاهب و ادیان مختلف بدون مشکل در کنار همدیگر زندگی میکردیم ولی بعدها این نگرش به وجود آمد که انگار باید با هم دشمنی بورزیم و بجنگیم. چرا به شکافها، شکافهای تاریخی میگوییم چون در طول تاریخ به وجود آمدهاند. برخی از این شکافها را دولتها از بین می برند مثل شکاف کاتولیک و پرتستان در انگلستان از بین رفت. چون پادشاه انگلستان پرتستان را به عنوان مذهب رسمی پذیرفت و با این پذیریش رسمی، نقطه پایانی بر جنگ مذهبی وحشتناک گذاشت. البته ما یک سری شکافهای دیگری هم داریم که شکاف ساختاری است که به ماهیت جوامع بر میگردد و این شکافها همیشگی بودند و از بین رفتنی نیستند. مثل شکاف طبقاتی، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی و اینها شکاف ساختاری و ابدی هستند و نمیشود به راحتی آنها را از بین برد. اما شکافهای قومی، زبانی، مذهبی تاریخیاند و در طول تاریخ به وجود آمدند و ممکن است کمرنگ و حتی از بین بروند.
* چه راهکاری وجود دارد که این کلیشهها از بین بروند یا حداقل تعدیل شوند؟ میدانیم که کلیشههای قومیتی یک شبه به وجود نیامده و یک شبه هم از بین رفتنی نیستند، اما اینکه میشود با دستکاری و سیاستگذاری اجتماعی روند از بین رفتن آنها را تسریع و تعدیل کرد یا نه اصلاً نمیشوند در این موارد خاص دستکاری سیاستی داشت و باید خود روند تاریخیشان را طی کنند؟
این یک بحث مهمی است و بحث مفصلی را میطلبد. یکی از دلمشغولیها این است که شکافهای متراکم را دست کم تعدیل کرد یا شکافهای فعال را به شکافهای غیر فعال تبدیل کرد. اینکه میزان بهرهمندی و امکانات اقتصادی افراد تا حدودی برابر شود و شکافهای طبقاتی کمرنگ شود، مورد شناسایی قرار دادن افرادی که متفاوت از ما فکر می کنند، احترام متقابل به اقوام، زبانها و گویشها، ادیان و مذاهب، بهره مندی از حداقل حقوقهای هویتی، مثلا حق یادگیری و صحبت کردن به زبان مادری، اینها جزء حقوق بنیادی است که میتواند باعث شود عمق شکافها کمتر شود و یا اینکه شکاف فعال تبدیل به شکافهای غیر فعال شوند.
*دانش و سواد به مفهوم اینکه عقلانیت و آگاهی اجتماعی جامعه بالاتر برود در این مسئله تاثیرگذار نیست؟
هم هست و هم نیست، سواد، دانش و گفتوگو اینها تیغهای دولبه است به این معنا که شما ممکن است در محرومیت زندگی کنید و باسواد شوید و تازه آن وقت متوجه شکاف شوید و این تعارض ایجاد میکند. گفتوگو هم همین طور؛ ممکن است تا زمانی که گفتوگوی صورت نگرفته متوجه تعارض عقاید و شکافها نشویم تازه وقتی که گفتوگو کردیم بفهمیم چقدر باهم متفاوتیم. سواد و آگاهی امری روبنایی است. آن چیزی که مهم است آن است که تعدیل این شکافهای اجتماعی بایستی در دنیای عینی اتفاق بیفتد. افراطیگری و جهل، بر دوش اجحاف و نابرابری و بی حرمتی سوار میشود. و من باور دارم که با عنایت ویژه به این مسائل، می توان فرصت و بهانه این سوء استفاده را از آنها گرفت و این شکافها را تعدیل کرد.