تمایز قائل شدن بین جامعهشناسی سینما و مقولات دیگری است که شانه به شانهاش میآیند؛ نظیر نقد فیلم و دوم، ضرورت نگاه علمی به این مقوله و استفاده از همه ظرفیتهای آن است. چرا که سینما برای جامعهشناسان ایرانی و مخاطبان ایرانی کماکان جذاب و دارای اهمیت است و تلاش و مداقه بیشتری را در این حوزه طلب میکند.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه ایران، انجمن جامعهشناسی ایران 17 آبان ماه میزبان نشستی بود تا «چیستی جامعهشناسی سینما» مورد پرسش و موقعیت امروز آن، محل بحث قرار گیرد.
مرزها، میانرشتههای دانشگاهی در حال فروریختن است. مفاهیم میانرشتهای و چندرشتهای رو به افزایش است و برای تبیین مفاهیم جهان امروز، راهی جز بهره گرفتن از سیالیت این مواجهه نداریم. این سیالیت در فهم رویدادها به ما کمک میکند و میان گزارههای متکثر پیوندی قویتر میسازد. اما در عین حال میتواند مشکلآفرین باشد، تا جایی که برخی موضوعها با هم خلط شده و بدرستی مفصلبندی نشوند.
«جامعهشناسی سینما» از جمله همین مطالعات میانرشتهای است که 17 آبان ماه، انجمن جامعهشناسی ایران میزبان نشستی بود تا «چیستی جامعهشناسی سینما» مورد پرسش و موقعیت امروز آن، محل بحث قرار گیرد. دکتر حسین پاینده، استاد نقد و نظریه ادبی دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر اعظم راودراد، استاد جامعهشناسی هنر دانشگاه تهران، دکتر مجید حسینیزاد، استاد جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دکتر مسعود کوثری، استاد ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران و دکتر پرویز اجلالی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه جامعهشناسی سینما سخنرانان این جلسه هماندیشی بودند.
دکتر حسین پاینده، در پاسخ به چیستی جامعهشناسی سینما به دو نکته اشاره کرد: نخست اینکه «جامعهشناسی سینما» با «نقد فیلم» خلط شده است و دوم اینکه ما در جامعهشناسی سینما با یک موضوع چند رشتهای روبهرو هستیم نه یک موضوع میانرشتهای و به این اعتبار، باید تعریف آن مورد بازنگری قرار گیرد. او سپس سراغ پرسشی رفت که قرار است جامعهشناسی سینما به آن پاسخ بدهد و آن اینکه «تأثیر ساختارهای اجتماعی در تولید متون اجتماعی چیست؟» و عنوان کرد که جامعهشناسی سینما تلاشی است برای تبیینِ فرآیندهای اجتماعی و دیگر آنکه جامعهشناسان سینما با سینما به مثابه یک نهاد اجتماعی و با فیلم به مثابه یک سند اجتماعی رویارو میشوند.
در ادامه دکتر اعظم راودراد، به بیان مصادیقی پرداخت که بهعنوان جامعهشناسی سینما در محافل علمی در حال ارائه شدن است اما با جامعهشناسی سینما فاصله دارد؛ از جمله اینکه برخی استادان جامعهشناسی برای آموزش مفاهیم جامعهشناختی مثالهایی از فیلم میآورند و روابط موجود در بین شخصیتهای فیلم را بهعنوان شاهد مثالی برای درک برخی اصطلاحات و مبانی جامعهشناختی بیان میکنند یا در موردی دیگر، تأثیر سینما را بر جامعه با نگاهی که سیاستزدگی در آن مشهود است، بهعنوان جامعهشناسی سینما عرضه میکنند.
وی در نقد این رویکرد گفت: اولاً اینها جامعهشناسی سینما نیستند یا بخش کوچکی از آن هستند که به اشتباه با این موضوع یکی فرض شدهاند. و در ادامه به موارد دیگری از این اشتباهات پرداخت از جمله اینکه؛ ارزیابی اخلاقی فیلم، ارزیابی زیباییشناختی فیلم، تحلیل گفتمان فیلم و... هیچکدام جامعهشناسی سینما نیست هرچند که شاید بتوان از بخشی از آنها بهعنوان مقدمه ورود به جامعهشناسی سینما استفاده کرد.
دکتر حسینیزاد به این موضوع پرداخت که جامعهشناسی سینما به موضوعاتی چون «میدان سینما» میپردازد که کادر سینما، مصالح و استودیوها و کمپانیهای تولید و پخش فیلم و نهادهای ممیزی فیلم و در نهایت مخاطب را شامل میشود و بر این نکته تأکید گذاشت که جامعهشناسی سینما حوزه مطالعاتی جدیدی است چون سینما جدید است.
بیانی که با نظر دکتر کوثری در تقابل قرار گرفت. او پرسش از «چیستی جامعهشناسی سینما» را اینگونه تعبیر کرد که هرگاه دانشی در بحران قرار گیرد، چنین پرسشهای بنیادینی از آن میشود و جامعهشناسی سینما به دلیل فرسودگی نظریاتش به بنبست رسیده است و در بیانی رادیکالتر اظهار کرد که «جامعهشناسی سینما مرده است»!
در بخش دوم این نشست اظهار نظر دکتر کوثری به بحثی چالشی بدل شد؛ دکتر اجلالی و دکتر پاینده مخالفت خود را با تعبیر «مرگ جامعهشناسی سینما» اظهار داشتند و اتفاقاً به نوپا بودن این حوزه در آکادمی و فرصتهای متعدد پیش رویش اشاره کردند. هرچند در بخش پایانی دکتر کوثری بر فرسودگی جامعهشناسی سینما بار دیگر تأکید گذاشت و تنها راه برونرفت از آن را حرکت به سمت «جامعهشناسی انتقادی در مواجهه با سینما» برشمرد و مقصود خود را از «جامعهشناسی انتقادی» اینگونه بیان کرد که جامعهشناسی انتقادی در مفهومی کلی مد نظر است و صرفاً تلقی فرانکفورتی از آن مورد بحث نیست.
از دیگر مواردی که از جانب شرکتکنندگان در بحث با نوعی تقابل و زاویه همراه بود گرایش جامعهشناسان سینما و ادبیات به آثار هنری رئالیستی بود که از جانب دکتر پاینده مطرح شد. او اینگونه بیان کرد که از آنجا که بسیاری از جامعهشناسان با فرضِ بازتابی بودن آثار هنری، آنها را به مثابه آینه تمام نمای جامعه فرض میکنند و به همین سبب آثار هنری رئالیستی را که به این طرز نگاه نزدیکترند، مناسب چنین مواجههای میبینند بنابراین از بحث پیرامونِ فیلمها و آثار هنری مدرنیستی سر باز زده و در این موارد حرف چندانی برای گفتن ندارند. دکتر اجلالی در اینباره نظر متفاوتی داشت. او معتقد بود که برای جامعهشناس سینما، فیلمها با هم تفاوتی ندارند و همه فیلمها به نوعی بازنمایی جامعه هستند.
آنچه میان همه سخنرانان مشترک مینمود ذکر این نکته بود که جامعهشناسی سینما مواجههای غیر ارزشی با فیلم دارد و چه بسا فیلمی که به لحاظ زیباییشناختی، چندان ارزشمند نیست میتواند متنی مناسب برای جامعهشناسی سینما باشد و اساساً همه فیلمها برآمده از جامعه بوده و میتوانند در این فضا مورد بررسی قرار گیرند.
دکتر کوثری در پایان بحث از فرصتهایی یاد کرد که برای جامعهشناسی سینما موجودند و این دانش میتواند با رجوع به آنها از تکرار بپرهیزد و هوای تازهای در کالبدش بدمد.
آنچه از جمعبندی این نشست بر میآید یکی تمایز قائل شدن بین جامعهشناسی سینما و مقولات دیگری است که شانه به شانهاش میآیند؛ نظیر نقد فیلم و دوم، ضرورت نگاه علمی به این مقوله و استفاده از همه ظرفیتهای آن است. چرا که سینما برای جامعهشناسان ایرانی و مخاطبان ایرانی کماکان جذاب و دارای اهمیت است و تلاش و مداقه بیشتری را در این حوزه طلب میکند. همچنین توجه به دانشهای چندرشتهای و نیز میانرشتهای نظیر جامعهشناسی سینما، نقد ادبی، نقد فیلم، مطالعات فرهنگی و... میتواند بهعنوان مکملهایی در فهم معانی متکثر پدیدهها به کمک ما بیایند و فهم پدیدهها را برای ما آسانتر کنند.