پناهگاههای زیر زمینی معتادان حکم خانههای شخصی و دریچههای فلزی این کانالها حکم درهای خانه آنها را دارند. معتادان هر کدام به نوعی با بستن پارچهای دیواری حایل میان خود و دیگران یا نگاه عابرانی کشیدهاند که شاید به ندرت به آنها بیفتد
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه ابتکار، برای آنکه آب باران در شهر روان نشود جوی میسازند اما وقتی آسمان هم روی خوشی بر شهر نشان ندهد، جویها یا جای خوشی برای لانه کردن موشها و سوسکها میشود یا مکانی برای انباشت زباله. اما جویها، کانالها و مسیلها زیر پوست شهر تهران کاربرد دیگری هم دارند. چه کسی میداند که عدهای کانالهای سرپوشیده کنار اتوبانهایی تهران را برای زندگی خود انتخاب کردهاند؟
«اتوبان نیایش غرب به شرق، حدفاصل بلوار شهرداری و اتوبان چمران»؛ خانههای زیر زمینی تهران آدرس دقیقی ندارند. باید کنار اتوبان را بگیری و بروی تا جایی که گذرت به کانالهایی بیفتد که درپوشهایشان یکی در میان باز شده و به گوشهای افتاده است. اینجا شهر زیر زمینی تهران است. شهری که کارتن خوابها مدتی میشود که آن را برای خواب شبانه خود انتخاب کردهاند. گرچه اکنون که به فصل سرما نزدیک میشویم کارتن خوابها هم ترجیح میدهند روزها را زیر پوست تهران چرتی بزنند تا شبهای سرد را اما این جویها همچنان بهترین مکان مخفی تهران برای تزریق اعتیاد به رگهای معتادان است.
سرنگ، ته سیگار و یک زیلو وجه اشتراک همه این سرپناههای زیر زمینی است. به نظر میرسد دریچههایی که به تقاطعهای اتوبان نزدیکترند به دلیل دسترسی بهتر مکان عبور و مرو و فضای سبز کنار اتوبان که قضای حاجت را برای ساکنان آنها امری سهلالوصول تر میکند، سرپناه مرغوب تری هستند و خواهان بیشتری دارند. اما دریچههایی که از مسیرهای اصلی دورند در حکم مسافرخانههای سر راهی و یک شبهاند که تنها از حجم سیگارها و سرنگهای استفاده شده کف آنها میتوان فهمید که این کانالها روزی سرپناه حاشیه نشینانِ فراموش شده تهران بوده که شبی را در آن خزیده و خفتهاند.
ساکنان اکثر این کانالهای زیر زمینی را معتادان و کارتنخوابهای تهران تشکیل میدهند. کسانی که دیگر چیزی جز جان برای از دست دادن ندارند. مشاهده این کانالهای زیر زمینی بسیار تاسف برانگیز است. حجم سرنگهایی که در کف این کانالها ریخته شده نشان میدهد که این مکانها بیش از اینکه مکانی برای خواب باشد، مخفیگاهی برای تزریق مواد است. سرنگهایی که شاید ساکن بعدی این مکان از آنها استفاده کند. سرنگهایی که در طی روز هم نشین موشهای خیابانی است و شب شاید جایش روی رگهای فرد معتاد.
پناهگاههای زیر زمینی معتادان حکم خانههای شخصی و دریچههای فلزی این کانالها حکم درهای خانه آنها را دارند. معتادان هر کدام به نوعی با بستن پارچهای دیواری حایل میان خود و دیگران یا نگاه عابرانی کشیدهاند که شاید به ندرت به آنها بیفتد. دیوارهای که شاید نشان میدهد که این مکان متعلق به آنها است یا شاید حکایت از حرمت قائل شدن برای حریم شخصیشان دارد. خانههای زیر زمینی بسته به سلیقه صاحبانش متفاوت است. گاهی منظم، پوشیده یا گاهی بدون حائل و حفاظ و نامرتبند.
گاهی صاحبان به کارتنی پوسیده برای خواب قناعت کردهاند اما برخی دیگر زیلویی کهنه یا پتویی پاره را برای خواب شبانهشان برگزیدهاند. آنهایی که این کانالها برایشان بیش از سرپناه یک روزه است حتی ظرف یک بار مصرف غذایشان را در کیسهای پلاستیکی به میلههای دریچه بستهاند تا آن را از جانوران موذی در امان نگهدارند.
زاغه نشینی، کارتن خوابی، زندگی زیر پلها و حالا زندگی در زیر پوست شهر. تهران هر روز صحنه یک پدیده جدید اجتماعی است.
زندگی زیر کانالهای آب و مسیلهای شهری گرچه اتفاق تازهای در این شهر پرهیاهو به نظر نمیرسد اما تصور سرنوشت افرادی که زندگی و نه مرگشان برای دیگران عیان نیست، سیاه و وحشتناک به نظر میرسد.
ساکنان یک طبقه زیر تهران نه از فضا آمدهاند نه از سرزمینی دیگر. ایرانیند و البته معتاد. مرتضی ساکن یکی از همین سرپناههای زیر زمینی است. او را در هنگام خروج از یکی از کانالهای زیر زمینی یافتیم. کیسهای پر از آهن و پلاستیک و ... به دوش دارد. او میگوید سرمای خیابان را به گرمای گرمخانههای تهران ترجیح میدهد و البته همجواری با موشها را هم. مرتضی سالها میشود که خانه را ترک کرده و حالا سنگهای کف خیابان تشک اش و آسمان لحافش است. میگوید خرج خوراک و موادش را از آشغالهای کف خیابان و سطلهای زباله شهر در میآورد. در روز در شهر میچرخد و هر جنس بدرد بخوری را جمع میکند و میفروشد. روزانه 40 تا 50 تومان درآمد دارد اما همه اش صرف خرید مواد میشود. مرتضی با دست به آن سوی اتوبان اشاره میکند و سایر کانالهایی آبی را که اکنون سرپناه دیگر دوستانش است، نشان میدهد. میگوید: خدا خیرتان دهد اگر کمکی از دستتان بر میآید از آنها هم دریغ نکنید. مرتضی بر خلاف ظاهرش، لباسهای سیاه و چرکش، موهای ژولیده و کثیفش، مودب است. خمار و نشئه به نظرنمیرسد شاید پیش از این رگهایش از مواد پر شده باشند. میگوید: به هوا سرد شده و کم کم کانالها هم جایی خوبی برای خواب نیستند. تابستان بهترین جا بود. از چشم همه دور. گرم بود. میخوابیدیم و هر وقت لازم بود زیرش مواد میزدیم. اما حالا که هوا سرد شده اینجا هم نمیشود شب را صبح کرد. باید دنبال جای دیگری گشت. او با تعجب میگوید: «گرمخانه؟!» دردسر دارد. مواد را که نمیگذارند ببریم داخل. وقت ورود و خروج دارد. خلاصه راحت نیستیم. او میگوید دلش قدیمترها را میخواهد اما دلش ترک کردن را نمیخواهد. او میگوید جایی برایش در خانه نیست و کسی او را نمیخواهد. مرتضی کیسه و ساندویچیش را بر میدارد و میرود اما زندگی زیر پوست شهر همچنان در جریان است.
آمارهای غیر رسمی میگوید؛ ۱۵ هزار کارتن خواب در تهران زندگی میکنند که یک سوم آنها را زنان و ۶۲ درصد از این معتادان کارتن خواب را افراد متاهل تشکیل میدهند. مسئولان فقر را عامل اصلی کارتن خوابی میدانند و هر ساله سعی دارند تا برای حل این آسیب اجتماعی کاری کنند. مسئولان ذیربط در این رابطه میگویند جمعآوری افراد به عهده شهرداریهاست و ساماندهی آنها به عهده بهزیستی اما مسئله اصلی اعتباراتی است که باید از سوی دو نهاد شهرداری و بهزیستی تامین شود که همیشه تامین این اعتبار به بنبست میرسد. اما آیا حل کردن صورت مسئله و جمعآوری کارتنخوابها میتواند دلیل اصلی معضلات این قشر از جامعه که روز به روز در حال افزایش هستند، باشد؟