حجت الاسلام حمیدرضا بصیری عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی نوشت: نظامسازی علمی از کجا باید شروع بشود؟ از کدام دانش و از کدام بخش؟ بدون تردید اینجا هم باید به سراغ علوم انسانی برویم؛ چراکه علوم انسانی، امام و پیشوا و هدایت کننده سایر علوم است.
به گزارش عطنا به نقل از طلیعه، حجت الاسلام حمیدرضا بصیری عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی و دبیر علمی همایش علوم انسانی قرآن بنیان، یادداشتی تحت عنوان «نظام سازی علمی بر مبنای علوم انسانی قرآن بنیان» به نگارش درآورده، که در فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا(شماره۱۷) چاپ و منتشر شده است.
متن یادداشت وی در ادامه میآید:
سالیانی است که بحث تحول در علوم انسانی، موضوع گفتوگو در مجامع علمی کشور ماست و جزء مطالبات حاکمیت قرار گرفته؛ چنانکه مقام معظم رهبری هم به طور مستقیم وارد این بحث شدند.
چه ضرورتی دارد که علوم انسانی قرآنبنیان تولید کنیم، در حالی که علوم انسانی غربی یا شرقی در کنار دانشهای مختلف دیگر، کار خودشان را انجام میدهند؟ این چرایی را از جنبههای مختلفی میشود مطرح کرد؛ اما از یک جهت بسیار مهم است و آن مسئله تحقق تمدن نوین اسلامی است که این موضوع از مطالبات مقام معظم رهبری و از سیاستگذاریهای کلان حرکت انقلاب اسلامی ماست. ما در حال حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی هستیم؛ انقلاب اسلامی را پشت سر گذاشتیم، تشکیل دولت اسلامی را نیز پشت سر گذاشتیم و اکنون در حال تشکیل جامعه اسلامی هستیم؛ یعنی یک پله جلوتر از تشکیل تمدن اسلامی و مقدم بر آن. در واقع پیش شرط و لازمه تحقق جامعه اسلامی، تحقق نظامهای اسلامی است. نمیشود جامعه ای به وجود بیاید، بدون اینکه نظامهایی که شاکله یک جامعه را تشکیل میدهند، یعنی نظام حقوقی، نظام قضایی، نظام اقتصادی و نظام سیاسی، تحقق یافته باشند.
کشور ما در حیطه نظام سازی بسیار پیشرفت کرده و استخوان بندی و تعریف نظام امنیتی، نظام سیاسی، همین طور نظام حقوقی و قضایی ما درست و سالم است؛ اگر کم کاریها و کوتاهیهایی هم هست، در مراحل اجرایی و در افراد است؛ ولی ساختار و نظام درست است؛ اما در نظام علمی متأسفانه هنوز ساختار مناسب را پیدا نکرده ایم. ما تولیدات علمی داریم، ولی نظام علمی نداریم. رشد علمی ما بسیار خوب بوده، ولی این موضوع به این معنا نیست که در نظام علمی هم موفق شدیم. نظام سازی علمی به اندازهای مهم است که در واقع برگ برنده سایر نظامها میتواند باشد. اینکه امروز میگوییم اقتصادمان باید دانش بنیان باشد، به این معناست که اگر نظام اقتصادی هم به وجود بیاید، ولی پشتوانه علمی و دانش نداشته باشد، ابتر خواهد بود.
حال نظام سازی علمی از کجا باید شروع بشود؟ از کدام دانش و از کدام بخش؟ بدون تردید اینجا هم باید به سراغ علوم انسانی برویم؛ چراکه علوم انسانی، امام و پیشوا و هدایت کننده سایر علوم است. این ادعای ما نیست؛ بلکه همه متفکران در غرب و شرق عالم تقریباً به این مطلب واقف هستند که آن علومی که هدایتگر سایر دانشها و تخصصهاست، مجموعه علوم انسانی یا علوم الهی است.
اگر ما در نظام سازی به مسئله علوم انسانی توجه نکنیم، رسیدن به جامعه اسلامی با تأخیر زیادی صورت خواهد گرفت و تمدن اسلامی هم محقق نخواهد شد. پس برای نظامسازی باید به علوم انسانی توجه کنیم.
حال که قرار است به علوم انسانی توجه کنیم، این سؤال مهم مطرح میشود که این تحول علوم اسلامی برای نظامسازی از کجا باید شروع شود؟ از سرفصلها یا از کتابهای درسی یا از پرورش استاد و یا از تعدد رشتهها باید شروع کنیم؟ برای تحلیل و تحول یک مجموعه از علوم، اگر نقطه آغاز معلوم نشود، هرچه انسان حرکت بکند، درجا حرکت کرده است.
به نظر میرسد مهمترین نقطه شروع، مبانی است. اگر مبانی علوم انسانی مشخص نشود، هر کاری بی فایده است و اگر مبانی معلوم شد، اختلاف نظر یک امر طبیعی خواهد بود و مشکلی نیست. نمونه روشن آن در فقه است که وقتی منابع و مبانی ما در فقه معلوم و روشن است، اختلاف آرای فقهی امری طبیعی به شمار میرود و چه بسا موجب برکت هم میشود. هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم فقه این مرجع تقلید، فقه اسلامی یا فقه قرآنبنیان نیست. در علوم انسانی هم اگر مبنا معلوم شد، آرای مختلف در دانشهای مختلف علوم انسانی این ویژگی را میتواند پیدا بکند. این نقطه آغاز است.
تحول علوم انسانی باید از مبانی و اغراض شروع بشود و در این صورت، مهمترین مبنا در جامعه اسلامی، قرآن است. البته قرآنبنیان بودن علوم انسانی به معنای کنار گذاشتن حدیث نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد وقتی از قرآن صحبت میشود، در کنار آن، حدیث و سنت هم منظور است.
بعضی میخواهند مبنا را از فلسفه شروع کنند. ما مخالفتی نداریم، ولی این راه فرعی است و ممکن است مشکل مبنا و اغراض پیدا کند. وقتی ما میخواهیم جامعه اسلامی ایجاد بکنیم و انقلاب ما هم انقلاب اسلامی بوده و قرار است به تمدن نوین اسلامی برسیم، طبیعی است متن قطعی و مسلمی که در اختیار ماست، میتواند مبنا برای ما باشد. حتی با مراجعه به خود قرآن هم میتوان شواهد این مدعا را کشف کرد.
عنوان قرآنبنیان، برگرفته از فرمایش مقام معظم رهبری (حفظه الله) است که فرمودند علوم انسانی ما باید قرآنبنیان باشد. به نظر میرسد علوم انسانی اسلامی، موسع تر از علوم انسانی قرآنبنیان است. علوم انسانی اسلامی شامل بینشها و گرایشها و نظریات متفکران اسلامی و مسلمانان در حوزه علوم انسانی میشود؛ ولی علوم انسانی قرآنبنیان، خالص است.
در حال حاضر این تردید وجود دارد که آیا علوم انسانی میتواند قرآنبنیان باشد؟ اتفاقاً مدعای یکی از روحانیان عزیز در یکی از مقالات، این بود که اصلاً قرآن نمیتواند مبنای علوم انسانی باشد؛ چراکه علوم انسانی، ماحصل یکسری مطالعات و تحقیقات و تجربیات بشری است که بشر از طریق آزمونوخطا، به این علوم رسیده و این ربطی به قرآن ندارد و در اصل، ایده علوم انسانی قرآنبنیان، فکر خطایی است. این بحث بسیار مهمی است که واقعاً چه نسبتی بین علم انسانی و معارف قرآنی وجود دارد؟ این نسبت شناسی چگونه است؟
به نظر میرسد بالاترین دلیل و مستند برای اینکه این کار امکان پذیر است، مراجعه به خود قرآن و استخراج نظر قرآن درباره علوم انسانی است. بعد از اینکه معلوم شد مبنای علم انسانی باید قرآن باشد، باید علوم انسانی را تعریف کنیم و این هم یکی کارهای ریشه ای است که باید انجام شود؛ اینکه اصولاً علوم انسانی به چه دانشهایی میگویند. آیا علم انسانی همین است که امروز در دنیا معروف است و در کلاسها و مراکز علمی ما تدریس میشود و شامل جغرافیا، آمار، مدیریت و علوم مختلف میشود، یا محدودتر از این است؟ معتقدم که این مسئله به تحلیل و توضیح نیاز دارد و ما هر تعریفی و تحدیدی که از علوم انسانی داشته باشیم،
قرآن کریم باید درباره آن نظر داشته باشد؛ یعنی اگر ما درباره علوم فنی و تجربی بگوییم، «لا رطب و لایابس» یا «تبیان لکلّ شیء» ارتباطی با این دانشها ندارد، درباره علوم انسانی نمیتوانیم چنین حرفی بزنیم؛ چون تفسیر مضیّقی که از «تبیان لکلّ شیء» میتوانیم داشته باشیم، این است که این تبیان برای آن چیزی است که به هدایت انسان ارتباط داشته باشد و هرکدام از علوم انسانی، ارتباطی ولو مختصر به هدایت انسان خواهد داشت. پس این قرآن برای هدایت بشر آمده و میتواند در مبانی، اغراض و در بسیاری از موارد در گزارهها و قضایا و مسائل علوم انسانی دخالت داشته باشد. این تئوری ماست.