عطنا - سعدی را پادشاه ملک سخن و افصحالمتکلمین خواندهاند؛ شاعری یگانه که گلستان و بوستانش مرزهای زمان و جغرافیا را درنوردیده و دلهای بیشماری را در گوشهوکنار جهان مسحور کرده است. در آسمان پرستاره ادبیات فارسی و جهان، او همچون اختر تابانی میدرخشد؛ با زبانی که بحق، معیار سنجش پارسیگویی است و سادگی، روانی و ژرفای معنایی کلاماش بعد از هفتصدواندی سال به دل مخاطبان امروزی مینشیند.
سعدی در روزگاری پرآشوب زیست؛ از آرامش نسبی شیراز در سالهای آغازین عمرش تا سفرهای 30 سالهاش و مواجههاش با ناملایمتهای مغولان، او را به شاعری جامعنگر، چند شخصیتی و بیزمان تبدیل کرد. شاعری که هم در غزلهایش مانند عاشقپیشگان است و ظرایف، لطایف و عواطف انسانی را بهزیبایی به تصویر کشید، هم مصلحی اجتماعی که نقدهایی تیز و برنده در نثر و نظم داشت و هم در لباس اندیشمندی و بیشخوانده و دنیادیده، دیدگاههای جهانی و انسانیاش را به نمایش گذاشت.
در گفتوگویی که در ادامه میخوانید محمدامیر جلالی، استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، با ما از دنیای سعدی میگوید: خودش، زیستجهاناش، شاخصههای زبانی و بلاغی آثارش و نقش ماندگارش در ادبیات و فرهنگ ایران و جهان.
در یک تعبیر کلی، سعدی شخصیتی همهپذیر است و هر کسی ـ چه آنکه از او شناخت دارد و چه مردمان کوچه و بازار ـ او را دوست دارند. در کلام و سخن سعدی چه چیزی نهفته است که بر دل همه مینشیند؟
برقراری ارتباط و گفتوگو با یک متن و نویسنده زمانی میسر میشود که خواننده با مؤلف در وضعیت مشترکی قرار گیرد. آثار شیخ اجل، سعدی شیرازی، هم از حیث عاطفه و احساس و هم از منظر اندیشه و توصیفات دقیقی که از ظرایف زندگی اجتماعی، سیاسی و روابط انسانی ارائه داده، این امکان را به آسانی برای هر خواننده پارسیزبان فراهم میآورد. توجه کنید که بیش از 750 سال از زمان خلق آثار سعدی گذشته، اما همچنان این آثار توانایی ایجاد پیوند عمیق با مخاطبان را دارند، بهگونهایکه گاه خواننده در دل خود میگوید: «جانا، سخن از زبان ما میگویی». گویی سعدی در روزگار ما ایستاده، شرایط درونی و بیرونی ما را مشاهده میکند.
تنها دو شاعر را میتوان «فارسیآموز» دانست؛ یعنی کسانی که پارسیزبانان از طریق آثارشان زبان پارسی را آموختهاند. نخست، فردوسی که با شاهنامه زبان پارسی را حفظ کرد و دوم، سعدی که در دوران هجوم مغول آثاری پدید آورد که معیار زبان پارسی شدند. پس از سعدی هر که خواست شعر سراید یا نثر بنویسد، به تقلید از او پرداخت. ازاینرو، سعدی شاعری دورانساز است و این سخنی گزافه نیست.
مقایسه آثار سعدی با دیگر شاعران همعصر یا پیش از او نشان میدهد که نحو و جملهبندی زبان سعدی به زبان امروزی بسیار نزدیک است. محمدعلی فروغی، ذکاءالملک، نخستوزیر دوره پهلوی اول و مصحح کلیات سعدی، در پاسخ شگفتی نزدیکی زبان سعدی به زبان معاصر گفته، سعدی نیست که به زبان ما سخن میگوید بلکه ما هستیم که به زبان سعدی سخن میگوییم.
برای روشن شدن این موضوع، مقایسهای میان نثر سعدی و نثر وصافالحضره شیرازی، صاحب «تاریخ وصاف» مفید است. تاریخ وصاف، متنی دشوار و به نثر فنی و مصنوع نوشته شده که تا پایان دوره قاجار متنی آموزشی و سرمشق برای کسانی بود که میخواستند فاضلانه بنویسند. این متن سرشار از واژگان مغولی و عربی غیرمتداول بود و اگر معیار زبان پارسی قرار میگرفت، هیچ چیز از زبان فارسی باقی نمیماند. درحالیکه در نثر سعدی تنها از واژگان عربی جاافتاده در زبان فارسی استفاده شده است. وصافالحضره میسراید: «ای ترک نازنین که دلآرام و مهوشی / اُنیاق نازنینی و اُمراق اُنیَشی»، که در یک مصراع سه واژه مغولی بهکار برده است. حال این شعر را مقایسه کنید با غزلی از سعدی در همین وزن: «آسودهخاطرم که تو در خاطر منی / گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی
ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو / چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من / مهر از دلم چگونه توانی که برکنی»
انگار سعدی در حال حرف زدن با ماست. از همه مهمتر این است که شاهکارهای سعدی از نظر نحوی بهگونهای هست که زبان امروز دقیقاً. اجزای جمله (فعل، فاعل و مفعول) در جای درست خود قرار دارند و جادوی زبان او در نحو و دقت در بهکار بردن واژگانی است که در زبان فارسی جا افتاده است.
سعدی شاعری است که شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی زمانهاش بر جهانبینی و دیدگاههای اجتماعی و اخلاقی او تأثیر بسیار گذاشته است. از محیط نسبتاً آرام شیراز در سالهای ابتدایی عمرش تا سفرهای 30 سالهاش و بعد هم 30 سال آخر حیاتاش که چندان بر او آسان نگذشت. سعدی حقیقی کدام است؟ کدام شخصیت او به روح زمانه ما نزدیکتر است؟
اینکه سعدی حقیقی کدام است، به نگاه خواننده بستگی دارد اما پاسخ من این است که او حقیقتاً شخصیتی شگفتانگیز و چندوجهی دارد. در غزلهایش، شاعری عاطفی و حساس نشان میدهد که تجارب ناب عاطفی را با دقتی بیمانند توصیف میکند؛ توصیفاتی که دیگر شاعران یا به آن نپرداختهاند یا نتوانستهاند چنین هنرمندانه بیان کنند. گویی اصلاً آن لحظات ناب را مثل سعدی تجربه نکردهاند. برای نمونه این بیت را بنگرید: «مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم / که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم»
در مقایسه، به این بیت از شاعری در سبک هندی نگاه کنید: «تو شیشه دل ما را شکستهای، زنهار / که شیشه میخلد آخر به دست شیشهشکن» یعنی معشوقش را تهدید میکند. اما سعدی همان مضمون را چنین لطیف بیان میکند: «دلم شکستی و رفتی، خلاف شرط مودت / به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی» یعنی سعدی حتی در لحظه دلشکستگی، نمیخواهد ذرهای ناخوشی به دل معشوق راه یابد.
همین سعدی در ساحت عقل، شخصیتی متفکر و عقلگرا دارد. مثلاً در برخی حکایات گلستان، در برخی زوایای بوستان و در رسالههایی چون «نصیحتالملوک» که نمونهای برجسته در سیاستنامهنویسی است، بهمعنای دقیق کلمه مصلحی اجتماعی است. کسی که هوشیارانه وقایع سیاسی و اجتماعی زمانه خود را میبیند و تحلیل میکند. سعدی حتی درباره کلیات زندگی انسانی نیز اندیشمندانه سخن میگوید. من جنبههای خردگرایی، اعتدال، آزادگی و آشتی میان عقل و احساس او میپسندم. او حتی عاشق سفر و شیفته تجربههای ناشی از آن بود. به این بیت او توجه کنید:
تا به دکان و خانه درگروی / هرگز خام آدمی نشوی
برو اندر جهان تفرج کن / پیش از آن روز که از جهان بروی
از این منظر، سعدی شخصیتی واقعی و کامل است و همین جامعیت، او را به شاعری بیزمان و همواره زنده بدل کرده است.
بهنظر میرسد سفرهای طولانی او به جهان اسلام نقش زیادی در شکلگیری دیدگاه جهانی و انسانی او، بهویژه در پیامهایی مانند «بنی آدم اعضای یکدیگرند»، ایفا کرد و به این جامعیت مورد اشاره شما ختم شد.
بله. سفرهای بسیار، معاشرت با افراد گوناگون، سالها تحصیل در نظامیه بغداد که برجستهترین مرکز علمی روزگار او بود و مطالعه عمیق آثار برجسته هنری و فکری پیشینیان، از سعدی شخصیتی بسیار پخته و باتجربه ساخت. نکته این است که در آثار او، «منِ فردی» و «منِ اجتماعی» به سطح «منِ انسانی» رسیده است. یکی از ویژگیهای ممتاز آثار سعدی، توجه فراوان به «دیگری» است که بهصورت بسامد سبکی در آثار او نمایان است. یعنی اینقدر در آثار سعدی توجه به انسان، دردمندان، نیازمندان و لزوم گشودن چشم به پیرامون و همدلی و توجه به دیگران پررنگ است که یکی از ابعاد اصلی اندیشه او را تشکیل میدهد. این ویژگی به این شکل در آثار هیچیک از دیگر ادیبان بزرگ پارسیگو به چشم نمیخورد. به این بیت دقت کنید: دونان چو گلیم خویش بیرون بردند / گویند چه غم گر همه عالم مردند
یا این بیت: غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد / که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
بیت: «من از بینوایی نیم روی زرد / غم بینوایان رخم زرد کرد» چنان تأثیرگذار است که قلب انسان را به درد میآورد. دقت سعدی به شرایط زمانه خویش و ترحمی که نسبت به دردمندان اطراف خود بیهمتاست. بیت: «که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق/ نیاساید و دوستانش غریق»، نشاندهنده عمق همدلی اوست که من را به یاد این شعر نیما میاندازد: «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانی / یک نفر در آب دارد میسپارد جان».
سعدی بهدلیل نقد رفتارهای اجتماعی مانند نفاق و فساد، جامعهشناسی بزرگ لقب گرفته است. کدام حکایات یا شعرهای او بهترین نمونههای این بینشاند؟
فکر میکنم سعدی یک منتقد تمامعیار است. نه درزمره کسانی که صرفاً خردهگیری و عیبجویی میکنند. سعدی «روشنفکر نمیخواهم» نیست، «روشنفکر چه میخواهم» است. او نقد نمیکند که برای نقدش هم راهحل و جایگزین ارائه میدهد. در گلستان کمتر قشر اجتماعیای یافت میشود که از تیغ نقد تیزبین سعدی در امان مانده باشد. پادشاهان، وزرا، امرا، حکما، صوفیان، قاضیان، محتسبان و دزدان. حتی خودش را هم از نقد بینصیب نمیگذارد. مثلاً در جایی سروده: «سعدی همهسال پند مردم میگوید و خود نمیکند گوش».
یکی از برجستهترین وجوه نقادانه سعدی، دقت او در تحلیل رابطه میان شاه و مردم است. برخلاف نگاه ظلاللهی به پادشاه یا سایه خدا بر زمین که همیشه در تاریخ اجتماعی ایران دیده شده، در تعریف سعدی، رابطه شاه و مردم، رابطه درخت و ریشه است. مردم، ریشه و بنیاد حکومتاند. رابطه سر و بدن است. این دیدگاه را سعدی در قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) و در روزگار مغول بیان میکند و این شگفتآور است. عباس میلانی، استاد دانشگاه نوترام کالیفرنیا در کتاب «تجدد و تجددستیزی»، باب نخست گلستان را از منظر تاریخگرایی نوین تحلیل کرده است.
او معتقد است، اندیشههای سیاسی سعدی چنان مترقی است که برخی از آنها را 500 سال بعد در آثار متفکرانی چون هگل در اروپا میبینیم. برای نمونه، سعدی اساس تشکیل حکومت را خواست و اراده مردم میداند. چرا باب نخست گلستان به «سیرت پادشاهان» اختصاص دارد؟ چرا باب نخست بوستان درباره «عدل و احسان» است؟ این انتخابها معنادارند. عدالتگری و احسان که نزد سعدی بهمعنای رفاه اقتصادی برای مردم است، دو شرط بنیادین در سیاستنامهنویسی مُدُن است. یعنی شیوه ایدهآل حکومت و رابطه دستگاههای حکومتی با مردم.
یکی از دلایل توجه اروپاییان به آثار سعدی بهویژه گلستان، دیدگاههای خاص و بدیع سیاسی و اجتماعی اوست.
درباره انتقادات اجتماعی، او حکایتی تأملبرانگیز در گلستان دارد: «سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد، فسوق و جدال بدادیم.» خودِ سعدی نیز در این نزاع شریک است و بدینسان، به نقد خویشتن بهعنوان انسانی خطاکار میپردازد. یا اینکه درباره حاکمان روزگارش در دوره مغول «قطعات» میگوید: حاکم ظالم به سِنانِ قلم/ دزدیِ بی تیر و کمان میکند
گَلّه ما را گِله از گرگ نیست/ کاینهمه بیداد، شبان میکند
آنکه زیان میرسد از وی به خلق / هیچ نداند که زیان میکند
سعدی در نقد حاکمان و پادشاهان روزگار خودش هم سر نترسی داشته.
اینهمه تعهد اجتماعی و جرأت در انتقاد را در کمتر کسی مثل سعدی دیده میشود. نکته مهم این است که مثلاً سیف فَرغانی که قصیده شاهکارش دربارهی مغولان معروف است، در آقسُرا (از شهرهای ترکیهی امروزی) و دور از دسترس مغول این شعرها را گفته. اما سعدی در دو دهه آخر عمرش، بعد از پایان دورهی اتابکان فارس و حکومت مغولان بر فارس، زیر تیغ مغول نشسته و انتقاد میکند. دلیل این دل و جرأت به قول خودش در گلستان دو چیز است: «نصیحتِ پادشاهان کردن کسی را مسلّم است که امیدِ زر ندارد و بیمِ سر.»
درباره شیوه مواجهه سعدی با مغولان، سعدی کم هدف انتقاد قرار نگرفته است. بهخصوص در دوره معاصر برخی شاعران نو بهویژه شاملو از منظرهای مختلف به او تاختهاند.
دیدگاه برخی شاعران بزرگ معاصر، مانند نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و پیروان شعر نو، نسبت به سعدی گاه از سر بیمهری است. هم از منظر محتوایی، هم از منظر زبانی. مثلاً احمد شاملو معتقد بود، سعدی اساساً شاعر نیست و فقط در غزلها ناظمی توانمند است. این دیدگاه در تضاد با ذوق و سلیقه تاریخی مردم ایران قرار دارد که سعدی را «فصیحترین گوینده زبان پارسی و «پادشاه ملک سخن» میشناختند. برای فهم ریشه این انتقادات باید به چند نکته توجه کرد.
نخست براساس «فهرست دستنوشتههای ایران (دنا)» تألیف مصطفی درایتی، آثار سعدی در مقایسه با دیگر ادیبان پارسیگو مانند فردوسی، حافظ و مولانا، بیشترین تعداد نسخههای خطی را تا پایان دوره قاجار داشت. این امر نشاندهنده اقبال گسترده مردم ایران به آثار سعدی و جایگاه او بهعنوان پرمخاطبترین ادیب پارسی تا این دوره است. چنین اقبالی بازتابی از ذوق سلیم مردم است و نمیتوان بهیکباره نادرست تلقیشان کرد. از دوره مشروطه به بعد هم دگراندیشان ایرانی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و فکری به نقد آثار سعدی بهویژه از منظر محتوایی پرداختند.
روشنفکرانی چون فتحعلی آخوندزاده و احمد کسروی ـ که بهدنبال جایگزینی روشهای نوین آموزشی بهجای مکتبخانههای سنتی بودند ـ معتقد بودند محتوای گلستان برای آموزش کودکان مناسب نیست. بهگفته استاد سعید حمیدیان، این روشنفکران «شتابزده» پسامشروطه، هرچند هدفی جز پیشرفت ایران و نزدیک کردن جامعه به مدرنیته نداشتند، در روشهای خود دچار تندروی و قضاوتهای غیرمنصفانه درباره ادبیات کهن شدند. برای نمونه، احمد کسروی در کتاب «در پیرامون ادبیات» آرایی متعصبانه و غیردقیق درباره ادبیات پارسی ارائه کرد.
چرا از عصر نیما بهبعد، سعدی آماج انتقادات بیشتری قرار گرفت؟
به تلاشها برای تغییر معیارهای شکلی شعر مرتبط است. با ظهور شعر نو و جریان شعر نیمایی، پیروان شاعر جدید کوشیدند اصول و معیارهای شعر کلاسیک را زیر سؤال ببرند. در این میان، سعدی که معیار و استاد زبان هنری و بلاغی شعر فارسی بود، بیشتر در تیررس انتقادات قرار داشت. درحقیقت زیر سؤال بردن جایگاه او بخشی از پروژه بازتعریف شعر پارسی در قالبهای نوین بود. برای نمونه، نیما یوشیج گاه نظامی را در برابر سعدی برمیکشید. شاملو، حافظ را در برابر سعدی برمیکشید.
اخوان نیز شروع به خردهگیری زبانی از سعدی کرد. راست ماجرا اما چیز دیگری است. از منظر تاریخی، باید این شاعران معاصر را با معیارهای شعری و هنریشان سنجید، نه صرفاً دیدگاههای شخصیشان. یعنی آنچه نیما، شاملو و اخوان را در تاریخ شعر پارسی ماندگار کرده، آثار برجسته آنهاست، نه برخی اظهارنظرهای شتابزده و گاه غیرمنطقی درباره ادبیات کهن. این نوعی «خودزنی فرهنگی» است. محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «سعدی، شاعر عشق و زندگی» استدلال کرده در اروپا، هنگامی که معیارهای ادبیات کلاسیک به سوی رمانتیسیسم تغییر یافت، هیچکس شکسپیر را انکار نکرد یا او را شاعر نخواند. اما در ایران ما چنین رفتاری کردهایم.
انتقادات به سعدی مانند اتهام مدیحهسرایی، محافظهکاری یا حتی بیوطنی، اغلب غیرمنصفانهاند. برای نمونه، دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش با لحنی تند سعدی را به بیتفاوتی نسبت به مسائل اجتماعی زمانهاش متهم کرد و گفت، وقتی صلیبیها از غرب و مغولها از شرق به ایران حمله کردهاند، سعدی در شیراز از غنچه و بلبل سخن میگفت.
این انتقادها میخواهد وانمود کند که سعدی شاعری غیرمتعهد و نسبت به اتفاقهای پیرامون خود بیتفاوت است. این در حالی است که غزل نزد سعدی عرصه تغزل و بیان عواطف است. برای درک دیدگاههای سیاسی و اجتماعی سعدی باید به قصائد، قطعات و بوستان او رجوع کرد. سعدی نهتنها رسالههای سیاسی دارد، بلکه توجه او به «دیگری» و تأملات اجتماعیاش در تاریخ ادبیات پارسی کمنظیر است. هیچ شاعر کلاسیکی به اندازه سعدی به مسائل اجتماعی و رابطه انسانها با یکدیگر نپرداخته است. وانگهی این هوش سعدی بود که در زمانهای پرآشوب سعی کرد با زبانی هنرمندانه و در عین حال نقادانه، با سرودن از زیبایی و امید، به انسانها انگیزه زیستن ببخشد.
درباره کتاب گلستان بههمان اندازه که محتوای آن مهم است، نثر مسجعاش نیز در زمره شاهکارهای ادبیات فارسی قلمداد میشود. نثری که درعینحال بهقول شما تقلیدپذیر هم نیست. چه ویژگیهای زبانی و بلاغیای این نثر را از دیگر نثرهای فارسی متمایز میکند؟
اصولاً آنچه ادبیات را شکل میدهد، فرم است و نه محتوا؛ یعنی در آثار ادبی، فرم اهمیت بنیادین دارد. بااینحال ویژگی آثار برجسته و جهانی آن است که معنا و محتوا نیز همپای فرم پیش میرود. گلستان سعدی شاهکاری است که هم از منظر فرم، زبان و بلاغت و هم از منظر محتوا و اندیشه بیهمتاست. به همین سبب هیچ ادیبی پس از سعدی نتوانسته اثری خلق کند که همپای گلستان در هردو وجه بلاغی-زبانی و فکری- معنایی باشد.
ما میدانیم سعدی در زمره نوادر ادیبان جهانی است که در زمان حیات خود شهرتی جهانی یافت. زبان پارسی از جنوب چین تا شبهقاره هند، اروپای شرقی و آناتولی (ترکیه امروزی) گسترش داشت و آثار سعدی در این مناطق شناختهشده بود. اینکه وقتی سعدی میفرماید: «هفت کشور نمیکنند امروز / بیمقالات سعدی انجمنی»، سخنی مبالغه نیست. «مجد همگر»، شاعر همعصر سعدی و ملکالشعرای دربار اتابکان فارس، درباره او چنین سروده است:«از سعدی مشهورسخن، شعر روانجوی / کو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم» گلستان به زبانهای متعدد دنیا ترجمه شده و بر ادبیات اروپا بهویژه ادبیات فرانسه تأثیر عمیقی گذاشته است. دلیل اینکه هیچ نظیرهای همپای خود نیافته، نخست این است که سعدی از ظرایف و دقایق هنری آگاه بود که دیگران از آن بیبهره بودند.
ضمن اینکه سعدی بسیاری آثار دوره و زمانه خود را مطالعه میکرد و فردی آگاه بود. برای نمونه، این بیت را ملاحظه کنید: «گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید / چون عشق حرم باشد، سهل است بیابانها». واژه «سهل» در ظاهر بهمعنای «آسان» است، اما در زبان عربی بهمعنای «ریگ نرم» یا «شن نرم» نیز بهکار میرود که با مفهوم بیابان تناسب معنایی ظریفی ایجاد میکند.
یا این بیت: «اول منم که در همه عالم نیامده است / زیباتر از تو در نظرم هیچ منظری» در مصراع نخست گویی سعدی به مفاخره درباره خود میپردازد، اما مصراع دوم با غافلگیری مخاطب، زیبایی معشوق را ستایش میکند. این تکنیک که میتوان آن را «غافلگیری بلاغی» نامید، نمونهای از هنر سعدی است که در اثر شاعران دیگر کمتر به آن پرداخته شده است.
نثر گلستان نیز همینطور است. اعتدال نهتنها در شخصیت او بلکه در فرم و محتوای آثارش نیز نمود بارزی دارد. سعدی در کاربرد آرایههای ادبی بهخصوص سجع، به اعتدال عمل میکند. مقایسه نثر مسجع سعدی با آثار پیش و پس از او، مانند سخنان خواجه عبدالله انصاری یا «مقامات حمیدی» از حمیدالدین بلخی، نشان میدهد که سعدی آرایههای زبانی را با ظرافت و به اعتدال به کار برده است. در نثر خواجه عبدالله، سجع گاه به حداقل میرسد و در مقامات حمیدی، سجع چنان متکلفانه، غلیظ و فراوان بهکار رفته که در ذوق میزند.
اما در گلستان سعدی، سجع فقط یک جنبه موسیقایی دارد. مانند: «نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر» یا: «همه کس را عقلِ خود به کمال نماید و فرزندِ خود به جمال» یا: «هندویی نفطاندازی همی آموخت. حکیمی گفت تو را که خانه نئین است، بازی نه این است.» گویی سعدی ذیل فرم و آفرینش فرم هنری، مفاهیم عمیقی را نیز بیان میکند. برای نمونه: «بیدستوپایی هزارپایی بکشت»، پارادوکسی شکلی است تا محتوایی، اما درعینحال شگفتیهای زندگی را نیز بهخوبی به نمایش میگذارد. بهعبارتدیگر، سعدی با سادهترین زبان ممکن اندیشههای عمیق و قابل تأمل را در جایجای گلستان مطرح کرده است.
چگونه قالب مثنوی در بوستان به سعدی امکان داد تا مفاهیم اخلاقی پیچیده را با تصاویر شاعرانه و روایتهای ملموس ترکیب کند؟
بوستان سعدی را بهدرستی «آرمانشهر» گفتهاند. اگر گلستان بیشتر به واقعیتهای اجتماعی پرداخته، بوستان جایی است که سعدی آرمانهای خود را درباره انسان، جامعه، رابطه شاه و مردم و حکومتی ایدهآل بیان کرده است. البته درباره گلستان این را بگویم که در این اثر گرانسنگ در موارد بسیاری فضاسازیهای خیالی دیده میشود. سعدی آرمانهای خود را درباره انسان، اجتماع، مردم و رابطه مردم با حکومت را در بوستان بیان کرده است.
قالب مثنوی همراه با رباعی، از قالبهای اصیل ایرانیاند و اعراب فاقد مثنوی و رباعی هستند. سعدی بسیار هوشمندانه مناسبترین قالب را برای بیان اندیشههای خود انتخاب کرده است. نکته توجهبرانگیز این است که در همین کتاب بوستان که سعدی آن را به «اتابک ابوبکر» تقدیم کرده، در تقدیمنامه وقتی که میخواهد برای پادشاه دعا کند، میگوید: «غم از گردش روزگارت مباد / وز اندیشه بر دل غبارت مباد».
چرا سعدی در این بیت آرزو میکند که پادشاه از پریشانی خاطر بهدور باشد؟ خودش جواب میدهد:
«بر خاطر پادشاهان غمی / پریشان کند خاطر عالمی».
نکته مهم دیگر این است که سعدی هرگز هیچ پادشاه یا وزیری را صرفاً بهخاطر صفات ناداشته مدح نکرده است. او هنگامی کسی را ستایش میکرد که مدحشوندگان برای رفاه مردم کاری میکردند، یعنی ستایشنامههای سعدی هم از لون دیگری است. اتابکان فارس که سعدی در زمان آنها میزیست، حاکمانی هوشیار بودند. در دوران حیات سعدی، خطه فارس بهدلیل درایت اتابکان تنها منطقه ایران بود که از هجوم مغولان در امان ماند. اتابکان با پذیرش انقیاد ظاهری و پرداخت باج و خراج به مغولان، از ورود آنها به فارس جلوگیری کردند.
تنها در دو دهه پایانی حیات سعدی که همزمان بود با افول اتابکان، مغولان وارد خطه فارس شدند. در روزگاری که اتابکان در فارس میزیستند، مردم در امنیت و رفاه اقتصادی بهسر میبردند. سعدی هرچند اتابکان را بسیار گرامی میداشت و قصایدی در ستایش آنها سرود ولی از نقد شیوههای حکومتیشان غافل نماند. برای نمونه در بوستان میگوید: «نه سگ دامن کاروانی درید / که دهقان نادان که سگ پرورید». به این معنا که اگر حاکمی خطا کند یا کارگزارش به مردم آزار رساند، تقصیر کار متوجه پادشاهی است که او را به کار گمارده است.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: