عطنا - حمیدرضا آیتاللهی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، سه شنبه، ۱۳ دیماه، در نشست «ضرورت تحلیل زمینههای مسیحی مباحث فلسفه دین» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به سخنرانی پرداخت. در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید:
یکی از کارهایی که از دهه ۹۰ در زمینه فلسفه دین در کشور ما انجام شد آشنایی با آخرین دیدگاههای فلسفه دین در دنیا بود. کار دیگر که در این دهه انجام شد این بود که ببینیم خودمان در ایران به عنوان یک مسلمان و شیعه نسبت به مواردی که غربیان درباره فلسفه دین مطرح میکنند چه موضعی داریم و آیا آن را میپذیریم یا خیر؟ ما میراث ارزشمندی به نام فلسفه اسلامی داشتهایم و شاید بسیاری از کشورها این ذخیره ارزشمند را نداشته باشند. بحث دیگر بررسی این نکته بود که نسبت اندیشههای فلسفی ما با اینگونه مباحث به چه صورتی است لذا در این زمینه کارهایی خوب انجام شد و مخصوصاً بسیاری از پایاننامههای فوق لیسانس در زمینه فلسفه دین انجام شدند.
برخلاف برخی رشتهها که در فلسفههای مضاف داریم فلسفه دین رشتهای نیست که آن را بر اساس مبانی فلسفه دین بررسی کنیم بلکه مجموعهای مسائل مسئلهمحور است یعنی مسائل مهمی که در باب دین وجود دارد را مورد ارزیابی قرار میدهیم و به طور مختصر میگوییم فلسفه دین به معنای ارزیابی عقلانی گزارههای دینی است اما هدف از این ارزیابی، اثبات یا رد آن است تا به این نتیجه برسیم که این درست است یا خیر؟ در حالی که مثلاً جامعهشناسی دین کاری به درست یا غلط ندارد اما در فلسفه دین باید حتماً ارزیابی عقلانی وجود داشته باشد. نکته دیگر اینکه آنچه در فلسفه دین غربی اهمیت زیادی دارد و یک ایرانی و مسلمان باید آن را تجزیه و تحلیل کند پیشینه این طرز تفکر است چراکه در بسیاری از مواقع به آن توجه نشده است چون خاستگاه برخی مباحث با خاستگاهی که در جامعه خودمان داریم متفاوت است مثلاً موضوع تناسخ، مسئله اصلی در فلسفه دین ما نیست.
بسیاری از مباحث فلسفه دین، خاستگاه مسیحی دارند و کسی که میخواهد در زمینه فلسفه دین کار کند اگر مسیحیت را نشناسد اساساً نباید وارد این حوزه شود. درباره زمینههای مسیحی فلسفه دین لازم است ابتدا به این سؤال جواب دهیم که اگر کسی بخواهد مسیحی شود باید چه کاری انجام دهد؟ وی باید مدتها تحت تعلیم قرار بگیرد تا روح مسیحی در وی دمیده شده و به قول خوشان مسیح در قلب او جای بگیرد یعنی نیازمند ممارست و کار خطابی مفصل است تا فرد به حالتی برسد و در آن حالت، مسیحیت را درک کند. این در حالی است که با شهادتین گفتن میتوان مسلمان شد بنابراین آموزههای مسیحی با ما متفاوت است. یکی دیگر از آموزههای مسیحی که باید در کارهایمان به آن توجه کنیم این است که مسیحیت یک دین تاریخی و اسلام دینی گزارهای است. به همین دلیل است که در فلسفه اسلامی، فلسفه تاریخ و حتی فلسفههایی که ناظر به تحولات اجتماعی باشند نداشتهایم.
مورد دیگر درباره زمینههای مسیحی فلسفه دین این است که مسیحیت درباره رابطه خدا با بشر میگوید قائل به وحی نیست بلکه رابطه بر اساس انکشاف الهی است لذا وحی در سنت اسلامی و مسیحی معانی متفاوتی دارد. حتی خدای مسیحی و خدای اسلام تفاوت دارند. خدای مسیحی عشق محض است اما خدای اسلام علاوه بر رحمان و رحیم، جبار هم هست لذا در فلسفه اسلامی مسئله عدل الهی با آنچه در فلسفه مسیحی مطرح میشود تفاوت دارد. حتی خاستگاه فلسفه دین در فضای کاتولیک و پروتستان متفاوت است. در اسلام رابطه انسان، فقط میان فرد و خداست اما در مسیحیت و مخصوصا کاتولیک، گفته میشود نمیتوانید به شکل مستقیم با خدا رابطه داشته باشید بلکه باید برخی افراد که حجیت دارند بین انسان و خدا رابطه برقرار کنند. ازدواج در مسیحیت و اسلام و روحانیت آنها با روحانیت ما، کاملاً متفاوت هستند.
بنده معتقد نیستم که مباحث فلسفه دین نباید در میان ما مطرح شود بلکه باید توجه کنیم که با چه مشخصاتی درباره آن صحبت میکنیم. یکی از مباحثی که در غرب در زمینه فلسفه دین اهمیت زیادی دارد تجربه دینی است. وقتی کسی میخواهد مسیحی شود باید مسیح را در یک فرآیند طولانی به قلب خود ببرد بنابراین باور در چنین جایی مبتنی بر تجربه است اما در اسلام، مسلمان بودن بر اساس این تجربه نیست چون شخص میتواند نماز بخواند و روزه بگیرد ولی حالات معنوی هم نداشته باشد همانگونه که بسیاری از عرفا و بزرگان دینی هم ممکن است به این حالات معنوی نرسند ولی این حالات معنوی در مسیحیت اهمیت زیادی دارد.
بحث دیگری که در فلسفه دین داریم و بسیار هم جالب است مسئله تکثرگرایی دینی است. جایی در لندن با عنوان مرکز گفتوگوی اسلام و مسیحیت وجود دارد که هدف آن آشنایی این دو دین است اما سؤال این است که آیا مسیحیت میتواند تکثرگرا باشد؟ اگر شما مسیحی و دیندار را کسی بدانید که یک واقعه تاریخی را قبول داشته و درکی از تجسد خدا داشته باشد پس آیا میتواند کسی که هیچ اعتقادی به این مباحث ندارد را دیندار بداند؟ بنابراین نزاعگرایی یکی از مسائل جدی در مسیحیت است اما اسلام میگوید اگر کسی معاد و نبوت را قبول دارد ولی نماز نمیخواند امکان دارد که بهشت هم برود. علت این است که اعتقادات ما گزارهای است لذا به میزان بسیار زیادی با تکثرگرایی کنار میآییم اما مسیحیت به این راحتی تکثرگرایی را قبول نمیکند بنابراین فضای تکثرگرایی در فلسفه غرب با فضای ما فرق میکند. ما چیزی به نام تنوع ادیان داریم ولی انحصارگرایی در غرب به گونهای دیگر معنا میشود.
چالشی بزرگ در تفکر فلسفه مسیحی وجود دارد که از حدود صد و پنجاه سال قبل در مورد آن دعواست و آن هم رابطه دین و تکامل است اما آیا کسی در جامعه ما درباره تکامل و نقش خدا در این میان صحبت میکند؟ تکامل دارای دو وجه است که یک وجه آن زیر سؤال بردن برهان نظم و یک وجه دیگر آن زیر سؤال بردن وجود حضرت آدم و هبوط وی در دنیاست. برای ما قصه حضرت آدم قصه بنیادین دینی نیست بلکه یکی از آموزههای قرآنی است اما اگر هبوط و گناه اولیه را از مسیحیت بگیرید دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. بنابراین وقتی از فلسفه دین در غرب صحبت میکنیم باید مطرح شود که در کجا و با چه پیشینه فکری و با اعتقاد به کدام گزارههای دینی آن را مطرح میکنیم.
یکی از موضوعات دیگر سکولاریسم است که نمیتوانیم آن را در غرب با ایران قابل قیاس بدانیم. مسیحیت اساسا دینی است که شریعت ندارد در حالی که اسلام و یهودیت شریعت دارد لذا کلیسا در مسائل اجتماعی و سیاسی دخالت ندارد اما وقتی اسلام احکامی همانند حد، خمس و زکات و ... دارد نمیتواند در سیاست دخالتی نداشته باشد. بنابراین کسی که رابطه دین و سیاست را در غرب و اسلام بررسی کند به این نتیجه میرسد که سکولاریسم در غرب و اسلام کاملاً متفاوت است. نتیجه میگیریم کسی که فلسفه دین میخواند و میخواهد تفکر دینی در غرب را بررسی کند باید زمینههای مسیحی آن را بداند و بگوید بر اساس این زمینه مسیحی چرا فلان اتفاق در حوزه فلسفه دین افتاده است.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: