«جامعهپذیری» دو مرحله دارد، اول فرایند آن و دوم درونیسازی هنجارها و ارزشها، از آنجایی که فرایند جامعهپذیری زمانبر و فرآیند درونیسازی عمیق است ممکن است در آنها اختلالهایی بهوجود آید که موجب «جامعهپذیری منفی» فرد شود؛ در این مطلب با اختلالات جامعهپذیری و درونیسازی و راهکارهای جلوگیری از ایجاد آنها آشنا خواهید شد.
به گزارش عطنا، کارگاه چهارم از «سلسله کارگاههای جرمشناسی و پیشگیری خانوادهمحور» به همت انجمن علمی-دانشجویی حقوق خانواده دانشگاه علامهطباطبایی با همکاری ادارۀ امور زنان سازمان منطقه آزاد کیش با محوریت «تحکیم بنیان خانواده» دوشنبه، 4 اسفندماه بهصورت برخط برگزار شد.
در این وبینار دکتر محمود مهدوی، استادیار حقوق جزا و جرمشناسی و رئیس پیشین مؤسسۀ جرمشناسی دانشگاه تهران دربارۀ «کارکرد جامعهپذیری خانواده و خطر جرم در کودکان و نوجوانان» به بیان دیدگاههای خود پرداخت. مشروح سخنان وی را در ادامه میخوانیم؛
«استحکام جامعه به استحکام و دوام خانواده وابسته است، یکی از کارکردهای مهم خانواده «جامعهپذیری» است.
خانواده به عنوان نهادی اجتماعی، هسته نخستین پیوند اجتماعی انسان را بنیان مینهد و با تأمین مجموعهای از نیازهای انسانی، عهدهدار نقشها و کارکردهای ویژهای است، البته لازم است خود خانواده نیز از لحاظ محتوایی به خوبی شکل گرفته باشد، تا بتواند کارکردهای خود را بهروز کند، چرا که صرف در کنار هم بودن یک زن و مرد، نهاد خانواده را شکل نمیدهد.
جامعهپذیری یکی از کارکردهای مهم خانواده است. جامعهشناسان در تعریف «جامعهپذیری»، آن را فرآیندی دانستهاند که انسانها از طریق آن، شیوههای زندگی جامعهشان را یاد میگیرند، شخصیتی کسب میکنند و آمادگی عملکرد به عنوان عضو یک جامعه را پیدا مینمایند.
در واقع «جامعهپذیری» یا «اجتماعیشدن» به روندی گفته میشود که در آن شخص در طول حیات خویش هنجارها، عرفها و ارزشهای جامعه خویش را یاد میگیرد.
به عبارتی دیگر، آمادهشدن فرد توسط جامعه برای بر عهده گرفتن نقشها را «جامعهپذیری» میگویند، که جرقه اولیه آن در خانواده شکل میگیرد.
هرچند جامعهپذیری غالبا درباره کودکان به کار برده میشود، اما این فرایند مخصوص آنها نیست، بلکه همه اعضای خانواده در مسیر زندگی در حال جامعهپذیری هستند.
در همه فرهنگها، خانواده عامل اصلی اجتماعی شدن فرد در دوران طفولیت شمرده میشود. هر چند در مراحل بعدی زندگی فرد، عواملی همچون مدرسه، گروه همسالان و رسانههای همگانی در اجتماعی شدن سهم دارند.
فرآیند جامعهپذیری بسیار اهمیت دارد، زیرا اگر جامعه نتواند این فرآیند را به خوبی انجام دهد، افراد نیز مطیع قانون جوامع نخواهند بود و در معرض بزهکاری قرار خواهند گرفت.
دو مرحله مهم در این امر نقش دارند، اول، وجود اختلالات در کارکرد جامعهپذیری، دوم، درونیسازی هنجارها و ارزشها. اگر خانواده خود دچار اختلالاتی باشد نمیتواند این کارکرد را به درستی انجام دهد و الگوی مناسبی برای فرزندانش باشد؛ در نتیجه از کودکان نیز نمیتوان انتظار پیروی از ارزشها را داشت. نمونه بارز الگوهای ناهنجار، کودکان بزهکار میباشند.
اولین اختلال خانواده «ناهمنوایی» است. کودکان از طریق الگو پذیری در خانواده با ارزشها و هنجارها آشنا میشوند و اگر خانوادهای خود درگیر رفتارهای خشونتآمیز باشد، کودک را به سمت خشونتگری هدایت خواهد نمود، از این رو ابتدا لازم است والدین خود در رفتارها و گفتارهایشان سنجیده عمل کنند تا الگوهای مناسبی برای فرزندانشان باشند.
تحقیقات بسیاری نشان میدهند که اغلب کودکان بزهکار، دارای والدینی بزهکار بودهاند و یا در محیطی سرشار از بزهکاری بزرگ شدهاند؛ ما چیزی به نام «ژن سرقت» نداریم و این الگوهای تربیتی هستند که سارق بودن را از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند.
در نتیجه اگر والدینی در نزد کودکانشان دچار خطا و اشتباهی شدند، حتما عذرخواهی کرده و آن را جبران نمایند و به هیچ وجه در صدد توجیه آن و درست جلوه دادن رفتار نادرست خود نباشند، وگرنه کودک نیز یاد میگیرد که هر گاه جرمی مرتکب شد آن را با آوردن دلایلی توجیه نماید و اشتباه خود را موجه جلوه دهد.
هر چه منبع الگوی کودک نسبت نزدیک و یا رابطه عاطفی شدیدتری با او داشته باشد، دارای تاثیرگذاری بیشتری خواهد بود. البته در این امر، تعداد دفعاتی که کودک در معرض آن رفتار ناهنجار قرار میگیرد نیز مهم است.
عامل دوم که کارکرد جامعهپذیری خانواده را مخدوش میکند «تناقض هنجاری» است. بدین معنا که اگر والدین گفتار و اعمالشان با هم متناقض باشد، کودک دچار تحیر و سردرگمی میشود و متوجه نمیشود بالاخره کدام رفتار درست است.
والدین باید در گفتار و اعمالشان شفافیت و هماهنگی داشته باشند و اگر عملی را زشت میدانند خود نیز در عمل مرتکب آن نشوند؛ و نباید با توجیهات مختلف رفتار زشت خود را درست و به حق نشان دهند .
عامل سوم وجود «خردهفرهنگهای منحرف» در مناطق آسیبزا است، زیرا هرچند والدین سعی کنند در خانواده ارزشها و هنجارها را آموزش دهند، ولی محیط زندگی و افرادی که کودک با آنها در ارتباط است سرشار از رفتارهای ناهنجار باشد، کودک تحت تاثیر آن جامعه دچار رفتارهای ناهنجار خواهد شد.
بنابر همین امر ضروری است، که مدارس خوب برای کودکان با روش آموزشی و پرورشی مناسب در مناطق آسیبزا ایجاد شود، زیرا این امر میتواند از بروز بسیاری از رفتارهای ناهنجار کودکان آن منطقه جلوگیری کند.
چهارمین عامل ایجاد «خودپنداره انحرافی در کودکان» میباشد. خودپنداره به معنای برداشت فرد از خودش است. هر فرد در ذهن خود، تصویری از خویشتن دارد، که معمولا ناشی از ارزشهای ذهنی و ویژگیهای رفتاری خود فرد است.
چگونگی رفتار انسانها ریشه در نگاه آنها به خود نهفته است. با تناسب به رفتاری که کودک از خود نشان میدهد افراد پیرامون او عکسالعمل خاصی نشان میدهند و کودک بر اساس آن عکسالعملها درباره خود قضاوت میکند؛ که این قضاوت میتواند مثبت و یا منفی باشد.
اگر واکنش اطرافیان تاییدی باشد، خودپنداره کودک نیز مثبت خواهد بود و اگر این عکسالعملها منفی باشند خود پنداره کودک نیز منفی خواهد بود. خود پنداره مثبت کلید رشد و سازندگی فردی و اجتماعی است.
در نتیجه لازم است در مقابل رفتارهای کودکان، والدین عکسالعملهای مثبت نشان دهند تا کودک احساس کند که فرد مثبتی است، و نگاه خوبی نسبت به شخصیت خود داشته باشد. بدین ترتیب کمتر سراغ رفتارهای ناهنجار خواهد رفت.
مورد مهم دیگری که در مسئله جامعهپذیری وجود دارد، «اختلال در فرایند درونسازی» است. بدین معنا که امکان دارد والدین ارزشها و هنجارهای درستی را در خانواده پیاده کنند ولی نتوانند آن را در کودکشان درونسازی نمایند، در درونسازی هنجارها رابطه عاطفی بین کودک و والدین نقش مهمی دارد.
دو عامل مهم در درونیسازی جاذبه و اعتماد میباشد.کودکان در اثر رابطه محبتآمیزی که با والدینشان پیدا میکنند، جذب آنها شده و به دلیل اعتماد به آنها آموزشها و هنجارهایی که از آنها دریافت مینمایند را به طور خودکار درونسازی میکنند و بدین ترتیب حتی اگر فرسنگها از خانواده خود دور باشند؛ همچنان به آن ارزشها پایبند خواهند بود.
گاهی امکان دارد کودک بر اساس اطاعت و یا اجبار از هنجارها پیروی کند، در این صورت، مسلما اگر چشم خانواده را دور دید آن آموزشها را به کناری خواهد گذاشت.
به منطور ایجاد پیوند عاطفی بین والدین و کودکان، توجه به علایق کودکان توسط والدین ضروری است. در این زمینه پرورش درست کودک با توجه به علوم روانشناختی الزامی است، بدین ترتیب با ایجاد جاذبه و اعتماد بین کودک و والدین، همنوایی ایجاد شده، درونیسازی صورت گرفته و هنجارها و ارزشهای خانواده به کودک منتقل میگردند؛ و پذیرش آنها نیز اقناعی است و فرزند همیشه پایبند آنها خواهد بود.
پس اگر میبینیم خانوادهای در ظاهر پیرو ارزشها و هنجارهای خاصی است، ولی فرزندانش ضد آن ارزشها رفتار میکنند، بدان دلیل است که این هنجارها درونی نشده است.
خبرنگار: حوریه خانپور/ ویراست و تنظیم: فاطمه ملک محمدی