برایان مگی، فیلسوف انگلیسی که ۸۹ سال در این جهان زیست، برای من از یک جهت بسیار قابل تحسین است و آن اینکه به اقرار اهل نظر، وی تمام همّ خود را بر این گذاشت که فلسفه را به میان مردم ببرد، نه اینکه نظریاتی ارائه کند و یا نظریات دیگر فیلسوفان را به مردم بیاموزد.
در چند قرن اخیر، عدهای در مغرب زمین تلاشهایی با این هدف داشتهاند، از جمله اصحاب دایرةالمعارف؛ اما در مشرق زمین، به خصوص در جهان اسلام، چنین تلاشی چنان که باید و شاید انجام نگرفته است. در اینجا نخستین سوالی که مطرح میشود آن است که آیا فلسفه در دورههای گذشته، در میان مردم نبوده است؟ چرا؟ و سوال دیگر آنکه چرا فیلسوفان مغرب زمین تلاش کردهاند فلسفه را به میانِ مردم ببرند؟!
پاسخ سوال اول این است که خیر، نه تنها فلسفه در میانِ مردم نبود، که حتی گاهی نام آن نیز در میان مردم نبود! و این امر سه دلیل داشت؛ یکی دلیل اجتماعی، دیگری، چیستی فلسفه و سومی دلیل دینی.
در ابتدا باید توجه داشت که منظور من از فلسفه، چیزهایی نیست که برخی فیلسوفان در گذشته بیان کردهاند و ما امروز باید بر روی آنها تعصب داشته باشیم و تنها به آنها بپردازیم. بلکه منظور من از فلسفه، تلاش هر انسان برای فهم درست خود و جهان میباشد.
دلیل اجتماعی عدم حضور فلسفه در میان مردم این بود که در گذشته اکثریت قریب به اتفاق مردم بی سواد بوده و شرایط سختی برای زندگی داشتند. در نتیجه هیچکدام آنان برای فهم جهان تلاش نمیکردند.
دلیل دوم به ماهیت فلسفه برمیگشت. فلسفه دانشی بود که میخواست با عقل و فهم انسان، همه جهان را بفهمد. به قول برخی فیلسوفان مسلمان، ذهن فیلسوف برابر با جهان باشد و همه چیز جهان در ذهن او باشد و آن را بفهمد. چنین امری ممکن نبود.
دلیل سوم، مربوط به مکتب ها و ادیان غیرعقلانی است. مکتبهایی چون عرفان و ادیان تحریف شدهای چون مسیحیت، عقل را تخطئه میکنند. برای مثال مولوی میگوید که تمام دانش بشری، دانش آخورسازی است که لایق گاو و شتر است و ما باید از این دانشها دست برداریم و یا امثال غزالی و سنت آگوستین حتی اجازه مطالعه ریاضی را نمیدادند! از این رو، علاقهای به فهم مردم عادی از جهان نداشتند.
به همین دلیل بود که تا مدتها بسیاری گمان میکردند که فلسفه دانش مغروری است که در برج عاج ساکن است و هرگز به میان مردم نمیآید. در حالی که چنین نیست! فلسفه قدرت اندیشیدن است و آنان که فلسفه را ساکن برج عاج کرده اند، آن را منزوی کرده، از مردم دور ساختهاند.
و اما پاسخ سوال دوم که چرا فیلسوفان تلاش کردهاند فلسفه را به میان مردم ببرند، این است که چنین تلاشی چند دلیل دارد:
یک – سواد در میان مردم رواج یافته است و تعداد افرادی که امروزه فکر میکنند و میخوانند، روز به روز در حال افزایش است.
دو – امروزه فلسفه مدعی نیست که یک فیلسوف جهان را به تنهایی میفهمد. در عصر جدید، صدها و هزاران دانشمند برای فهم جهان به فیلسوفان کمک میکنند و دستاوردهای خود را به آنان ارائه مینمایند.
سه – در شرایطی که عقلانیت تایید میشود و دانشها پیشرفت میکنند، حتما انسانها باید بتوانند در برابر تهاجم و وسوسههای مکاتب غیرعقلانی مقاومت کرده و تلاش کنند بدون تقلید از دیگران، جهان را بفهمند.
امیدوارم هرچه بیشتر خردورزی و اندیشه و رشد فکری و ذهنی در جامعه ما ترویج گردد.