در شاهنامه فردوسی، ایرانیان از زبانها و زیستبومهای مختلفاند و خاندانهای پهلوانی و پهلوانان بیشمار از این سرزمین دفاع میکنند و هر یک از این گُردها از شهری و دیاری هستند. آنچه آنها را در کنار هم قرار میدهد نام ایران است و هرکدام در دفاع از این آبوخاک و سنت و آیین مشترک بر دیگری سبقت میجوید. این پهلوانی در حوزهها و عرصههای فرهنگ و هنر و صنعت نیز چهره مینماید.
به گزارش عطنا، احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران، در حاشیه حادثه تروریستی در اهواز، یادداشتی را در روزنامه ایران نوشته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
ایران کشوری بزرگ، پهناور، پربرکت و تاریخی است. ایران یادگاری است از تمدنهای بزرگ بشری. ایران نهفقط از معادن برخوردار است که بیش از آن تنوع فرهنگ و زبان و گروههای اجتماعی بههمپیوسته آن، سرمایه این سرزمین هستند.
ایران کشوری است متنوع و متکثر که بوم نشینان آن به این تفاوتها آگاه بودند و در صلح و صفا در کنار هم زندگی میکردند. همدلی و همداستانی ایرانیان را در وقایع و حوادث پریروز و دیروز و امروز بهروشنی میتوان دید. گروهی تاریخ را فقط در وحدت سیاسی دیدهاند؛ اما آنچه اهمیت دارد و موجب پایداری ایران درزمانی چنین طولانی شده وحدت معنوی است که حتی فراتر از وحدت زبانی است و آن روح ایران است که موجب پیوند میان ایرانیان در هر شرایطی بوده است.
ریشههای وحدت معنوی را میتوان در اقلیم و آنچه آن را خاطرات ازلی مینامند همچون داستانهای پهلوانی و جوانمردی و دفاع از آبوخاک و آیین جستوجو کرد. ازاینرو علاوه بر تاریخنگاران ایرانی گروهی از مورخان ملل دیگر در دوران قدیم نیز حتی اثر خود را پس از ذکر انبیا با امرا و ملوک ایرانی آغاز میکردند.
در شاهنامه فردوسی، ایرانیان از زبانها و زیستبومهای مختلفاند و خاندانهای پهلوانی و پهلوانان بیشمار از این سرزمین دفاع میکنند و هر یک از این گُردها از شهری و دیاری هستند. آنچه آنها را در کنار هم قرار میدهد نام ایران است و هرکدام در دفاع از این آبوخاک و سنت و آیین مشترک بر دیگری سبقت میجوید. این پهلوانی در حوزهها و عرصههای فرهنگ و هنر و صنعت نیز چهره مینماید.
ازاینرو جهان ایرانی، فراتر از جغرافیاست و مثلاً نهادهای هنری آن را در سرزمینهای گستردهای میتوان بازیافت. بهواقع معنای این کلام، نفی تجربههای بسیار و پراکنده در نقاط مختلف این جغرافیا و تاریخ نیست، اما کلیت آن را که برخاسته از تجربه مشترک همه آن واحدها و بیانگر روح ایرانی است در آثار شاخص اینسو و آنسوی عالم میتوان سراغ گرفت. هرچند که هیچکدام آنها فارغ از ظرایف زیستبوم محلی نیست. مگر موسیقی ایرانی جمع بین موسیقی نواحی گوناگون نیست که هرکدام به زبانی سخن میگویند و آدابورسوم و آوازهای خود را دارند.
دفاع ایرانیان از تمامیت این سرزمین در همین سده معاصر نیز هنوز چندان روشن نشده است. زمانی که کسانی احتمال تکهتکه شدن این سرزمین را در ذهن داشتند بهیکباره در دفاع از ایرانِ مشروطه، سپاهیانی از تبار سپهداران طبرستان و دلاوران خطّه آذربایجان و رزمندگان اینسو و آنسوی زاگرس در قضیه استبداد صغیر به پایتخت سرازیر شدند و در کنار مردم قرار گرفتند تا به استبداد قاجاری پایان دهند و ایرانشان با حکومت قانون اداره شود و خواسته مجلسِ مبتنی بر آرای مردم جامه عمل بپوشد.
شاید هیچچیز بهاندازه به توپ بستن مجلس آن هم به فرماندهی لیاخوف روسی احساسات ملی ایرانیان را در سرتاسر کشور جریحهدار نکرد. آیا آنها نمیتوانستند بیتفاوت نسبت به میراث و تاریخ مشترک این سرزمین به فکر حفظ موقعیت شخصی و گروهی خود باشند و از این بلوا دوری کنند یا بدتر از آن به فکر گریز از مرکز و جدا کردن بخشی از ایران به نام خود باشند. در مقاطع دیگر هم اگر کسانی با حمایت آشکار و پنهان بیگانگان خواستند آتشی برپا کنند عموم مردم در برابر آنها ایستادند تمامیت این روح ایرانی در جنگ هشتساله پیش چشم همه جهانیان نمود یافت.
اولین گروهی که در برابر تجاوز ایستاد هموطنان عرب و غیر عرب سوسنگرد و شادگان و سایر نواحی مرزی بودند و بهزودی و از اقصی نقاط ایران بهترین جوانان جان خود را بر کف نهادند و در کنار تکاوران دلیر آبی-خاکی و خلبانان شجاع هوانیروز و نیروی هوایی و جان برکفان بسیج و ارتش و سپاه قرار گرفتند تا ذرهای از خاک پاک ایران در خوزستان و کردستان، زیر پای دشمن نماند و وحدت و هویت ایرانی آسیب نبیند.
کدام نقطه این سرزمین است که مردمانش برای نگهداری مرزهایش از جان جوانانش مایه نگذاشته است؟ البته پذیرفته نیست که به مسائل و مشکلات کشور و نقاط دوردست بهویژه نقاط مرزی رسیدگی و از آنها فقرزدایی نشود. بهنحویکه این تلقی به وجود آید که هر چه از مرکز به سمت مرزها میرویم بر کمبود امکانات افزوده میشود و مگر این ایرانیان مرزنشین از گروههای مختلف زبانی، مذهبی نبودهاند که قرنها پاسدار مرزهای ایران در برابر هجوم عثمانیها، ازبکها و روسها و انگلیسها و دیگر قدرتهای طمعکار بودهاند؟
باری این زبان حال همیشگی مردم ماست که از بیان شاعری وطندوست، حسین پژمان بختیاری، سروده شده است:
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است من این نای و نوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکش من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان من این روشن سما را دوست دارم