واقعیت این است که زندگی در فضای مجازی، مفهوم زمان و مکان و ادراک ما از آنها را دچار دگردیسی کرده است و حتی فراتر از آن روابط مجازی از طریق شکل دادن به مناسبات بین افراد در گروههای که در مواردی افراد کمترین اطلاعاتی از همدیگر ندارند، بر شخصیت و رفتار آنها نیز اثر میگذارد.
این فضا سرشار از اطلاعات است و چون سرعت و کمیت اصل مهمی در آن بشمار میرود، قربانیان اصلی آن کیفیت، عمق، عواطف و احساسات هستند.
در عوض، این فضاها با خلق فرصتهای بینهایت منجر به ایجاد میدانهای مشترکی میشوند که چون امکان تعامل و گفتوگوی مستقیم را از ما میگیرند، میتواند بنیانهای شکلگیری جامعه مدنی و حوزة عمومی واقعی را بخشکانند.
این فضا علاوه بر اینکه به میدانی برای فشار، نقد و شفافسازی تبدیل شده است اما به صنعتی ادراکات و بینشهای تکتک ما نیز منجر میشود، چون مجاری انتقال آنها تکنولوزی است نه روابط واقعی، که به سهولت در یک همدستی با روابط قدرت (از هر نوع آن) میتواند بستههای از تبلیغات، اطلاعات و یا حتی هیجانها و اخبار از قبل تدارک دیده شده را به خورد مخاطبین بدهد.
وانگهی، شاهد شکلگیری نوعی از شهروندی هستیم که میتوان آن را شهروندی شبکهای نامید. یعنی، افرادی که عمده تبادلات، گفتوگوها، مطالبات آنها از طریق شبکههای مجازی انجام میگیرد و از طریق نت به همدیگر وصل هستند.
یکی از فرصتهایی که فضای مجازی برای افراد (بخصوص دانشگاهی) ایجاد کرده است، ایجاد کانالهای به اصطلاح علمی است. این در ماهیت خویش مجادله برانگیز و منفی نیست، زیرا اساساً بخشی از مهمترین دستاورهای علمی از طریق شبکهها و کانالهای مرجع علمی در اختیار افراد قرار میگیرد.
اما بحث بر سر این است که، نداشتن هیچگونه ایده و تفکر خالصی در بین برخی از صاحبان این کانالها که بتوان دربست و پیور آن را متعلق آن صاحب کانال (بخواند علمی، بدانید شبه علمی) دانست، امری خطرناک و غیرعلمی است.
خلق کانالهای علمی در یک حوزه بدون داشتن نظریه، کار میدانی عمیق یا حداقل ایده نابی در آن حوزه، ناشی از نوعی بیخانمانی ذهنی-علمی-معنایی است که صاحبان این کانالها دچار آن هستند.
خلق کانالهای از اقتصاد گرفته تا فرهنگ، مسکن، محیط زیست و با حیوانات مهربان باشیمها، فلسفه و تاریخ و یا شارح و ناقد آراء و نظریات بزرگترین جامعهشناسان، مورخان، اقتصادانان و فیلسوفان (مثلاً کانالهای تحت عنوان نقدی بر فوکو، نگاهی بر آرای هایدگر، نقد مارکس و مارکسیسم، فلسفه به زبان ساده و ...)، بخش ناچیزی از این فرایند هولناک است.
عجیبتر اینکه برخی با عناوینی همچون دستنوشتهها، درنگها، تاملات و مواردی از این دست کانال ایجاد میکنند که الحقوالانصاف یادآور دست نوشتههای فلسفی مارکس هستند!
نداشتن فکر فلسفی و تولید علمی با مسمی در جهان واقعی و فقدان مشاهداتی از کار میدانی عمیق در این کانالها که حاوی ایدههای نابی باشد، ولی بالعکس فوران مباحثی کوتاه، به ظاهر زیبا و انتقادی (که این روزها در بازار علوم انسانی ایران بازار مکاره و کاسبی خوبی دارد)، اما بیریشه در دنیای مجازی، اساساً تناقضی حلنشدنی در فضای نهاد دانشگاهی مفلوک از یک سو، و مطالب ارائه شده در کانال های متعلق به این افراد از سوی دیگر است. دست و پا کردن نامونشان و خلاء وجودی، یکی از دلایل این کانال تراشیها است.
دلیل دیگر به حس بزرگبینی و نارسیسیم این افراد بر میگردد. غلبه بر کمدانشی در فضای واقعی و گفتوگوهای روزمره نیز عامل دیگری در ظهور این فرایند قارچگونه است.
عامل دیگر و مهمتر از همه به فروپاشی و کمرنگ شدن گروههای مرجع مهم در دنیای واقعی علمی-آکادمیک (به دلایل سیاسی، سنی، علمی و غیره) بر میگردد که این افراد سعی میکنند در خلاء این مراجع با ایجاد کانالهایی که شماری از آنها در بالا ذکر شد، خود را به گروه مرجع علمی آن حوزه تبدیل کنند، غافل از اینکه فضای مجازی با از بین بردن سلسلهمراتب ها خود مرجع گریز و بیمایه است!!
این کانالهای علمی سعی دارند دائما به افراد کدهای علمی، منطقی و در مواردی نیز کدهای اخلاقی روشنگرانه بدهند، در صورتی که خود آنها مرجع اصیل آن حوزه نیستند، شارح و ناقد هم نمیتوانند باشد (زیرا از حیث علمی و منطقی باید ناقد بالاتر از موضع نقد باشد)؛ چیزی هستند که من را فورواردیسم علمی مینامم.
فورواردیسم علمی یعنی افرادی که مترصد خلق یک پیام یا حرف از منبع جدید (ترجمه یا یک مرجع علمی و صاحب ایده و دانش) هستند که بسرعت آن را در کانال خویش فوروارد کنند و در اختیار مخاطبان خود قرار دهند.
جلوه دیگر آن را میتوان «تفکر کافیشاپی» نامید. کافیشاپی شدن دانش در ایران، با ظهور افراطی کانالهای شبهعلمی بیارتباط نیست.
تفکر کافی شاپی به «ویژگی اصلی دانشگاه و نخبگان تبدیل شده است و دلیل اصلی آن هم نداشتن ارتباط با عمیق با خود، وضعیت نهادی و لایههای زیرین جامعه است (نوشتن چند مقاله و کتاب یا ... واقع گرایی و مرجع علمی بودن نیست).
افرادی پرسهزن در حوزههای مختلف، بیمهابا و بدون استدلال قوی هر چیزی را زبان میآوردند و با ذهنیتهای جزیرهای در نقش ضدساختارهای تکهپارهای ظهور میکنند که هم نسبت به خود و هم افراد مخالف و در نهایت، نسبت به ساختار خودآفریننده متخاصم و مهاجم هستند.
افرادی پرسهزن که با مصرف تظاهری یک کتاب خاص، یک فیلم خاص، یک رمان خاص یا یک خوراکی خاص در مناطق شیک و تفریحی و سلفی گرفتن در زمانها و مکانهای خاص برای خود ژست هنرمند، نویسنده، روشنفکر و عقل کل میسازند.
در مواردی چندریختیهای منحرف و مضحکی میبینیم که از نارسیسیم و خودشیفتگی رنج میبرند، زیرا در اثر فقدان احساس واقعی، پر از گفتمانهای متعارض و ناهمگونی هستند که به هیچکدام تعلق ندارد». (آنچه داخل گیومه گذاشته شده است، قبلا تحت عنوان تفکر کافی شاپی توسط نگارنده منتشر شده است).
بنابراین، بعد از مدتی حضور صوری و نمایشی و ته کشیدن سواد آنها، کرختی فضاهای مجازی (در ابتدا هیجانآور و تنوعبخش) آشکار میشود و این بار یا باید به دنبال ارائه مطالب ذوقی و شبه انتقادی باشند تا مخاطبان خود را حفظ کنند یا اینکه بهانهای بتراشند و کمعمقی علمی را به گردن مشغله کاری بیندازند.
بحث اینجاست که در این فضاها تبادل اطلاعات باید دائمی و همیشگی باشد که بتوان حفظ جذابیت کرد، در صورتی که تهکشیدن اندک سواد و یا بهتر بگوییم اطلاعات آنها، مناسبات آنها را به هم میریزد.
حتی در مواردی جالب اینجاست که عنوان کانال با محتوای کانال همخوانی ندارد. مغلمهای از همه حوزهها تحت عنوانهای مختلف نوشته میشود. دست نوشتهها و تاملات (فلسفی، جامعه شناختی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امثالهم) حاصل اینگونه کانالها هستند.
بنابراین، در این پروسه انسان جویای دانایی جای خود را به انسان پرسهزن مجازی و مرجعیت بدون پشتوانه علمی میزند. فضای مجازی از یک بعد فضای شور و شوق و تبادل تصاویر و انفجار ایماها، نشانهها است که در موارد زیادی فاقد عمق و کیفیت است.
ائتلافها و اشتراکات مجازی این کانالها و افراد برای جستوجو و اثبات خویشتن است! یادگیری و تبدیل شدن به مرجع در خلوت، تامل و تعمق طولانی مدت حاصل میشود و نشئت گرفته از تجربه علمی و تجربه زیسته در میدانهای مختلف است، اما صاحبان کانالهای شبه علمی مجازی که شکلگیری آنها حالتی قارچگونه به خود گرفته است.
با سپری کردن ساعتهای طولانی و پرسه زدن در فضای نت، در روندی مضحک و خیالین میگویند من فردی دانشمند، صاحبنظر و مرجع علمی در یک حوزه هستم یا میخواهم باشم، اما اگر تو (مخاطبینی که خود دچار خستگی عاطفی هستند و برای فرار از روزمرگی و واقعیت، به مجاز رو میآورند) نباشی که نوشته های من را بخوانی و یا به حرف های من گوش کنی (یا به اصطلاح لایک کنی)، من هیچ خواهم بود! هیاهوی مجازی با خلوتگزینی و مرجعیت علمی واقعی تناقض دارد.