استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور با بیان اینکه دولت، بازار و مردم با هم چالش میکنند تا بتوانند دانشگاه را بسازنند و به آن شکل دهند، گفت: بعد از انقلاب با تودهای شدن آموزش عالی یک نوع بحران پدید آمد که به مردم هم اجازه دخالت در علم میداد. اسم این مدل را میشود دانشگاهی شدن جامعه و «دموکراتیک شدن علم» گذاشت.
به گزارش عطنا، کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» اثر دکتر مقصود فراستخواه، دانشیار مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی به همت پژوهشکده ارتباطات و انجمن علمی-دانشجویی مطالعات ارتباطی دانشگاه علامه طباطبائی با حضور دکتر هادی خانیکی، مدیرگروه علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی، دکتر محمدامین قانعیراد، استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، علی خورسندیطاسکوه، استادیار مدیریت و برنامهریزی آموزشی دانشگاه علامه طباطبائی و دکتر زرین زردار، استادیار علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی در جایگاه دبیر سهشنبه، ۱۱ اردیبهشت در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی نقد و بررسی شد.
محمدامین قانعیراد، استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در ابتدا در توصیف کتاب گفت: کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» بسیار غنی و شایسته تعریف است و همچنین نسبت به دیگر آثار دکتر فراستخواه بسیار پختهتر است. خواندن کتاب را نهتنها به کسانیکه در حوزه مدیریت آموزش عالی و مطالعات علم و به جامعهشناسان علم فعالیت میکنند بلکه به همه دانشگاهیان نیز مطالعه آن را توصیه میکنم.
وی افزود: به رغم ظاهر آنکه، کتاب کوچکی بهنظر میآید، به دلیل عمقی که دارد و لایههای مفهومی متفاوت، کتاب سنگینی است. برخلاف کتاب «سوانح دانشگاه» که مقداری تاریخیتر است و خواننده میتواند با سرعت بیشتری آن را مطالعه کند، در کتاب «گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران» باید روی مفاهیم فکر کند.
این عضو هیئت علمی درباره جنبه تئوریک کتاب گفت: چیزی که در این کتاب آشکار است (من از بُعد نظری و تئوریک به کتاب نگاه میکنم)، چارچوب تئوریک کتاب است که در جاهای مختلف خودش را نشان میدهد و بهطور خاص در فصل ۵ به آن میپردازد. این چارچوب تئوریک مدل ساخته شدن اجتماعی و فرهنگی علم است.
وی بیان کرد: مکتب معروفی است در مطالعات علم و فناوری بهنام «اسکات» یا «Social Construction Of Technology». قبل از اینکه «اسکات» مطرح شود، جامعهشناسان جدید علم، «اسکاس» یا «Social Construction Of Science» را مطرح کردند. یعنی علم و تکنولوژی یک چیزی است که به شیوه اجتماعی برساخته میشود. این جزء آخرین تئوریهای موجود است.
قانعیراد افزود: حالا از علم و تکنولوژی به سراغ نهادهای دانش یا تکنولوژی برویم که یکی از آنها دانشگاه است. دانشگاه هم بهشیوه اجتماعی برساخته میشود.
رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران در مورد برساخت اجتماعی گفت: عمدتا به تعبیر کلارک، ما سه قدرت داریم که برای برساخت دانشگاه تلاش میکند: ۱- بازار، ۲- دولت و ۳- اجتماع علمی. من میخواهم به این سه قدرت قدرت دیگری اضافه کنم که آن جامعه است. این سه نیروی اجتماعی در حال برساختن دانشگاه هستند. یعنی دانشگاه در مرکز قرار دارد و یک مثلثی دور آن را گرفته است.
وی افزود: اگر بخواهیم به نسبت هندسی ترسیم کنیم یکی دولت است، یکی بازار و دیگری جامعه. این سه قدرت باهم چالش میکنند تا بتوانند دانشگاه را بسازنند و به آن شکل دهند. مؤلف این مدل را پذیرفته و در فصل پنجم این دیدگاه را توضیح میدهد.
قانعیراد گفت: مؤلف معتقد است که در تاریخ پنج انقلاب رخ داده: ۱- انقلاب معرفتشناسی، ۲- انقلاب صنعتی، ۳- انقلاب آکادمیک، ۴- علم بزرگ و ۵- انقلاب رسانهای علم. انقلاب رسانهای علم به یک معنا همین رسانهای شدن علم در امروز است؛ یعنی بازشدن علم به روی دنیای ارتباطات که همین ارتباطات عمومی که عامه مردم با آن در ارتباطاند مدنظر است.
این استاد جامعهشناسی در خصوص دانشگاهی شدن جامعه ایرانِ بعد از انقلاب گفت: مؤلف این تعبیر را بهکار میبرد؛ یعنی جامعه هم درگیر علم میشود، درگیر بازار دانش میشود و درگیر دانشگاه میشود. بنابراین دیگر نهتنها آکادمی در برساخت دانشگاه و شکل دادن به آن مؤثر است، نهتنها دولت مؤثر است، بلکه این وسط مردم هم نقشهایی را بازی میکنند و ایشان (مؤلف)، افزایش نقش مردم در علم را به دوره بعد از انقلاب اسلامی نسبت میدهند.
وی در رابطه با افزایش نقش علمی مردم در دوران پس از انقلاب گفت: بعد از انقلاب با تودهای شدن آموزش عالی یک نوع بحران پدید آمد که به مردم هم اجازه دخالت در علم میداد. در این مدل جدید شاهد قدرت دیگری در شکلدهی دانشگاه هستیم و آن «مردم» است. اسم این مدل را میشود دانشگاهی شدن جامعه و «دموکراتیک شدن علم» گذاشت.
قانعیراد پرسش اول خود را در رابطه با توان تغییر نهاد دانشگاه توسط افراد اینگونه مطرح کرد: مؤلف در کتاب «ذهن و همه چیز» گفته است که ذهن خاصیت خودتعیٌّنگری دارد و در کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» میگوید که چهار قدرت در حال برساخت دانشگاه هستند؛ چگونه میشود که نقش کنشگر برای فرد یا ذهن در مقابل این چهار قدرت برای تغییر دانشگاه قائل شد؟
استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور مسئله دوم خود را دفاع از استقلال دانشگاه بیان کرد: دفاع از دانشگاه چیزی است که شخصا بارها این کار را کردهام. زیرا در درون دوگانه دولت و اجتماع علمی اندیشیدهام. از طرفی دولت میخواهد بر دانشگاه سلطه پیدا کند و از طرفی امثال ما اصرار بر استقلال دانشگاه داریم و مخالف دخالت دولت در نهاد دانشگاه هستیم و معتقدیم که اجتماع علمی خودش دانشگاه را اداره کند.
وی افزود: این دوگانه دولت و اجتماع علمی دوگانهای است که در کشورهای جهان سوم و کشورهای مبتنی بر اقتدار دولت و برنامهریزی آن، وجود دارد؛ کشورهایی که دانشگاه توسط دولت ساخته و مدیریت میشود و همچنین اهداف خود را برر آن تحمیل میکند.
قانعیراد در ادامه اظهار کرد: این گزاره با آن مدل نظری که نویسنده مطرح کرده کمی تفاوت دارد. زیرا آن مدل میگوید که چهار قدرت با دانشگاه مبارزه میکند و در اینجا میگوید که دانشگاه را به اجتماع علمی بسپاریم در حالیکه اجتماع علمی قوتی ندارد و آن قدرتها هم چون ذینفع هستند این کار را نمیکنند.
وی دلیل دوم عملی نشدن استقلال دانشگاه را تضاد درونی عوامل آن بیان کرد: اساسا اگر دانشگاه را بهدست هیئتعلمیها بدهیم چه خروجی دریافت میکنیم؟ اعضای هیئتعلمی خودشان به یک نحوی دچار تعارض منافع، دستهبندی و فساد دانشگاهی شدهاند. با این وضع اگر دانشگاه را به آنها بسپاریم میتوانند به توافق نظر برسند؟
استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور مثالی در رابطه با به توافق نرسیدن اعضای رشتههای مختلف دانشگاهی زد: آیا من میتوانم به هیئتعلمیهای رشتههای مختلف پزشکی و مهندسی بگویم که شما با تأسیس وزارتخانه خود را از بدنه علم جدا کردهاید و با این کار به توسعه کشور صدمه زدهاید؟ این دعواها به جنگهای بزرگی ختم میشود که اصطلاحا به آن «Sciense War» میگوییم.
قانعیراد در خصوص جایگاه علوم انسانی در غرب میگوید: جایگاه علوم انسانی در غرب بالاتر از مهندسی است. ممکن است درآمد مهندسها بیشتر باشد اما از نظر شأن اجتماعی و نگاه مثبت در جامعه جایگاه علوم اجتماعی مطلوبتر است.
محمدامین قانعیراد، استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در پایان سخنانش گفت: مقصودم از تمام این سخنان این بود که بگویم آیا میتوانیم روی استقلال دانشگاه و تغییر آن بازاندیشی کنیم یا خیر؟