نویسنده کتاب «تروریسم اسلامی» با بیان اینکه هر نوع شیوع ترس و وحشت در بین عموم مردم ترور محسوب میشود گفت: نمونههای بارز جنگ و اشغال نظامی در افغانستان که به بهانه مبارزه با ترورریسم و از طرف قدرتهای بزرگ صورت گرفت، نشان میدهد که با مسائل بغرنجی مواجه هستیم. اینکه در برجهای دوقلوی آمریکا انفجاری رخ میدهد و یا در متروی لندن انفجار صورت میگیرد، بهانهای خود ساخته برای قدرتهای بزرگ پدید میآورد تا حضور خود را در نقاط مختلف جهان که هیچ ربطی به این ماجراها ندارند، به بهانه مبارزه با تروریسم توجیه کنند.
به گزارش عطنا، نشست «تروریسم و رسانه» دوشنبه، 23 بهمن به همت دانشگاه علامهطباطبائی با همکاری کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران با حضور راضیه امانیهمدانی، استاد زبان ایتالیایی، پروفسور کارلو کربوچی، حقوقدان ایتالیایی و سپهر ضیائی، دبیر کانون گردشکری دانشگاه تهران در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامهطباطبائی برگزار شد.
امانی با تمجید از پروفسور کربوچی که عمده شهرتش را مدیون کتابهایش در حوزه تروریسم است و علاقه خاصی به عرفان و فلسفه در حوزه تشیع دارد وی را حقوقدان حامی مسلمانان در اروپا خواند که باعث احقاق حقوق بسیاری از آنها در دادگاههای اروپایی شده است.
کتاب «تروریسم اسلامی» مهمترین اثر مکتوب کربوچی است و راضیه امانی اعتقاد دارد که این کتاب 1700صفحهای نقش مهمی در روشنگری و پردهبرداری از توطئههای سرویسهای اطلاعاتی غربی در پرونده سازی برای مسلمانهای اروپایی و تروریست جلوه دادن آنها داشته است.
با پایان یافتن صحبتهای امانی، نوبت به سخنرانی پروفسور کارلو کربوچی مدعو اصلی مراسم رسید تا سخنرانی خود را ارائه کند و مرضیه امانی که مسئولیت ترجمه صحبتهای پروفسور را بر عهده داشت، حرفهای او را ترجمه میکرد؛ صحبتهای کارو کربوچی بدین شرح است:
«آنچه در سطح بینالملل به عنوان تروریسم مطرح میشود، عبارت از کلیه اعمالی است که به نحوی باعث شیوع ترس و وحشت در بین عموم مردم شود، کور بودن و بیهدفی ترور ویژگی اصلی آن است که عامل اصلی ترس و وحشت است چرا که عملا هر کسی را به قربانی بالقوه خود تبدیل میکند.
در واقع عاملان ترور، فارغ از هر مسلک و گرایشی یک خصوصیت مشترک دارند و آن اینکه همگی آنها تمامیت و کلیت یک جامعه را هدف قرار میدهند و از این طریق ناامنی ایجاد میکنند. آتش ترور تر و خشک را میسوزاند و به خودی و ناخودی رحم نمیکند و دامنه رعب را به سراسر جامعه گسترش میدهد و این ماهیت پلید و غیر انسانی ترور را نشان میدهد که آن را از فعالیت سیاسی متمایز میکند.
ترور هیچ هدف خاص سیاسی را مطرح نمیکند و گزینهای جز مرگ و ویرانی به شما پیشنهاد نمیکند. از آنجایی که دولتها مسئول تامین امنیت در کشورها هستند، ترور با ایجاد ناامنی و ترس، این توانایی و وظیفه بنیادین دولت را زیر سوال برده و از این طریق نهاد حاکمیت را به چالش میکشد.
در این نوع اعلان جنگ، چارچوبهای اصلی تقابل نظامی زیر پا گزارده شده و حملات تروریستها به جای مسئولین دولتی یا نیروهای نظامی متوجه مردم عادی شده تا با ناراضی کردن مردم از دولت و وحشت زده شدن آنها، نظم و آرامش جامعه به هم ریزد و این بسیار مهمتر از کارکردهای عقیدتی و انتقام جویانه اعمال تروریستی در سرتاسر دنیا است.
تقلیل صرف انگیزههای ترور به عواملی نظیر افراط گرایی، مسئله را روشن نمیکند، بلکه ماهیت اصلی ترور تخریب و اختلال نظم جامعه و در نتیجه هرج و مرج ناشی از آن است که به واسطه آن چتر گستردهای برای تامین انواع اهداف و مطامع گسترده تروریستها ایجاد میشود.
ترور فراتر از یک عمل تهدیدآمیز و افراطگرایانه که از طرف گروهی انجام شده و دولت یا ملتی را قربانی میکند، بلکه ترور یک ابزار پنهان در دست بازیگران سیاسی در ابعاد و سطوح مختلف است و گروههای تروریستی بعضا عوامل پیاده نظام و سربازان این بازیگران هستند. بازیگرانی که منافع سیاسی خود را به نحوی در ایجاد ناامنی و آشوب در مناطق مختلف جهان تعریف کرده و از ترور برای پیشبرد آنها استفاده میکنند.
بسیاری از اتفاقات تروریستی دنیا که شاید در وهله اول بیمعنی به نظر برسند، اگر در یک چشم انداز بزرگتر و در قالب معادلات سیاست بین الملل تحلیل شوند، معنادار میشوند. نمونههای بارز جنگ و اشغال نظامی در افغانستان که به بهانه مبارزه با ترورریسم و از طرف قدرتهای بزرگ صورت گرفت، نشان میدهد که با مسائل بغرنجی مواجه هستیم.
اینکه در برجهای دوقلوی آمریکا انفجاری رخ میدهد و یا در متروی لندن انفجار صورت میگیرد، بهانهای خود ساخته برای قدرتهای بزرگ پدید میآورد تا حضور خود را در نقاط مختلف جهان که هیچ ربطی به این ماجراها ندارند، به بهانه مبارزه با تروریسم توجیه کنند.
حادثه یازدهم سپتامبر در سال 2001، شاید بارزترین نمونه از این دست باشد که اقدامات نظامی آمریکا در عراق و افغانستان بعد از آن و به بهانه آن صورت گرفت و تمامی معادلات خاور میانه را تغییر داد.
تجربیات متعدد من در پروندههای حقوقی مطرح شده علیه مسلمانان در اروپا که بنده وکالت آنها را بر عهده داشتم، باعث شده است که بیش از پیش با ابعاد سیاسی چنین پروندههایی آشنا شوم؛ اگر نگاهی عمیقتر به ماجرا داشته باشیم، این نکته برای ما روشن خواهد شد که بعد از حوادث یازدهم سپتامبر تغییرات اساسی و استراتژیک در شیوه عمل آمریکا و سیاستهایش رخ داد، سیاستهایی که آمریکاییها با دیکته آن به متحدان اروپایی خود، تلاشی همه جانبه در اجرای تمام و کمال آن به خرج دادند.
تغییرات صورت گرفته شامل تغییر در ساختارهای حقوقی و امنیتی کشورهای غربی به سردمداری آمریکا و در جهت کاهش آزادیها و تشدید اقدامات امنیتی بود که به بهانه مبارزه با تروریسم صورت میگرفت؛ بعد از این بود که بگیر و ببندها شروع شد و بسیاری از مسلمانان به اتهامات واهی امنیتی مورد پیگرد قضایی قرار گرفتند.
مسلمانانی که تا چندی پیش در کنار سایر اقشار جامعه در اروپا و آمریکا زندگی مسالمت آمیزی را داشتند، اینک به گناه مسلمان بودن آماج اتهامات قرار میگرفتند و به چشم دشمن به آنها نگاه میشد.
در اروپا یک ماده به قانون حقوق کیفری اروپا اضافه شد و این عبارت بود از جرم خطر احتمالی و پیش بینی نشده (بالقوه) که در واقع نوعی قصاص قبل از جنایت و پیش داوری درباره افراد است و بدیهی است که در چنین شرایطی، این تنها مسلمانان بودند که میتوانستند مصداق چنین قانون و نگاه تبعیض آمیزی قرار بگیرند.
به استناد این قانون، وضعیت به شکلی شد که یک مامور امنیتی میتوانست یک مسلمان نمازگذار را به این دلیل که مناسک دینی خود را به جا میآورد، تحت تعقیب قرار دهد! آشکاری این مسئله به شکلی بود که حتی در کیفر خواستهای صادره در دادگاههای اروپایی، چنین مواردی به عنوان اتهامات رسمی مطرح شده و مسلمانان به خاطر آن مورد تعقیب قرار میگرفتند!
با این وصف تعجبی نبود کشورهای غربی که خود را منادیان آزادی میدانند، هرگونه انتقاد از این سیاستهای جدید را با پرونده سازی در دادگاهها پاسخ میدادند و شخص انتقاد کننده را با این عنوان که امنیت جامعه را تضعیف و از تروریستها حمایت میکند، سرکوب میکردند.
مشخصا به استناد این قانون در خود ایتالیا صدها نفر بدون هیچ دلیل محکمه پسندی تحت تعقیب قرار گرفته و بازداشت شدند. نکته تاسف برانگیز آن بود که این سناریوی نمایشی رسانهها و محافل حقوقی، نظیر دادستانی نیز مشارکت فعال داشتند و بدون ارائه هیچ سند و مدرک یا حق دفاعی برای افراد دستگیر شده، اینطور وانمود میکردند که این مسلمانان در حال طراحی عملیات تروریستی بر علیه جامعه یا نهادهایی مانند کلیسا بودند.
البته که بی پایگی ادعاهای مطرح شده و سست بودن آنها در نهایت به این نتیجه منجر شد که در بیش از 50 درصد از پروندهها و در مراحل اولیه دادرسی، بیگناهی متهمان ثابت و ساختگی بودن این اتهامات بیش از پیش برای همگان مشخص شد. در باقی موارد نیز اتهامات صرفا عقیدتی و به جرم حمایت متهمین از مسلمانان درگیر جنگ در عراق و افغانستان وارد میشد و گرنه هیچ مسلمانی در آن برهه، نه دست به اقدامات مسلحانه زد و نه فعالیتی انجام داد که مصداق واقعی جرم باشد.
اما کار به اینجا ختم نشد و با اضافه کردن یک تبصره قانونی، این امکان به وجود آمد که افراد حتی به دلیل «فکر کردن به اقدام تروریستی» مورد ظن قرار بگیرند و مجال «تفتیش عقاید» بیش از پیش فراهم شد.
در ادامه مجری مراسم با مطرح کردن این سوال که « آیا این اقدامات در غرب صرفا پشتوانه ای سیاسی دارد و یا ریشههای تاریخی که اختلافات و تصفیه حسابهای بین ادیان، مثلا اسلام و صهیونیسم را بازنمایی میکند، برای آن متصور است؛ از پروفسور خواست که نظر خود را پیرامون این مسئله مطرح کند؟
پروفسور کربوچی با تایید ضمنی این ادعا اعتقاد دارد که سرنخ اصلی«روند سلطه» که از طرف قدرتهای بزرگ راهبری شده و به اختلافات قومی و تضعیف اقلیتها دامن میزند را باید در پارادایم سیاسی«جهانی شدن» دانست که در حقیقت به معنای همسازی و هضم تمامی دنیا، اعم از اقوام و فرهنگها و کشورها با خواستها و منافع قدرتهای بزرگ است، تا قدرت این بازیگران را به قیمت تضعیف و هویت زدایی از جامعه بشری تقویت کند.
این پروفسور ایتالیایی با اشاره به دین اسلام به طور عام و«مذهب شیعه» به ظور خاص، میگوید: «تشیع به عنوان یک منبع هویتی پرقدرت برای پیراون آن دارای روح و اصالتی است که انجام دستورالعملهای مربوط به آن ضامن حفظ و پایداری آن است؛ حال چگونه میشود و اصولا چرا باید دین اسلام و مذهب تشیع خود را با جهانی شدن و در واقع خواست قدرتهای بزرگ غربی هماهنگ کند.»
کربوچی با تاکید بر این مسئله که مذهب به عنوان مقاومترین منبع هویتی مسلمانان، بزرگترین مانع در برابر جهانی شدن و درنتیجه خطری بزرگ برای غربیها محسوب میشود، خاطر نشان میکند که اقدامات اخیر در ارتباط اعمال تروریستی به مسلمانان در راستای تخریب «اسلام» و حذف این مانع بزرگ در هضم امتهای اسلامی در روند جهانی شدن صورت میگیرد.
بعد از این صحبتها بود که یکی از حضار با طرح کردن این سول که:«چرا فقط مسلمانان و خاورمیانه آماج این سیاستها قرار میگیرند و دیگر حوزههای تمدنی مانند خاور دور و چین و حتی خود اروپا مورد تهدید هویتی قرار نمیگیرند؟» از پروفسور خواست که توضیحات بیشتری در این زمینه ارائه کند.
کربوچی در پاسخ به این سول، اعتقاد دارد برخلاف آنچه که به نظر میرسد هویت ملی در اروپائیان چندان قوی نیست و چیزی برای هدف گرفتن وجود ندارد و این روندی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم شدت گرفته است؛ وی با ناچیز خواندن جنبههای فرهنگی در روند جهانی شدن و با مطرح کردن مفهوم «پلیس جهانی» میگوید که اصولا جنگ بر سر قدرت است و هر چیزی در کسب این قدرت مانع ایجاد کند، نامشروع شناخته شده و باید از بین برود.
این استاد ایتالیایی با اعلام این مسئله که جنگ بر سر قدرت منحصر بر الیگارشی زر و زور ثروت و منحصر به چند خانواده فوق العاده با نفوذ در دنیا است؛ تصریح میکند که حتی دولتهای بزرگ نیز کنترلی بر این امور ندارند و صرفا مجری اوامر و مصرف کننده منابع این خانوادههای مرموز و قدرتمند هستند.
وی با اشاره به دو نهاد اقتصادی معروف یعنی«صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» که بخش عمدهای از منابع مالی و کنترل اقتصادی دنیا را بر عهده دارند میگوید:«جهانی شدن در سطح اقتصادی به وسیله این نهادها صورت میگیرد و در نتیجه سیاستگذاری چنین نهادهایی کنترل اقتصادی و تجاری قدرتهای بزرگ بر اقتصاد دنیا میسر میشود. چنین نهادهایی در مهمترین سیاستهای مالیاتی و تعرفه کشورها در دنیا دخالت میکنند و مثلا تصمیم میگیرند که یک جاروبرقی در چین با چه قیمتی به فروش برسد؟»