علوم شناختی به زبان ساده «پژوهش علمی درباره ذهن و مغز» تعریف میشود. هدف علوم شناختی بررسی فعالیتهای شناختی در انسان مثل استدلالکردن، به یادآوردن و فعالیتهایی از این دست است. دقیقتر، علوم شناختی به ماهیت فعالیتهای ذهنی میپردازد: مانند تفکر، طبقهبندی و فرایندهایی که انجام این فعالیتها را ممکن میکند.
به گزارش عطنا به نقل از شرق، چندسالی است مباحث مربوط به علوم شناختی در ایران مطرح شده است. علومشناختی شاخهای میانرشتهای است که از رشتههای مختلفی چون روانشناسی، فلسفه ذهن، عصبشناسی، زبانشناسی، انسانشناسی، علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی بهره گرفته تا سازوکار مغز انسان و شناختش را از جهان دریابد.
علوم شناختی به زبان ساده «پژوهش علمی درباره ذهن و مغز» تعریف میشود. هدف علوم شناختی بررسی فعالیتهای شناختی در انسان مثل استدلالکردن، به یادآوردن و فعالیتهایی از این دست است. دقیقتر، علوم شناختی به ماهیت فعالیتهای ذهنی میپردازد: مانند تفکر، طبقهبندی و فرایندهایی که انجام این فعالیتها را ممکن میکند.
بهتازگی نشر نو کتاب مهمی در این زمینه منتشر کرده که یک بررسی جامع از علوم شناختی در معنای کامل آن ارائه میدهد: «مقدمهای فلسفی بر علوم شناختی» اثر رم هره. هره فیلسوف پرکار بریتانیایی است که درباره موضوعات فراوانی، از فلسفه علم و فلسفه فیزیک گرفته تا فلسفه روانشناسی، فلسفه علوم شناختی و فلسفه علوم اجتماعی کار کرده است.
او را بیشتر به خاطر استدلالهایی میشناسند که در حوزه علوم شناختی مطرح کرده و به دلیل طرح مباحث آن در حوزه طراحی مدل و کارکرد فلسفه علم شهرت پیدا کرده است.
هره در دهههای ١٩٧٠ و ١٩٨٠ بر علوم شناختی متمرکز شد و بر این موضوع تأکید دارد که این علوم باید مستقل از فیزیک پیش روند و نباید الگویشان فقط علومی مثل فیزیک باشد. هره در کتاب حاضر نگاهی فلسفی به علوم شناختی دارد، یعنی مسائل فلسفی ناشی از این حوزه را بررسی میکند و متاثر از فعالیتهای او در فلسفه علم و مدلسازی در این علم است.
ایده هره در این کتاب این است که برای شناخت انسان فقط نمیتوان به سختافزار مغز او اتکا کرد، بلکه باید به زبان، گفتمان و روابط اجتماعی او هم توجه داشت. به همین جهت، طرفدار رویکرد ترکیبی است که هم در آن عناصر عصبشناسی و نورولوژی دخالت داشته باشد و هم عنصر گفتمانی و زبانی و فرهنگی.
از اینرو، رویکرد خاص هره به علوم شناختی، رویکردی ترکیبی است. او در کتاب حاضر نشان میدهد که میان دو قطب اصلی موجود در علوم شناختی، یعنی رویکرد گفتمانی محض از یک سو و رویکرد عصبزیستشناختی محض از سوی دیگر، رویکردی میانه نیز وجود دارد که در آن سه دستور زبان پیشگفته از خلال معرفی استعاره «وظیفه/ابزار»، یعنی شخصبنیاد، انداموارهبنیاد و ملکولبنیاد، با یکدیگر همساز میشوند.
وجه تمایز این کتاب با دیگر کتابهای علوم شناختی همین رویکرد ترکیبی است که میخواهد علوم فیزیکی و علوم روانی را تلفیق کند. هره برای رسیدن به چنین تعادلی، در فصول مختلف کتاب نخست میکوشد هستیشناسی واقعگرایانه و قابلدفاعی برای روانشناسی و علوم شناختی فراهم کند.
آنگاه از خلال معرفی ابزارهایی مفهومی، مانند مدل، دستور زبان، معنا، جهتمندی، هنجارمندی و موضعمندی، نوعی مطالعه غیرتقلیلگرایانه و غیرشیءانگارانه از قلمرو انسان و جهان اجتماعی او پیشنهاد میکند. دست آخر، نشان میدهد که این برنامه پیشنهادی چگونه میتواند با نمونهها و مسائل انضمامی و ملموس روبهرو شود و در کجا از رویکردهای رایج فاصله میگیرد. هره در حوزه علوم اجتماعی نیز با دو نگاه مخالف است:
نخست، تبعیت از الگوهای پوزیتیویستی در پژوهشهای مربوط به حوزه تعاملات انسانی و دیگری این تصور که فضای اجتماعی حاصل جمع و محصول کنارآمدن هویات و عناصری اتمگونه، مجزا و مستقل است و هر یک از رشتههای علمی متکفل مطالعه یکی از این عناصر در خلاء و مجزا از دیگر عناصر است.
هره میکوشد در برابر چنین فردگرایی و و تقلیلگرایی روششناختی رویکردی بدیل ارائه دهد: نوعی نگاه برساختگرایانه به علوم اجتماعی، نگاهی که در آن روایتها و گفتمانها نقشی غیرقابل تردید در شکلدهی به فضای اجتماعی دارند. البته هره میکوشد چنین نگاه گفتمانمحور و روایتبنیانی را در عین حفظ نوعی واقعگرایی علمی بسط دهد.
کتاب حاضر مثل رویکرد خاص هره اثری ترکیبی است: هم در آن تاریخچه و داستان علوم شناختی بازگو شده، هم نقش و دخالت نگاههای فلسفی به ماهیت علم در شکلگیری این رشته نقل شده است، هم رویکرد خاص و گفتمانی هره در آن معرفی شده، هم اطلاعاتی فنی از هوش مصنوعی و عصبشناسی مغز در آن آمده و هم چارچوبهای ارائهشده در مورد مثالهایی انضمامی به کار گرفته شدهاند. این ویژگیها باعث میشود که مخاطبان کتاب نیز طیف وسیعی از علاقهمندان به همه این موضوعات باشند.