«مردم حوصله فکر کردن ندارند. مدام از اندیشیدن فرار میکنند. تا میبینند چیزی به فکر کردن احتیاج دارد به هم سفارش میکنند «ذهنت را درگیر نکن». کتاب خواندن یکی از چیزهایی است که به فکر کردن احتیاج دارد، به همین خاطر مردم ما عموما کتاب نمیخوانند».
اینها گفتههای یک کتابفروش درباره کتاب نخواندن مردم است؛ موضوعی که باعث یأس عمومی در بین نویسندگان، اهل فرهنگ و کتابفروشان شده است.
به گزارش عطنا به نقل ازایسنا، بحث قرار نداشتن کتاب در سبد کالای خانوادههای ایرانی موضوع تازهای نیست. این موضوع از سالها قبل تا به امروز بارها موضوع گزارشها و مقالههای متعددی قرار گرفته، اما نه تنها هیچ تغییری پیدا نکرده، بلکه روز به روز وضعیت وخیمتری به خود گرفته است. در این بین عدهای علت را در مسائل اقتصادی میبینند و عدهای دیگر آن را به مسائلی نظیر ممیزی و دخالت در امر نشر کتاب مربوط میدانند. اما به نظر مهمترین مسئله در بهوجود آمدن چنین بحرانی مربوط به نبود فرهنگ مطالعه در بین مردم ایران است. با این وصف قطعا جدای از شعارهای مسوولان، بخشی از این فرهنگ برآمده از نوع سیاستگذاریها و مدیریت جامعه در سطح کلان است؛ سیاستگذاری و مدیریتی که به بسط فرهنگی منجر شده که در آن کتاب خواندن به امری بیارزش و فاقد معنی و کتابخوان به فردی بیاهمیت و بدون جایگاه تبدیل شده است؛ فرهنگی که حداقل در کشور ما باعث شده هزینه برای کتاب و مطالعه بیمعنی به نظر برسد.
برای فهم بیشتر چنین موضوعی کافی است حجم گردش مالی بازار کتاب ایران یعنی راسته میدان انقلاب را با یکی از پاساژها و دیگر بازارهای فروش کالا در تهران مقایسه کنید تا به این نتیجه برسید که کتابفروشی در ایران چه کار عبثی است!
برای این منظور به سراغ برخی کتابفروشان خیابان انقلاب رفتهایم و نظر آنها را در رابطه با وضعیت فروش کتاب در چندماهه اخیر جویا شدهایم.
این کتابفروشان که بیشترشان مدیر فروشگاههای بزرگ کتاب در خیابان انقلاب هستند، عموما از کتابخوانی جامعه مایوس شدهاند. برای نمونه گفتههای برخی از آنان در رابطه با وضعیت فروش کتاب در یک سال گذشته را مرور میکنیم تا شمهای از حال و روز کتاب دستمان بیاید.
کتابفروش فروشگاه خوارزمی که در مقابل پرسش وضعیت فروشتان چگونه است لبخند میزند و مایوسانه سر تکان میدهد، میگوید: در این مملکت کتابخوان نداریم وگرنه شمارگان کتاب به 200 نسخه نمیرسید؛ آن هم کتابهای ناشران معتبری مثل قطره و نی و... .
او اضافه میکند: اساسا خرید و فروش کتاب ربطی به مسائل اقتصادی ندارد، بلکه به فرهنگ ما مربوط است. در این سالها چیزی که من متوجه شدهام این است که مردم عقلشان به چشمشان است. یعنی اگر ببینند فرد مشهوری کتابی را میخواند بدون اینکه بدانند این کتاب چیست از فردا میآیند و آن را میخرند. نمونه این مسئله هم کتاب «یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس» است که تا به حال خریداری نداشت، اما به محض اینکه آقای محمدجواد ظریف (وزیر امور خارجه کشورمان) این کتاب را در مجلس در دست گرفت و رسانهها عکس او را در حال مطالعه این کتاب منتشر کردند، بسیاری از مردم به سراغ این کتاب آمدند و خواهان خرید آن شدند.
این کتابفروش میگوید: بعضی مواقع هم وقتی شایع میشود که کتابی جمعآوری شده است مردم میریزند تا آن کتاب را تهیه کنند. بدون اینکه بدانند موضوع آن چیست.
او درباره دلیل کتابنخوانی چنین ادامه میدهد: در رسانههای ما به هیچ وجه تبلیغ کتاب صورت نمیگیرد در صورتی که اگر تبلیغها درست و هدفمند باشد بسیار موثر است. با این حال همه اینها به نبود فرهنگ کتابخوانی ما برمیگردد و به نظرم اگر میخواهیم کاری برای کتابخوان کردن مردم انجام دهیم باید از اول شروع کنیم.
مدیر فروشگاه کتاب آگاه نیز وضعیت فروش کتاب در چندماهه اخیر را اسفناک میداند و چنین توضیح میدهد: طی این سالها بهترین دوره فروش کتاب مربوط به قبل از سالهای 80 است. در این دوران یکسری کتاب متنوع چاپ شد که رونقی حداقلی به بازار کتاب بخشید، اما در ادامه شرایطی به وجود آمد که به سرخورده شدن کتابفروشان و ناشران انجامید بهطوریکه الان شمارگان کتابهای معتبر هم به 300 نسخه رسیده است. این موضوع به یارانه کاغذ و اقتصاد هم ربطی ندارد، بلکه به فرهنگ کتابنخوانی ما مربوط میشود.
او اظهار میکند: یکی از دلیل این موضوع این است که در طی این سالها مردم به شدت مادیاتزده شدهاند. علت هم این است که در این جامعه هر چه کتابنخوانتر باشی زندگی بهتری خواهی داشت! افرادی از اهل فکر و اندیشه و کتاب سراغ دارم که دور تا دور خانههایشان پر از کتاب بوده و فرزندانشان از وقتی چشم باز کردهاند کتاب و کتابخوان دیدهاند؛ بنابراین خودشان هم به سراغ کتاب و کتابخوانی رفتهاند، اما همین افراد الان از این کارشان اظهار پشیمانی میکنند و میگویند کاش به جای جمع کردن کتاب، فرش جمع میکردیم تا بچههایمان به جای کتابخوان شدن، تاجر میشدند، نه یک فرد کتابخوان آگاه اما بیپول و بدون جایگاه اجتماعی! بنابراین فکر میکنم در این جامعه کسی برای آگاهی و کتاب و فکر ارزش قائل نیست. برای 99 درصد مردم تنها پول مهم است ولاغیر. چون در طی 35 سالی که به کار فروش کتاب مشغول هستم، فهمیدهام مردم حوصله فکر کردن ندارند. مدام از اندیشیدن فرار میکنند، آنچنان که تا میبینند چیزی در اجتماع احتیاج به فکر کردن دارد به هم سفارش میکنند «ذهنت را درگیر نکن».
او میگوید: در این کتابفروشی 35 اسال است بر طبلی کوبیدهام که هیچ صدایی ندارد! اول کار با عشق وارد کار شدم ولی در ادامه سرخورده شدم. در فروش کتاب برای اینکه سرخورده نشوید باید نگاه تجاری داشته باشید، یعنی همان کاری که برخی از ناشران کتابهای آموزشی، کمکدرسی و کتابهای حلالمسائل دارند. الان هم که راسته انقلاب به محلی برای فروش پایاننامه و پروپوزال تبدیل شده و روز به روز تعداد ناشران جدی که در اینجا فعالیت میکنند کمتر میشود و کتابفروشی در این روزها به وضعیت اسفناکی رسیده است؛ مخصوصا در فصل تابستان. در طول سال هم اگر دانشگاه و دانشجو نباشد که کلا وضعیت ما در رکود محض قرار میگیرد.
او که مدیر فروش یک کتابفروشی نسبتا بزرگ در خیابان انقلاب است میگوید در حال حاضر در روز حدود 60 کتاب میفروشند.
مدیر فروشگاه کتاب خجسته با لحن مایوسانهای میگوید: دلیل کتابنخوانی مردم سیاسی و اقتصادی است که باعث شده حتی کتابخوانهای حرفهای هم دیگر به سراغ کتاب نیایند چون آنها هم دیگر بریدهاند. گاهی به اینترنت نوکی میزنند و دوباره به خواب میروند.
او نیز میگوید: تنها آدمهای خاصی کتاب میخوانند چون ما در ایران کتابخوان نداریم و این هم به مسئله اقتصادی مردم ربطی ندارد.
کتابفروش فروشگاه روزبهان میگوید: تعداد کتابخوانها آنقدر کم است که ما مشتریهایمان را با چهره میشناسیم.
او میافزاید: در حال حاضر میانگین تعداد کتابهایی که میفروشیم روزانه بین 30 تا 50 عنوان است. این مسئله تقریبا برای کتابفروشیهای بعد از خیابان فخررازی به سمت چهارراه ولیعصر(عج) صدق میکند ولی میزان فروش کتابفروشیهای قبل از خیابان فخررازی شاید به 150 کتاب در روز هم برسد. این موضوع هم فقط به شلوغی محدوده میدان انقلاب مربوط است.
یک فروشنده کتاب هم که تعدادی کتاب در کنار پیادهرو بساط کرده است، میگوید: دو روز است که تنها دو کتاب فروختهام. چون کتابهای کتابخانه خودم هستند و مردم بیشتر به دنبال کتابهای غیرمجازند.
مسوول فروشگاه کتاب امیرکبیر با این توجیه که این فروشگاه دولتی است از صحبت کردن سر باز میزند ولی به خلوتی فروشگاه اشاره میکند و میگوید: خودتان وضعیت را ببینید.
مسوول فروشگاه کتاب نیل هم که برخی از کتابهای شعر را با 15 درصد تخفیف میفروشد از وضعیت بازار کتاب شاکی است. او نیز فروش کتاب روزنهاش را بین 20 تا 30 کتاب عنوان میکند.
مسوول فروشگاه کتاب طهوری هم به قیمت بالای کتاب اشاره میکند و میگوید: چهار پنج سال قبل من پنج کارمند داشتم، اما الان یک کارمند در این فروشگاه کار میکند. دلیل آن هم این است که کسی کتاب نمیخرد.
او بهترین دوران فروش کتاب را سالهای 58، 59 و 60 میداند. همچنین معتقد است فروش کتاب در سالهای 1370 تا 1380 خوب شده بود، اما از آن به بعد هر سال که جلوتر میرویم اوضاع بدتر میشود.