استاد روزنامهنگاری دانشگاه علامه طباطبائی: رسالت روزنامه نگاری، نه آن است که بر لب جوی خبر بنشیند و تابوت رویدادها را نظاره کند، یا پشت پنجره رایانه بنشیند و به ستایش مورچگان بر خیزد و یا سر سفرههای رنگین روابط عمومیها مرفین سکوت تزریق کند.
دکتر عباس اسدی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی که با عنوان «روزنامه نگاری از دردها بر میخیزد» در عطنا منتشر میشود، به عنوان یک روزنامهنگار از خود روزنامهنگاری شکایت دارد. شکایتش حکایت دردی است که این روزها به جان روزنامهنگاران افتاده است. درد ندیدن؛ ندیدن رنج انسان و آوارگی «انسانیت» در خیل جمعیت آدمی، و سردرگمی خبرنگار و روزنامهنویس در انبوه روزمرگیهای خبری که او را از دغدغه و رسالت اصلیاش که همانا درد همنوع است دورتر میسازد. این یادداشت را در ادامه میخوانیم.
«روزنامه نگاری امروز ایران، به میخی میماند که بر دیوار پوکی فرو میرود. به بیان دیگر، روزنامه نگاری امروز ایران، سرگردان است، زیرا آن رسالت خود را نمیشناسد و به آن، همچون مردمک چشم خویشتن، باور ندارد. اگر باور دارد پس چرا دستهای برهنه و سینههای عریان را در برابر ارابههای دود و خون و باروت نمیبیند؟ چرا از فریادهای میان تیغههای سیمان و قساوت سخن نمیگوید؟ چرا نمیگوید که در فلسطین و سوریه و عراق و یمن و هزاران جای دیگر در روشنایی روز به جای نان، گلوله میبخشند؟ چرا تاولهای نشسته بر سینه قدس و دجله و فرات و روهینگیا را نشان نمیدهد و چرا نمیگوید که پوست زمین در این حوالی از شرم و خشم، ترک بر میدارد؟ چرا از حوصله شب شگفت زده نمیشود؟ چرا واژهها را گلوله نمیکند تا بر قامت ستم، شلیک کند؟ چرا آسمان تیره ظلم را به رگبار نمیبندد؟
اگر روزنامه نگاری، رسالتی دارد، آن باید از قلم، تیغی بسازد تا شاخههای خشک بی تفاوتی را در هم بشکند و نگذارد قلب قلم چون دهان ماهیان از سموم بی تفاوتیها بی تاب ترگردد و باز، اگر روزنامه نگاری، رسالتی دارد آن باید طبل سکوت را بترکاند، آن گاه که خون دل مظلوم قطره قطره در کاسههای صبر فرو میریزد.
رسالت روزنامه نگاری، نه آن است که بر لب جوی خبر بنشیند و تابوت رویدادها را نظاره کند، یا پشت پنجره رایانه بنشیند و به ستایش مورچگان بر خیزد و یا سر سفرههای رنگین روابط عمومیها مرفین سکوت تزریق کند. رسالت روزنامه نگاری، فاش کردن شبهای تاریخ است. سخن گفتن از «شب تاریک» و «موج» و «گرداب» است. سخن گفتن از سرهای بریده لالههایی است که به میهمانی نور میروند. سخن گفتن از آنانی است که چون زمان هرگز نمیآسایند و نمیفرسایند، سخن گفتن از اهل یقینی است که به عیادت شقایقها میروند، سخن گفتن از صبح صادق است که از طلوع شبنم خبر میدهد، شمردن بارانهایی است که برگلدانهای ایثار میبارند، نشان دادن بنفشههایی است که بوی جادهها را میدهند و نشان دادن خط بلند و ممتد شهادت است که مدافعان حرمها و حرمتها با خون خویش کشیده و میکشند.
البته، رسالت روزنامه نگاری از آنجایی آغاز میشود که دردی باشد نه رنگی. اصلا رسالت روزنامه نگاری از کوچههای درد بر میخیزد. دردی که فریاد آن، ته دل روزنامه نگار دردمند خانه کرده است، ولی در نوشته او رخ مینماید و این فریاد، تنها از آن روزنامه نگار نیست، اندوهی است از آن دلسوختگان و زجر کشیدگان.
اما دریغ و هزاران دریغ که روزنامه نگاری امروز ایران، بی درد است، زیرا در بازار «شبه خبر»، رسالت خود را به حراج گذاشته است. روزنامه نگاری که بی درد باشد، میتواند سايههاي كج انديشي و كج خيالي را بر جان و جهان نسلهای آینده بر افکند و تردید را در کنار عشق بنشاند.
چنین است که باید گفت تا رسالت در خون روزنامه نگار نباشد، روزنامه نگاری نه میتواند آفتاب زمانه شود و نه میتواند ریشههای ژرف یقین را آبیاری کند.
آری، روزنامه نگاری یک رسالت است، ولی رسالتش تنها دادن «خبر» نیست، آن فرو ریختن آوار اشک از بیدادهاست. آن شهادت دادن برای آیندگان است تا بدانند رفتن همیشه رفتن نیست، رفتن گاهی چه بازگشتی بزرگی است. حججیهای رفته، باز میآیند. این وهم و خیال نیست، باوری است به گستره ایمان.»