به گزارش عطنا به نقل از فارس، بیشتر افراد تمایل دارند که در زندگی به موفقیت دست پیدا کنند. آنها برای خود اهدافی را معین میکنند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند، اما سؤالی که میتوان در این زمینه مطرح کرد، این است که اصلاً موفقیت چیست؟ اینکه موفقیت در اذهان مردم معنای متفاوتی دارد، یکی موفقیت را رسیدن به ثروت، دیگری رسیدن به آرامش یا رسیدن به فلان درجه علمی میداند، در این میان کتابهای مختلفی برای راهنمایی و خطدهی به عموم جامعه برای رسیدن سریعتر و آسان به این مرحله در بازار نشر وجود دارد، برای بررسی جامعهشناسی این موضوع که این گونه کتابها چرا با استقبال عموم مواجه میشوند با عماد افروغ نویسنده و جامعهشناس گفتوگو کردیم که مشروح آن در ادامه میآید:
*بعضی از کتابهای روانشناسی که وارد بازار شده است طرفداران زیادی دارد از جمله کتابهایی که راههای کوتاهی را برای موفقیت بیشتر، پولدار شدن، رسیدن به آرامش معرفی میکنند یا معنویتهای نو را تبلیغ میکنند و عمدتاً ترجمهای هستند، علت استقبال مردم را در چه میبینید؟ یکی از دلیلهایش این نیست که ما به ازای اسلامی نداریم یا اینکه نوع علاقهمندی مردم تغییر کرده است؟
آنچه که من میتوانم بیان کنم با فرض بر اینکه این آمارها، آمارهای درستی است و بر این موضع، خودم هم شواهد به اندازه کافی دارم که بنا به دلایلی که بنا به نظر من قابل توجیه و قابل قبول هم نیستند، ما آنطور که باید و شاید به نیازهای عاطفی و معنوی نسل جدید توجه نکردیم، آن چیزی که مشهود است این است که فضای عمومی کشور به ویژه فضای رسمی که به هر حال بخشی از وظیفه ارضای نیازی عرفانی و معنوی نسل جدید بر عهده اوست، بیش از حد سیاستزده و اقتصادزده شده است و مایه تاسف است و در واقع این هیچ نسبتی نه با فرهنگ و هویت ما دارد، نه با انقلاب اسلامی دارد، نه با عطشها و نیازهای جامعه ما دارد.
یک شکاف فزاینده و عمیقی بین عرصه رسمی و عرصه مدنی است که سالهاست که رخ داده و روز به روز هم در حال افزایش است و برای آن هیچ فکری هم نمیشود، چون کسانی که میخواهند یک فکری کنند و باید فکر هم کنند، خودشان غرق در سیاستزدگی و اقتصادزدگی هستند، وقتی از آنهایی که انتظار رفتار اخلاقی و معنوی میرود، اینگونه نسبت به وظیفه اخلاقی و معنوی خودشان غافل میشوند و در حکومتی که انتظاراتی از صاحبان قدرت است و این انتظارات برآورده نمیشود یا باید افراد توجیهگر وضع موجود شوند و خودشان را منطبق با شرایط حاکم کنند که آنها هم سیاستزده و اقتصادزده شوند، یک عدهای اینطور میشوند و میخواهند مقاومت کنند و نمیخواهند گرفتار این فضای حاکم شوند.
به طور طبیعی نیازهای عرفانی و معنوی خودشان را ارضاء میکنند، گرایشی به این کتابها از خودشان نشان میدهند و این هم عمدتاً باید مربوط به نسل جوان باشد، چون نسلِ میانسال ما و مِسنتر ما، لذایذ عرفانی و معنوی و اسلامی را چشیدند و انقلاب کردند، اصلاً قوۀ محرکشان همان ابعاد اخلاقی و معنوی بود، آنها را چشیدند، نسل جدید در جمهوری اسلامی چه میبیند؟ نسل جدید از چه بهرهمند میشود، آن ابعاد عرفانی و ملکوتی و اخلاق کجاست و باید کجا ببیند؟
من چون با خودم عهد بستم که زیاد مصاحبه نکنم و وارد مقولاتی نشوم که به آن باور دارم، ولی به نظر من جای ورود دارد، ولی چون گوش شنوایی ندارد، یک نمونهاش را میگویم، شما فقط مناظرات انتخاباتی ما را ببیند، از هیچ منظری برخی ابعادش قابل توجیه نبود، یک پراگماتیسم و یک ماکیاولیسم متأسفانه سیاسی و مذهبی بر آن حاکم بود، نه از منظر یک عقل سیاسی و شأن نظارتی قابل توجیه نبود و نه به لحاظ آن بیان گفتاری و آن چیزهایی که در لحظه اتفاق میافتاد.
این یک واقعیتی است و سالها هم گفته شده و مدام هم بحث میکنند، مثلاً در رسانهها میگویند عرفانهای نوظهور یا شبهعرفان و امثال ذلک، اینها نیازی را دارند برآورده میکنند؛ یعنی یک نیازی است که اقبالی هم دارد، آن نیاز را شما درک کنید و خودتان پاسخ بدهید، آن هم با عرفان و معنویت ریشهدار و عمیقی که ما در جهان اسلام سراغ داریم و بعضاً اینها ریشه شاید در سنت هم نداشته باشد، یک چیزهایی است که به نظر میرسد، یک شب خلق میشوند و شاید هم بیشتر اهداف سیاسی و اقتصادی داشته باشند، اما جوان ما که این چیزها را درک نمیکند، باید به او خوراک داد و خوراکی که آن خوراک هم سنگین نباشد، برخی از متون ما اینقدر سنگین هستند که شاید فقط نویسنده آن را فهم میکند باید ساده و روان گفت و نیاز را سنجید و متناسب با مخاطب سعی کرد یک فهم روانی از آن نیازهای عاطفی هم فهم کنیم و هم پاسخ بدهیم.
*راهکار شما چیست؟ آیا منابعی در حوزهها و دانشگاهها وجود ندارد و ما هنوز باید به سیستم ترجمه روی بیاوریم؟
-بحث من اصلاً دانشگاه و حوزه نیست، در واقع بحث فراتر از این حرفهاست، میگوید معلمان ما هم باید آموزش ببینند، حوزویان ما و دانشگاهیان ما هم باید آموزش ببینند، مشکل ما اینجاست که این نهادهایی که توقعی از آنها میشود، آنها خودشان یا توجیهگر وضع موجود یا غوطهور در وضع موجود هستند؛ یعنی آنها فراموش کردند، به هر حال رسالت تاریخی که بر دوش آنها گذاشته شده و القاعده بایستی به آن رسالت توجه کنند آن را کنار گذاشتند؛ یعنی مساله و درد ما همین است، آنها در کورس رقابت اقتصادی و سیاسی افتادند و توجیهگرند؛ یعنی مقاومتی نمیکنند و حرکت جدیدی را آغاز نمیکنند، بیشتر دنبال تحقق همان شاخصهایی هستند که نظام رسمی برای آنها تعریف کردند، یعنی متاسفانه آنها مقاومتی نمیکنند، نه تنها مقاومتی نمیکنند، بلکه به اصطلاح به صورتی شتابان در این مسیر افتادند و این مسیر را دارند تئوریزه میکنند.
عاملیتی نمیبینم، همه اینها برمیگردد به همین فقدان عاملیت، عاملیت یعنی توجه به خلاقیتهای فردی، توجه به خودآگاهی، توجه به منِ فردی، مگر میشود بحث عرفان به میان بیاید، بحث معنویت به میان بیاید، بحث خلاقیت و شهود و فردیت و عاملیت به میان نیاید؟! و این عاملیت یک تقابلی با ساختارها دارد، حالا ساختارهای سیاسی و ساختارهای اقتصادی که امروزه سیاستزده شده و سیاستزدگی و اقتصادزدگی را دارد توجیه میکنند باید مقابله کنند، ما مقابلهای نمیبینیم، از دلِ این مقابلههاست که معنویت و عرفان زاده میشود، هنرورزی زاده میشود، ما اینها را نمیبینیم، چه باید کرد؟ باید دست نیاز به سوی کسانی که در عرصه مدنی دلمشغولیها و دلسوزیهایی دارند، دراز کرد، کسانی که شخص هستند و جریانی هم ندارند و سازمانی هم ندارند؛ یعنی کسانی هستند که باید بگردیم، اینها تک درختان بیابان هستند، تکدرختان بیابان را پیدا کنیم و به آنها رجوع کنیم، نیازهایمان را با آنها در میان بگذاریم، شاید آنها چارهاندیشی کنند!
وگرنه الان در نهادهای رسمی خودمان چیزی نمیبینم، مگر هرازگاهی یک جرقهای ایجاد شود و الا اصل اینکه جوان ما دنبال نیاز عرفانیاش برود خوب است؛ یعنی این را باید به فال نیک گرفت، منتها مسأله ما این است که چرا ما خودمان نتوانیم خوراکی را تأمین کنیم و حالا این خوراک باید توسط چه کسانی و با چه انگیزه و هدفی نوشته شود که به دل بنشیند؟
متاسفانه ما این وضع کشور را چه به لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مقبول نمیدانم، این هم مربوط به این دولت و آن دولت نیست، متاسفانه هر وقت میخواهیم یک مصاحبهای کنیم باید بگوییم این مربوط به این دولت آن دولت نیست، چون فضا سیاستزده است، ما باید بتوانیم راحت حرفهایمان را بگوییم، نمیتوانیم راحت حرفهایمان را بگوییم، از هر منظری نگاه کنیم میبینیم متاسفانه یک گیرهایی وجود دارد، تنگناها و موانعی وجود دارد که راحت نمیشود صحبت کرد، حالا این یک مقوله است، مقولات دیگری در کل احساس میکنم، آن چیزی که در کشور وجود ندارد، همان فرهنگگرایی، اخلاقگرایی و معنویتگرایی است، اینکه نباشد شما دیگر انواع و اقسام مشکلات را شما باید شاهد باشید.
*چرا نیست؟
-ببینید کجا این مشکل وجود دارد، من به حکومتداری کشور اعتراض دارم، نوع حکومتداری کشور منظورم از صدر تا ذیل است، هر از چندگاهی یک جرقهای زده میشود. ما قرار نیست شاهد جرقهای باشیم، ما قرار است یک امر متراکم و ساختاری را شاهد باشیم که کلاً جهت به معرفت و معنویت خدا بدهد، یعنی انسانها را به سمت معرفت خدا، اخلاق و معنویت هدایت کند، الان متأسفانه اسیر آلات سیاسی و اقتصادی هستیم، اینها وقتی درست میشود که ما مصلحت را کنار بگذاریم، بیش از حد مصلحتاندیش و تقلیلگرا شدیم، تقلیلگرا یعنی آمدیم اهداف متعالی را تقلیل به اهداف جزیی و روزمره دادیم، باید اینها را بشکنیم که یک جرأت میخواهد.