علیاکبر عبدالرشیدی از آن دست چهرههای آشنایی است که مخاطبان پیگیر تلویزیون او را بیشتر بهواسطه اجرای برنامههای مختلف سیما میشناسند. شمار زیادی از این مخاطبان، ظهرهای جمعهای را یادشان هست که عبدالرشیدی با ادبیات مخصوص و مختص به خود در مقابل قاب دوربین میایستاد و با معرفی تولیدات جدید نمایشی سازمان، برنامه معروف «شما و سیما» را اجرا میکرد. با این حال عبدالرشیدی فقط مجری نیست و در حرفههای دیگری چون خبرنگاری، نویسندگی، ترجمه، مستندسازی و... هم دستی بر آتش دارد. فعالیتهایی که خود او، همهشان را زیرمجموعه عالم بزرگتری با نام «ژورنالیسم» میداند. عبدالرشیدی به مناسبت تولد 68 سالگیاش مهمان جامجم بود.
از دوران کودکی آغاز کنیم. دوران کودکیتان چگونه سپری شد و از چه زمانی با خبر و روزنامه و روزنامهنگاری آشنا شدید؟
تقریبا چهار سال داشتم که کودتای 28مرداد اتفاق افتاد. فضای کشور در آن دوران بشدت سیاسی بود و مردم هم با جدیت زیاد به دنبال پیدا کردن اخبار و اطلاعات بودند؛ لذا خانهمان هر روز پر از روزنامه میشد. من هنوز سواد نداشتم، اما علاقهمند بودم بفهمم این کاغذ چیست که همه اینقدر دنبالش هستند. در آن دوران خیلی تحت تاثیر آن جو بودم و با این حال میدانستم که روزنامه، اتفاقی مهم است. بعد پدرم که این علاقهام را دیده بود، کم کم شروع به آموزش الفبا به من کرد و از پنج سالگی توانستم تیتر روزنامهها را بخوانم. ارتباط من با رسانه از اینجا آغاز شد. اتفاق بعدی در دوران نوجوانیام رخ داد. در آن زمان در کرمان یک ایستگاه رادیویی کوچک راهاندازی شد و نیروی فعال در زمینه نویسندگی و برنامهسازی در رادیو بسیار کم بود. من هم علاقه زیادی به این قضیه داشتم و به خاطر همین رفتم و از آنها خواستم که آنجا به من کاری بدهند. تست گرفتند و اجازه دادند که برنامهای 15 دقیقهای با نام «حماسههای جاویدان» را بسازم و در روزهای جمعه به روی آنتن بفرستم.
موضوع این برنامه چه بود؟
هر هفته یکی از چهرههای برجسته تاریخ ایران را در زمینههای مختلف معرفی میکردم و از زندگیشان میگفتم. این برنامه بسیار مورد توجه مردم و بخصوص همسنوسالانم قرار گرفت و بابت ساختش تشویق شدم.
داستان خبرنگار شدنتان چگونه آغاز شد؟
من در دوران مدرسهام روزنامهدیواری درست میکردم. بعد در دوران نوجوانی و پس از موفقیت آن برنامه رادیویی، یک روز دیدم که روزنامه اطلاعات برای جذب یکسری خبرنگار افتخاری در شهرهای مختلف آگهی داده است. اول به این صورت همکاریام را شروع کردم و از اخبار مدرسه و استان برایشان میگفتم؛ در آن دوران هم خبر میگرفتم و هم عکس. کمکم وارد حوزه مقاله و قصهنویسی هم شدم. بعد از پایان درس و سربازیام به رادیو ایران رفتم و در گروه ایرانزمین این شبکه مشغول فعالیت شدم.
و بعد وارد تلویزیون شدید؟
بله. تلویزیون از سال 46 راه افتاد و از سال 49 هم که رادیو و تلویزیون در هم ادغام شدند. من در آن دوران درخواست انتقالم را به تلویزیون دادم و وارد حوزه مرکزی خبر شدم. کارهای مختلفی چون مترجمی اخبار خارجی و سه دوره ماموریت خبرنگاری بینالمللی در کشورهایی چون انگلستان را به عهده گرفتم. در سال 72 دوباره به ایران برگشتم و طراحی برخی برنامههای رادیویی و تلویزیونی را انجام دادم که تاسیس رادیو پیام کنونی و برنامههایی چون گفتوگوی خبری از جمله این طرحها بودند. در سال 74 هم بازنشسته شدم.
اما فعالیتهای شما بعد از دوران بازنشستگی هم به پایان نرسید و مخاطبان تا همین یکی دو سال پیش شاهد اجراهای مختلف شما بودند...
بازنشستگیام در زمانی بود که آقای لاریجانی به عنوان رئیس سازمان صداوسیما انتخاب شده بودند. ایشان به من گفت بازنشستگیات را به این شرط امضا میکنم که باز با تلویزیون همکاری کنی. من هم که کار دیگری بلد نبودم، ادامه دادم و از آن به بعد فعالیتم بهعنوان مجری برنامههای مختلف ادامه پیدا کرد. البته در کنارش سعی کردم حاصل سالهای فعالیتم را در قالب کتابی به تحریر دربیاورم که این کتاب و نیز چند کتاب دیگری که ترجمه کردم، توسط انتشارات اطلاعات به چاپ رسید.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید، شما در حوزههای مختلفی اعم از خبرنگاری، گزارشگری، نویسندگی، ترجمه و... فعالیت کردهاید. با این حال عنوانی که خودتان را با آن معرفی میکنید، چیست؟ کدامیک از این فعالیتها برایتان از اهمیت بیشتری برخوردار است؟
من معتقدم همه این فعالیتها زیر چتر نام واحدی قرار میگیرد که نامش «ژورنالیسم» است. ممکن است عدهای انتقاد کنند و بگویند که این واژه انگلیسی است؛ اما باید بگویم این جامعترین تعریف است و گرچه به فارسی روزنامهنگاری ترجمه شده، اما روزنامهنگار الزاما آن معنایی را که مدنظرمان است، نمیرساند. لذا خیلی خوشحال میشوم که خودم را یک ژورنالیست بدانم و در همه حوزهها دستی دارم. وقتی سال 58 برای نخستینبار بهعنوان خبرنگار انتخاب شدم، دورههای حرفهای فیلمبرداری، صدابرداری، مونتاژ و... را گذراندم و کوشیدم به لحاظ فنی هم تجربیاتی بهدست آورم.
گذراندن این دورهها در آن مقطع الزامی بود؟
خیر. خودم به نتیجه رسیدم که باید چیزهایی را یاد بگیرم. خبرنگاری که از این جریانات و اتفاقات آگاهی نداشته باشد، نخواهد توانست کارش را بدرستی انجام دهد و باید چیزهایی را بداند. این تجربه بویژه زمانی به کمکم آمد که من خارج از ایران بودم و توانستم خودم به طور مستقل فیلم بگیرم و صداگذاری و تدوین کنم و گزارشم را به ایران بفرستم. به همه خبرنگاران و بخصوص فعالان حوزه بینالملل توصیه میکنم که این مهارتها را کسب کنند و در کنارش یکی از زبانهای خارجی را هم بیاموزند.
به نظر میرسد شما از معدود خبرنگاران ایرانی هستید که توانستهاید با شماری از چهرههای شناخته شده و مطرح تاریخ جهان مصاحبه کنید؛ چهرههایی چون فیدل کاسترو، معمر قذافی و نورمن ویزدوم. حسی که از گفتوگو با چنین آدمهایی داشتید، چه بود؟
فکر میکنم در این خصوص در مصاحبههای دیگر به حد کافی صحبت کردهام و ممکن است برای مخاطبان تکراری باشد. تقریبا تمام مصاحبههای مهمی که انجام دادهام، مختصاتی شبیه به هم داشتند و با سیاستمداران، دانشمندان و دیگر صاحبنظران بزرگ صحبت کردهام. شکی نیست که با استرس هم همراه بود و میطلبید که قبل از انجام مصاحبه مطالعهای صورت بگیرد و از زمینه فعالیت شخصیت مورد مصاحبهام اطلاعات کسب کنم.
شخصیت بزرگی هم بوده که هنوز آرزوی مصاحبهاش را در دل داشته باشید؟
همانطور که گفتم من با شخصیتهای بسیار بزرگی مصاحبه کردهام؛ با این حال شخصیتی هست که هنوز آرزوی مصاحبه کردن با او را در دل دارم و آن شخص، استیون هاوکینگ است. خیلی دلم میخواست که او را از نزدیک ببینم و تلاشهای زیادی هم کردم؛ اما دستیارانش گفتند که این قضیه بهدلیل محدودیتهای ارتباطی او امکانپذیر نیست و کسی را برای ملاقات نمیپذیرد. در حوزه ورزشی هم باز با بازیکنان و مربیان بزرگی مصاحبه کردهام که اسطورهایترینشان سر بابی چارلتون است. با این حال خیلی دلم میخواست که در زمینه فوتبال هم مصاحبهای با سر الکس فرگوسن داشته باشم. در این زمینه هم باز تلاش کردم و بارها درخواست دادم، اما نپذیرفت و احتمالا دلیلش به خاطر مشغلههای بیش از اندازهاش بود. همیشه سعی کردهام که این مصاحبههایم برای مخاطبان ارزش فرهنگی و تاثیرگذاری داشته باشد و نکاتی را به آنها بیاموزد. همه این گفتوگوها برای خودم هم جذاباند و از تکتکشان چیزهایی میآموزم.
بعد از گذشت 68 سال تا به حال شده از سالهایی که در حرفه خبرنگاری گذراندهاید پشیمان شوید و با خودتان بگویید ای کاش کار دیگری انجام میدادید؟
در طول 51 سال کار کردنم هرگز احساس پشیمانی نداشتم؛ اما در چند سال اخیر چند باری به این نتیجه رسیدم. وقتی میبینم که رسانه نسبت به امثال من اینطور بیمهر شده، دلم میگیرد. دلم میخواهد تا زمانی که سر پا هستم و سالمم به یادم باشند؛ بالاخره ما که خطا نکردهایم. همواره در این رسانه زحمت کشیدهایم و با کم ساختهایم. من در تمام سالهای فعالیتم به عنوان خبرنگار و گزارشگر هیچگاه به خودم استراحت و تعطیلی ندادم و هیچ شبی زود به خانه نرسیدم. خانوادهام هم تحت تاثیر کارم بودند اما برای خودم این مهم بود کاری که انجام میدهم باکیفیت باشد و به مردم اطلاعرسانی کند. چرا مدتی است نسبت به نسل ما کملطفی میشود؟ دلیلش را واقعا نمیدانم.
خبرنگاری در همهجای دنیا بهعنوان یکی از محترمترین شغلها شناخته میشود. درهایی روی خبرنگار باز است که هیچ فرد دیگری اجازه باز کردنشان را ندارد و من در تمام سالهای فعالیتم، حتی در زمان جنگ بین ایران و عراق که یک خبرنگار ایرانی بودم و در آن دوره نگاهها نسبت به اسم کشورمان نگاه منطقی و درستی نبود هم باز از آن احترامها برخوردار بودم و هر کجا که میرفتم، تنها با نشان دادن کارت خبرنگاریام درها به رویم باز میشد. البته همه عوامل بیرونی نیستند و خبرنگار خودش هم باید بتواند حرمت خویش را حفظ کند. این احترام امری دوطرفه است و اگر خودم شأن خودم را حفظ کنم، جامعه هم به من احترام خواهد گذاشت.
مصاحبه: زهرا غفاری