بروز بيماريهای پيش بيني و پيشگيري نشده واگيردار در خاطره تاريخ اجتماعي ايران تداعي کننده شرايطي هستند که بر اساس گزارشهای منابع و تحقيقات در اثر شيوع بيماريهای واگيردار وبا، طاعون و سل به وجود میآمد. پيشينه بيماريهای واگيردار مانند وبا، طاعون، سل و غيره به عنوان يکي از عوامل مهم مرگ و مير به هزارههای پيش از اسلام باز میگردد.
به گزارش عطنا، دكتر سولماز قلي زاده و مهدي خان محله، تاريخ پژوه و مدرس دانشگاه در مقالهای که در روزنامه ایران به چاپ رساندهاند از پیشینه بیمارههای واگیرداری همچون وبا، طاعون و سل در ایران مینویسند و با استناد تاریخی به منابع موجود از آمار مرگ و میر حاصل از آنها خبر میدهند. این مقاله به شرح زیر است:
بروز بيماريهای پيش بيني و پيشگيري نشده واگيردار در خاطره تاريخ اجتماعي ايران تداعي کننده شرايطي هستند که بر اساس گزارشهای منابع و تحقيقات در اثر شيوع بيماريهای واگيردار وبا، طاعون و سل به وجود میآمد. پيشينه بيماريهای واگيردار مانند وبا، طاعون، سل و غيره به عنوان يکي از عوامل مهم مرگ و مير به هزارههای پيش از اسلام باز میگردد، به گونهای که يافتههای آسيب شناسي تاريخي حاکي از شواهد اين قبيل بيماريها در اسکلتهای دوران نوسنگي هستند. حتي ستون مهرههای کالبدهاي موميايي شده مصريان اثر سل را نشان داده اند. يکي از الواح باستاني بين النهرين حاوي شرحي از بيماري مسري هستند.
در دورانهای گوناگون تاريخ ايران و ساير کشورهاي جهان بارها همه گيريهای وحشتناکي بروز کرده و هزاران انسان را به کام مرگ فرستاده است. گاهي گستردگي و تاثير بيماريهای واگير دار در ايران به حدي بوده که موجب دگرگونيهای سياسي شده است، به نحوي که بروز طاعون اسبي در لشکريان مغول به سال 765 ه.ق سبب پيروزي سربداران سمرقندي شد، در سال 783 ه.ق سلطان ابوسعيد تيموري بواسطه تلفات اسبان در اثر بيماري از اوزون حسن آق قويونلو شکست خورد و کشته شد. (1)
گزارشهایی که در منابع تاريخي پيرامون بيماريهای همه گير ارائه میشود، گاه به طور دقيق مشخص نمیکنند که آن بيماريها طاعون بوده اند يا وبا و گاه برخي از مورخان از هر دو بيماري نام برده اند. همين طور دادههای منابع پيرامون گستردگي و مرگ و مير ناشي از بيماريهای واگيردار به نسبت تا قرن سيزدهم هجري خورشيدي اندک و از قرن سيزدهم به بعد منابع حاکي از رواج گسترده اين بيماريها هستند.
ميکروب وبا اغلب در جاهاي گرم گسترش میيابد و در زمانهایی مانند وقوع جنگ و بلاياي طبيعي که امکان رعايت بهداشت فردي و اجتماعي وجود نداشت، بروز میکرد. اين بيماري اغلب دامنگير مردم فقيري بود که تغذيه کافي نداشتند.
در منابع دوره اسلامي جداگانه و گاه همراه با طاعون اشاراتي به اين بيماري شده است. بر اساس گزارش حمزه اصفهاني در سال 324ه.ق به هنگام خلافت متوکل بيماري سختي در شهرهاي بغداد، بصره، کوفه، آبادان، اهواز، همدان و غيره انسانها، حيوانات و گياهان زيادي را نابود کرد، همچنين در سال 258ه.ق مردمان زيادي به خاطر وبا در عراق و برخي شهرهاي ايران چون اهواز مرده اند. گزارشهای منابع تاريخي گاه به وضوع مشخص نمیکنند که همه گيريهای واقع شده وبا بوده اند يا طاعون، به گونهای که برخي از مورخان از هر دو بيماري نام برده اند.
«کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي» در کتاب مطلع السعدين پيرامون همه گيري حادث در شهر هرات آورده است: «در اين سال بر ارادت حضرت ذوالجلال در شهر و بلوکات وباي عام و علت طاعون واقع شد و روز به روز مرض و علت زيادت میشد، ناگاه کسي را درد سر و تب سوزان میگرفت و دانه مقدار نخودي بيشتر يا کمتر به اعضا پيدا میشد و بعد از يک يا دو روز به جوار رحمت ايزدي میپيوست.»(2)
در منابع تاريخي، نخستين بروز و شيوع بيماري وبا در دوره قاجاريه به سال 1211ه.ق در محدوده آذربايجان ثبت شده است و در سال 1221ه.ق مرض وبا براي بار دوم در آذربايجان و ايروان شيوع میيابد.
در دوران حکومت تيموريان از آنجايي که با آشفتگي، جنگ و منازعات داخلي و خارجي همراه بود، شرايط سياسي و اجتماعي آن بر بهداشت جامعه تاثير گذاشت، به گونهای که محاصرههای طولاني مدت قحطي و رواج بيماريها واگيردار را به دنبال داشت.
«حسن بيگ روملو» مورخ ايراني در شرح فتح بغداد مینويسد:«آب دجله از خون کشتگان کسوت شاخ مرجان و لعل بدخشان در بر کرد و هواي بغداد از عفونت اجساد مردگان مزاج سموم گرفت.»(3)
بنابراين اجساد کشتههای جنگي و آلوده شدن آبها به آنان و همين طور تجزيه آن جسدها در فضاي باز يکي از عوامل شيوع بيماريهای واگيردار بوده است. هر چند جانشينان تيمور از علما و اطبا حمايت کردند و وجود دارالشفاهايي مانند دار الشفاي مهد عليا ملکت آغا، ساخت حمام توسط امرايي چون «امير چخماق» و توليد متنهای پزشکي در اين دوره مانند وجع المفاصل، حفظ الصحه، القوانين العلاج و غيره بيانگر توجه آنان به حوزه درمان هست، اما اين برنامهها در همه مناطق به عموميت نرسيد و طب سنتي توانايي درمان بيماريهای واگيردار را نداشت، به گونهای که آثار مورخان اين زمان حاوي گزارشهای مکرر از رواج بيماريهای واگيردار در اين دوره فترت از تاريخ ايران هستند.
اما منابع دوره قاجار به وفور به شيوع بيماري وبا در ايران اشاره دارند.«ميرزا موسي ساوجي» در رساله اش عامل اصلي وبا را تعفن هوا میداند که اين امر منجر به عفونت و وارد شدن آن به مزاج افراد میشد. «کنت آرتور دو گوبينو»خاورشناس فرانسوي فقدان بنگاههای خيريه، مريضخانه و عبور آب آشاميدني از مجراي سرباز و بدون حفاظ را علل بروز وبا دانسته است. (4)
در منابع تاريخي، نخستين بروز و شيوع بيماري وبا در دوره قاجاريه به سال 1211ه.ق در محدوده آذربايجان ثبت شده است و در سال 1221ه.ق مرض وبا براي بار دوم در آذربايجان و ايروان شيوع میيابد.(5)
با توجه به گزارشهای سفرنامه «نوبويوشي فوروکاوا» و «عبدالرزاق بيگ مفتون دنبلي» بيماري وبا در اين سالها علاوه بر آذربايجان در بوشهر، شيراز، اصفهان، يزد، کاشان و غيره سرايت داشته است. در جنگهای ايران و روس در کنار مشکلات مالي و تلفات ارضي و انساني براي ايران، بيماريهای عفوني و واگيردار هم در شمال غرب کشور جان بسياري را گرفتند و در آن زمان به سبب نبودن امکانات براي دفن کشتههای جنگي اجساد در فضاي باز متعفن و فضا را آلوده کردند.
منابع مختلف از شيوع وبا کوچک و بزرگ در سالهای ۱۲۳۶- ۱۲۵۰ و ۱۲۵۲ ه.ق در تهران و ساير شهرها خبر میدهند که کار خاصي از سوي حکومتها براي پيشگيري و درمان انجام نمیگيرد، به گونهای که در سالهای 1260 تا 1263ه.ق شاه و درباريان قاجار براي مصون ماندن از بلاي وبا به لواسان رفتند. (6) بروز نارضايتيهای مردم از دولت و بحرانهای اجتماعي ناشي از وبا بود که فرصت و زمينه را براي رهبران جريانها فراهم میکرد، علي محمد باب از فقر و فلاکت عامه مردم عصر قاجار بهره برداري و در سال 1260ه.ق شورش کرد.
در گزارشها و تحليلها درباره گروندگان به اين شورش، گروههای متعددي را میتوان يافت که به سبب فقر و فلاکت ناشي از بيماريهای واگيردار به جريان باب پيوسته اند.(7) در اين دوران بروز بيماري وبا و مشکلات ناشي از آن به حدي بود که اميرکبير در سال 1267ه.ق دستور اجراي قرنطينه در مرز ايران و عراق را صادر کرد. (8) حتي بعدها ناصرالدين شاه به منظور جلوگيري از شيوع بيماريهای واگيردار چون وبا در کشور مجلس حفظ الصحه را تاسيس کرد، اما اين گونه تدابير به سبب اقتصاد سنتي و عقب افتادگي علمي بسيار ناکارآمد بودند و همواره آشفتگيهای سياسي يکي از عوامل بروز فقر و وبا در کشور بودند.
درسال ۱۲۶۹ و۱۲۷۳ه.ق وبا بار ديگر تمام ايران را فرا میگيرد. کنت دوگوبينو که در اين سال در تهران به سر میبرد، مینويسد: «هر کس دو پا داشت و میتوانست فرارکند براي حفظ جان خود از پايتخت گريخت. مردم چنان میمردند که گويي برگ از درخت میريزد، من تصور میکنم که بيش از يک سوم سکنه شهر تهران در اثر وبا مردند.»
درسال ۱۲۸۴ وباي شديد ديگري در همه شهرهاي ايران همه گير میشود. در همان سال طبق برآورد ژوزف دزيره تولوزان پزشک مخصوص ناصرالدين شاه، حدود يکصدهزار نفر به خاطر ابتلا به وبا درگذشتند. درسال ۱۲۸۷ وبا همراه قحطي پديدار شد. درسال ۱۲۹۴ وباي سختي در گيلان پديدار گشت و ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر را تلف کرد. درسال ۱۳۰۷ باز وبا از کرمانشاهان آمد. آخرين وبا در ۱۳۰۹ ه.ق از بادکوبه آغازشد و روسيه را گرفت و به اندک زماني از شهرحاجي ترخان (آستراخان) به رشت رسيد.
در تابستان ۱۳۰۹ وبا به سمنان و دامغان زد و در اوايل محرم سال۱۳۱۰ در تهران شيوع يافت. دکتر تولوزان مینويسد: «در مدت سي سال که من در ايران بودم، اين سخت ترين و گسترده ترين وبايي بود که شاهدش بودم. و کسي اميد يک ساعت زنده ماندن نداشت.» (9)
جنگ جهاني اول(1918- 1914م) ناخواسته ايران را فرا گرفت و به سبب بروز مشکلات مالي و قحطي بيماريهایی چون وبا در نقاط مختلف کشور افراد بسياري را به کام مرگ فرستادند. به طور کلي رواج وبا در تاريخ اجتماعي ايران ارتباط تنگاتنگي با وقوع جنگها، فقر و آلودگيهای محيطي دارد و بروز اين بيماري در زمان اشغال ايران توسط متفقين به سال 1320ه.ش را میتوان تصور کرد.
طاعون بيماري بسيار عفوني و مشترک بين انسان و موش در تاريخ ايران اغلب همراه با وبا شيوع يافته است، پزشکان ايراني مانند «ابوسهل مسيحي» در رسالهای پيرامون طاعون، «علي بن عباس مجوسي» در کتاب طب ملکي و «ابوعلي سينا» در قانون اين بيماري را توصيف و به آن پرداخته اند. همان گونه که در مبحث مربوط به وبا اشاره شد برخي از منابع به سبب تشخيص ندادن به طور همزمان از طاعون در کنار وبا سخن میگويند، اما در منابع مربوط به دوره تيموري به طور جداگانه هم به اين بيماري پرداخته شده است.
گزارش مورخ نامي «محمد بن خاوند شاه معروف به ميرخواند» مربوط به سال 780ه.ق که بيان میکند:«در تابستان آن سال، بيماري طاعون در کلات ظاهر شده و بسياري از مردم آنجا به هلاکت رسيدند.» (10) حاکي از آن است که در کلات مشهد بيماري طاعون سبب تلفات سنگين شده است. در منابع دوره تيموري مانند روضة الصفا، روضات الجنات، حبيب السير، احسن التواريخ و مطلع سعدين، به کرات به وقوع طاعون در شهرهاي هرات، شيراز و تبريز اشاره شده است.
علاوه بر ناامني و وقوع جنگها در داخل ايران که همواره سبب بروز قحطي و بيماري میشدند، واقع شدن بخش قابل توجهي از جاده ابريشم در خاک ايران گاه سبب میشد تا بيماريهای واگيردار از ساير نقاط حتي شرق دور و اروپا به کشور ما ايران منتقل شوند. گزارشهای مربوط به طاعون جهانگير (پاندميک) در سالهای 877- 747ه.ق /1473-1346م که آسيا و اروپا را در بر گرفت، حاملان آن موشهای صحرايي و هياتهای تجاري، سياسي و مذهبي بوده اند.(11) در دورههای بعدي تا زمان قاجار به سبب کشف راههای دريايي و زياده خواهي سياسي و اقتصادي دول اروپايي رفت و آمد خارجيها به ايران بالا گرفت. در زمان حکومت دودمان صفوي ايران چندين بار گرفتار طاعون شد.
آنهايي که دچار طاعون بودند تنها میماندند و خويشان و دوستان شان آنها را رها میکردند و بالاخره در فقدان وسيله از دنيا میرفتند. هنگامي که ساکنان رشت نزد آنها بازگشتند، اين بيماري دامنگيرشان شد و به اين ترتيب جمعيت رشت به هشت هزار نفر تقليل يافت.»
در يک مورد استان گيلان، شهرهاي تبريز، قزوين و اردبيل را در برگرفت و در قزوين و اردبيل حدود 30 هزار کشته بر جاي گذاشت. در دوران حکومت شاه عباس، شيوع همزمان وبا و طاعون از قزوين آغاز و به شهرهاي ابهر، طارم، خلخال، زنجان، آذربايجان و گيلان، تسري يافت. در قزوين 20 هزار نفر مردند. بعد از اشغال اصفهان و سقوط صفويان به دست افغانها درسال 1727 م طاعون در گيلان شيوع يافت. در 1731 نيز اين بيماري جان حدود 20 هزار نفر را در همدان و مناطق غرب ايران گرفت.(12)
روي کار آمدن قاجارها در ايران برآمدي از جنگهای داخلي در ايران بود که آقا محمد خان قاجار در طي درگيريهای شديد با رقبا توانست دودمان قاجار را در ايران به قدرت برساند، کمي بعد وقوع جنگهای ايران و روس و آسيب ديدن ارتش و مردم ايران در اين جنگها جملگي سبب بروز بيماريهای واگيردار در جامعه شدند. وقوع حادثه مهلک و مرگبار طاعون از اواخر 1246 تا اواسط 1247ه.ق طيف جغرافيايي وسيعي از ايران و عراق را در بر گرفت و سبب کشتار مردم شد.
به نظر میآيد بروز بيماري واگيردار اعم از وبا، طاعون، سل و غيره به سبب ناکارآمديهای طب سنتي و نبود امکان دفن اجساد رواج و گسترش میيافتند. «ياسنت لويي رابينو» نماينده سياسي انگلستان در استان گيلان در کتاب ولايات دارالمرز گيلان مینويسد:«در حدود 1830 -1831م طاعون در گيلان شيوع يافت و طي چند هفته نصف جمعيت رشت که بالغ بر چهل هزار نفر میشدند هلاک شدند و بقيه به هر طرف که پيش آمد گريختند. در مدت کوتاهي جز تعدادي از اجساد مردگان در رشت چيزي نماند و اين شهر به صورت شهري مرده درآمد. ديگر کسي در آنجا ديده نمیشد.
آنهايي که دچار طاعون بودند تنها میماندند و خويشان و دوستان شان آنها را رها میکردند و بالاخره در فقدان وسيله از دنيا میرفتند. هنگامي که ساکنان رشت نزد آنها بازگشتند، اين بيماري دامنگيرشان شد و به اين ترتيب جمعيت رشت به هشت هزار نفر تقليل يافت.»
همين طور در ادامه به تاثير بيماري واگيردار طاعون در جابه جاييهای اجتماعي و اقتصادي پرداخته و میگويد:«پول صاحبان تازهای پيدا کرد. بعضي که ثروتمند بودند گرفتار فقر شدند. ثروت و تجملات و اثاثه آنها را همسايگان برداشتند و بعضي که اقوام ثروتمندي را از دست داده بودند به ثروت رسيدند.»(13) درسال 1246 در تبريز وبا و طاعون و در سال 1287 ه.ق در سقّز و بانه کردستان طاعون جان بسياري را گرفت. اين گزارشها بيانگر نبود درمان و تدابير جامع کفن و دفن در تاريخ اجتماعي ايران هستند، که با وقوع اين وقايع موقعيت مالي بسياري از افراد و خانوادهها دگرگون میشد. چه بسا اين حوادث سبب شکل گيري دغدغههای قشر روشنفکر ايراني در دوره قاجار مبني بر ترقي علمي در بخش درمان و طبابت شد.
پزشکان از دوران باستان با بيماري سل آشنا بوده اند.بر اساس يکي از پاپيروسهای مصر متعلق به سالهای 3000 تا 2500 پيش از ميلاد، جراحان مصر باستان از آبسه سلي آگاه و باور داشتند که نبايد آنها را شکافت و تخليه کرد. علاوه بر اين «بقراط» پزشک يوناني در پيش از ميلاد مسيح گفتارهايي درباره سل دارد.
پزشکان ايراني چون «علي بن سهل ربن طبري» «زکرياي رازي» و «ابوعلي سينا» نيز از نشانهها و اشکال مختلف بيماري سل آگاهي داشته اند. دانستهها درباره گستردگي و ميزان مرگ و مير ناشي از بيماري سل در ايران تا قرن نوزدهم ميلادي اندک است، ولي از اين قرن به بعد دادههای بيشتري در دسترس هست. نخستين نوشتههای نوين در مورد بيماريهای واگير دار سل در ايران بر گرفته از منابع پزشکي اروپايي بتدريج از ابتداي سده بيستم پديدار شده اند.
«ميرزا رضاخان صديق الحکما» در سال 1279ه.ش کتابي به نام معرفةالسل را از زبان فرانسه به فارسي ترجمه کرد. بر اساس پژوهش «ويلم فلور» بيماري سل در تهران و ساير شهرهاي دوره قاجار شايع بوده، به گونهای که در دهه 1300ه.ش يکي از علل مهم مرگ و مير به شمار میرفت.
«ياکوب ادوارد پولاک» نخستين استاد پزشکي مدرسه دارالفنون در سفرنامه اش مینويسد:«سل ريوي را نمیتوان در مورد ايرانيان بومي و در شمار بيماريهای موجود محسوب داشت. نه موردي که طي نه سال طبابت در ميان نژاد سفيد با آن مرض برخورد کردم، تقريباً همه از زنان بودند که چند هفته پس از وضع حمل، اين مرض در آنها ظاهر شد و بسرعت چشمگيري به مرگ شان انجاميد.»(14) ادامه گزارشهای پولاک حاکي هستند که بيماري سل در آذربايجان و مناطق ساحلي درياي مازندران نسبت به ساير مناطق ايران شيوع بيشتري داشته و حتي يک فرانسوي به سبب سرايت سل در ايران از دنيا رفته است.
بعد از وقوع انقلاب مشروطيت اقدامهای ارزشمندي در اواخر دوره قاجار به منظور بهينه سازي بخش پيشگيري و درمان صورت گرفت، به گونهای که انستيتو پاستور ايران به سال 1299 ه.ش برپا شد. با روي کار آمدن پهلوي اول رئيس صحيه مملکتي که زير نظر وزارت داخله فعاليت داشت، به سال 1311ه.ش پيشنهادهایی براي مهار سل مطرح و اعلام کرد که تنها راه پيشگيري از اين بيماري تزريق واکسن ب.ث.ژ در دهمين روز تولد نوزاد است و تزريق آن بايد در يک سالگي و دو سالگي تکرار شود، حتي توصيه کرد در انستيتو پاستور ايران بخش تهيه واکسن ب.ث.ژ تاسيس شود.
درباره اجراي سراسري چنين پيشنهادهایی در آن زمان سند و مدرکي در دسترس نيست. اما پس از ورود مفاهيم نوين علمي به پزشکي ايران، بتدريج پزشکان ايراني در صدد مبارزه با سل بر آمدند که دکتر سياوش شقاقي، دکتر مسيح دانشوري، دکتر صادق پيروز عزيزي، دکتر محمدعلي نشرودي و دکتر مهدي قدسي از پيشاهنگان مبارزه با بيماريهای واگيردار از جمله سل در ايران هستند.
ورود فنون پزشکي نوين به ايران و تکامل آن و همين طور بهينه سازي تدريجي محيطهای زندگي شهري و روستايي در دوره پهلوي دوم و تداوم آن بعد از انقلاب اسلامي سبب تقليل بروز بيماريهای واگير داري مانند وبا، طاعون و سل شد.
منابع:
1- سخنراني دکتر حسن تاج بخش، عنوان: بيماريهای واگيردار انساني، حيواني در آيينه تاريخ، مجله آموزشي و بهداشتي، صص278-277
2- سمرقندي، کمال الدين عبدالرزاق، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به کوشش عبدالحسين نوايي، ج1، ص536
3-روملو، حسن بيگ، احسن التواريخ، تصحيح عبدالحسين نوايي، ص306
4-گوبينو، کنت دوآرتور، سه سال در ايران، ترجمه ذبيح الله منصوري، ص93
5-اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، مرآت البلدان، ج1، صص531-529
6-اعتمادالسلطنه-ج1-ص586
7-فوران، جان، مقاومت شکننده: تاريخ تحولات اجتماعي ايران، ترجمه احمد تدين، ص240
8-آدميت، فريدون، اميرکبير و ايران، چاپ پنجم، ص236
9-مجيدي، عليرضا، بيماري وبا در تاريخ ايران و جهان
10-ميرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضة الصفا، تلخيص عباس زرياب خويي، ص1039.
11-کثيري، مسعود و نجمه سالک، طب در دوره مغول، ص87
12-عزيزي، محمد حسين و فرزانه، تاريخچه طاعون انساني در ايران، فصلنامه گيلان ما
13-رابينو، ياسنت لويي، ولايات دارالمرز گيلان، ترجمه جعفر خمامي زاده، ص552
14-پولاک، ياکوب ادوارد، ايران و ايرانيان، ترجمه کيکاوس جهانداري، چاپ2، ص487