مصدق، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه و شاعری بود که با شعر زندگی کرد، حرف زد، گریه کرد، حسرت خورد، عاشق شد، خود را شناخت و خود را به مردم شناسانید و به همین دلیل مصدق مدیون شعر است و شعر مدیون مصدق.
مسعود تقی آبادی-عطنا؛ نهم بهمنماه سالروز تولد شاعری است که زیاد شناخته نشد اما سالها بعد از فوت او بود که خدمت اصلی او به شعر نزد صاحبنظران کشف شد و آنها به اهمیت حضور او در سپهر ادبی کشور پی بردند. سالروز تولد حمید مصدق، شاعر مکتب رمانتیسیم تغرلی و اجتماعی به واسطه اینکه در رشته علوم ارتباطات تهران تدریس میکرد و تا اواخر عمر خود نیز عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی بود، بهانه خوبی شد تا یادداشتی به نسبت کوتاه در مورد این شاعر، روزنامهنگار و استاد فرهیخته بنگاریم.
صحبت کردن و نوشتن درباره یک شاعر به ویژه شاعری مانند حمید مصدق آسان نیست و برای شناخت آن باید پای خود را به هزارتوی تاریخ نهاده و به تاریخ زندگی او راه یافت تا بتوان درک کرد که او در چه شرایطی میزیست و چه شرایطی در دوران نوشتن او بر جامعه حاکم بوده است؛ او چه چیز را خوب میدانسته و چه چیز را مورد سرزنش قرار میداده است و شناخت شعر او چه راهی را برای شناخت دوران و سبک شعری او ایفا میکند. زندگی یک شاعر و نویسنده یکی از عوامل بیرونی مهمی است است که در آثار او تاثیر خود را به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه بر جای میگذارد و تا حد زیادی بر بسیاری از کارهای وی پرتو میافکند.
حمید مصدق در نهم بهمن 1318 در شهرضا از شهرستانهای اطراف اصفهان به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند. در دبيرستان همراه با كساني چون محمد حقوقي، بهرام صادقي و هوشنگ گلشيري، به فعاليت هاي ادبي روي آورد.
مصدق در سال 1339 به تهران آمد، پس از فارغالتحصیلی در رشته بازرگانی از موسسه علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران در موسسه تحقیقات اقتصادی به کار پژوهش مشغول شد. در سال 1342 دوباره به ادامه تحصیل پرداخت و موفق به گذراندن دوره لیسانس حقوق از دانشگاه تهران شد و پس از آن فوقلیسانس اقتصاد را از دانشگاه ملی گرفت.
مصدق در سال 1348 در سمت استادیار در مدرسههای عالی کرمان، اصفهان و دانشگاه آزاد ایران کار کرد و از سال 1351 پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی به عضویت هیئت علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال 1357 به کار وکالت هم پرداخت.
این شاعر برجسته تا پایان عمر عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی بود و مدتی نیز سردبیری مجلۀ کانون وکلا را به عهده داشت. علاوه بر آثاری همچون کتاب «مقدمهای بر روش تحقیق»، «مجموعه رباعیات مولوی» و «غزلیات حافظ» از این شاعر چندین کتاب در زمینه حقوق نیز به یادگار مانده است. همچنین از میان کتابهای او منظومه بلند «درفش کاویانی» با درون مایهای سیاسی- اجتماعی؛ «از جداییها»، اثری عاشقانه همراه با گریز و گله از روزگار؛ «در رهگذر باد» با درون مایهای سیاسی- اجتماعی و بازتاب دهنده شرایط دهۀ چهل؛ «منظومه آبی، خاکستری، سیاهِ» او با درو مايهاي سياس_عاطفي، در آن سالها وِرد زبان کوچک و بزرگ بود: «چرا باغچه خانه ما سیب نداشت». از کارهای دیگر او میتوان «سالهای صبوری» و «شیرسرخ» را هم نام برد.
9 بهمن را شاید بتوان تنها یک روز از روزهایی دانست که در تقویم زندگی تکرار میشود اما نگاه به این روز ما را به یاد شاعری میاندازد که بیشتر عمر خود را صرف نمایش دردهای خود و مردم از دریچه اشعار عاشقانه میکرد.
حمید مصدق جزو معدود شاعرانی است که به واسطه تحصیلات آکادمیک در کنار کار حرفهای خود به سرودن شعر روی آورد و توانست دانش خود را به عنوان یک «آسیبشناس درد مردم» در شعر پیاده کند. این روزنامهنگار در سالی چشم به جهان گشود که جنگ جهانی دوم جرقه خود را زد و اولین صداهایش شنیده شد. یعنی دقیقا دو سال پیش از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم؛ اما در آن سالها کسی نمیدانست که او در آینده به شاعری بزرگ تبدیل خواهد شد که با شعر«سیب» خود بتواند حافظه یک ملت را تسخیر کند.
مصدق شاعری بود که با شعر زندگی کرد، حرف زد، گریه کرد، حسرت خورد، عاشق شد، خود را شناخت و خود را به مردم شناسانید و به همین دلیل مصدق مدیون شعر است و شعر مدیون مصدق. شعر مصدق از جنس عاشقانههاست، عاشقانههایی که ورای دوست داشتن را به تصویر میکشد. او شاعر غم و درد عشق است و اندوه خود را از فراق معشوق در شعرهایش از دریچه نوستالژی بیان میکند.
او شاعری است از مکتب رمانتیسیم تغرلی و اجتماعی که در شعرش از نوستالژیهای کودکی و عاشقانه همراه با اندوه یاد میکند. او شاعری است که در شعر خود در عین اینکه به حال و مسائل روز توجه دارد به گذشته نیز نگاه حسرتآمیزی داشته و آن را در جای جای شعرهایش به تصویر کشیده است.
منصور اوجی -شاعر نوپرداز معاصر- نیز با اشاره به اقبال گسترده مردم به کتاب «آبی، خاکستری، سیاه» حمید مصدق و تبدیل بندهایی از آن به شعارهای تظاهرات دانشجویی، میگوید: اگر شاعران را به دو گروه تقسیم کنیم و گروه اول را کسانی بنامیم که محتوا برایشان مهم است و گروه دوم را شاعرانی بخوانیم که فرم و شعر ناب برایشان اهمیت دارد، حمید مصدق از گروه اول است؛ یعنی در هر شعری میخواهد مطلبی را به خواننده ارائه دهد.
او از شاعران اجتماعی است که در دهه ۴۰ با دو کتاب مورد توجه قرار گرفت و تا اواخر عمر خود در کارهایش به محتوا اهمیت میداد. البته او برخلاف برخی شاعران که راحتتر عمل کردند و وزن را از کارهای خود کنار گذاشتند تا انتها در شعرهایش به وزن وفادار ماند.
فرخ تمیمی -شاعر معاصر- نیز درمورد مصدق میگوید: حمید مصدق وکیل دعاوی بود؛ ولی با آن جماعت شباهتی نداشت؛ او مشکلگشا بود. خوش داشت به دولت خدمت کند. در این سالهای وکالت، دفاع از چند نویسنده را بیچشمداشت تقبل کرده بود و چنانکه معروف است، «حقوقدان بی حقوق» بود.
ویژگی اصلی شعر مصدق درآمیختن عشق و سیاست است. جایی که او شعر عاشقانه را دستمایهای برای بیان عقاید سیاسی خود و نقد حکومت وقت میکند. با وجود اینکه با زبان آرکاییک آشنایی داشت و از زبان کهنه در شعرهایش استفاده میکرد اما از نثری سلیس و ساده برخوردار بود و این در آمیختن واژگان کهنه و نو در شعرهایش، او را به شاعری منحصربهفرد تبدیل کرده است.
زبان سهل و ممتنع مصدق باعث شد که افرادی در اظهارنظرهای سریع و کوتاه خود، وی را از همگِنان فریدون مُشیری، توللی و محمّد زهری به حساب آورند. با این وجود دکتر سیمین دانشور بر این باور بود که شعر مصدق در عین ساده و صمیمی بودن از کسی تقلید نمیکند. او معتقد بود حمید مصدق خداوندگار سبکی ویژه در شاعری است. زبان توصیفی، استعاری و روایی مصدق در بیان اشعارش باعث شده است که شعرهای او به سادگی در اذهان عامه رسوب کند و شعرهایش ورد زبان دوستداران شعر و هنر شود. او در شعر سیب خود که بعد از سرودن آن به مناظرهای شعری با فروغ فرخزاد تبدیل شد، سلیس و روانبودن شعر خود را به خوبی نشان میدهد.
«تو به من خندیدی
و نمیدانستی من به چه دلهره
از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب دندانزده را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
تو رفتی و هنوز
سالهاست که درگوش من آرامآرام
خشخش گام تو تکرارکنان
میدهد آزارم
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه خانه کوچک ما سیب نداشت...»
علاوه بر این، میتوان زبان شعری حمید مصدق را به نوعی اسطورهای و نمادین دانست که او با به تصویر کشیدن شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه از دریچه شعر، سعی میکند کنشها و دغدغههای جمعی را با زبانی نمادین بیان کند؛ اساطیر عرفانی، عاشقانه، ملی و .. در اشعار وی به وفور یافت میشود. پرداختن به اسطورهای اصیل در اشعار وی ناشی از شناخت و علاقه او به فرهنگ ایرانی و تعهدمندی او به عنوان یک شاعر در قبال مردم است. ماندگاری شعر مصدق وابسته به زبان خاص او و سادگی در بیان است. از همین رو شعر او در حافظه جمعی مردم ایران نقشبسته و همگان او را به عنوان شاعری دغدغهمند میشناسند.
به جرئت میتوان مصدق را جزو آن دسته از شاعرانی دانست که در مسائل مختلف قلم زد و گاه از دریچه شعر نگاه انتقادی خود را به مسائلی از جمله مدرنیسم، منزوی شدن انسان مدرن، عذاب زندگانی و رنجهای آن بیان کرد. مصدق شعر را صرفا صحبت یک نویسنده نمیدانست و به رسالت شاعر در بیان دردهای مردم معتقد بود و شعارمحوری را باعث تخریب اثر هنری شاعران و هنرمندان میدانست و بر این باور بود که این اتکای صرف به شعار باعث فراموش شدن نویسندگان و هنرمندان میشود.
این شاعر، روزنامهنگار، وکیل و استاد دانشگاه در طول دوران زندگی خود به شعر بها میداد و عدم بیبند و باری در سرودن شعر را برای شاعران توصیه میکرد. او شاعری از دل جامعه بود، شاعری آگاه و دوستدار رشد شعر. شاعری بود که آنچنان به عشق، مردم و خوبی بها داد که توانست بعدها جای خود را در میان جوانان باز کند و او را شاعری بزرگ در نظر بگیرند علیرغم این که او خود را شاعری بزرگ نمیدانست. شاعری که مورد نقد و محبت قرار گرفت، شاعری که نوشت، خواند، درک کرد و مردم را به شعر راهنمایی کرد تا مگر مرهمی باشد بر زخمهای روزگار.
او آنچنان شاعر بزرگی است که معتقدم خواندن اشعار او میتواند رسالت اصلی شاعران را به آنها گوشزد کند و با شناخت هنر او در بیان و به تصویر کشیدن مسائل مختلف، ضمن فراگرفتن شعر خوب به عظمت شعری او پی برد.