۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ ۱۲:۳۴
کد خبر: ۳۰۶۰۷۹

به گزارش عطنا، دکتر ابراهیم اخلاصی، دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبائی، در یادداشتی درخصوص حادثه بندرعباس نوشت:


حادثه غم‌بار بندر شهید رجایی بندرعباس موجد آزردگی و تألم خاطر توده مردم و انواع جریانات و تعلقات گفتمانی فعال در کشور گردید. به‌عنوان معلم دانشگاه و عضوی کوچک از خانواده بزرگ دانشگاه علامه طباطبائی حادثه هول‌آور بندرعباس را به خانواده‌های داغدار و ذیربطان آن بندر عظیم تسلیت عرض می‌نمایم؛ از خداوند حکیم برای درگذشتگان رحمت واسعه و برای آسیب‌دیدگان بهبودی کامل را مسئلت می‌دارم؛ «به فضله و عونه».
به‌رغم ضرورت انسانی و دینی ابراز همدری و هم‌چنین، تفطن به کارکرد‌های مهم فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آن سنت حسنه، اما، فضای شکل‌گرفته عاطفی و احساسی» پیرامون حادثه مذکور نباید مانع از طرح تأملات و تداعی‌های ولو دیریاب‌تر حول بلیه «تبعیض و نابرابری» در جغرافیای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای حاکم بر اکنونِ جامعه ما گردد؛ رجاء واثق می‌رود ایضاح بعدی تداعی فوق، زمینه معطوف گشتن ذهن مصحوبان دانشگاهی و فرهنگی را به معنون ساختن یادداشت حاضر به «افراط در پارادایم‌گزینی انتقادی با سویه‌های چپ» در دست قرار ننهد. مع‌الوصف، مفروض به فرض اخیر، همزمان با رد و نفی آن از سوی نگارنده، اما، ابایی از این سنخ مرحمت‌ها نیز برای وی متصور نخواهد بود؛ چه «زان یارِ دل‌نوازم، شُکری است با شکایت» و ایضاً، «رند عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار».

در امتداد این مقدمه احتمالاً ابن‌خلدونی، پرسش استفهامی زیر از خراور‌های ذهن سربرمی‌آورد که اشتراک‌گذاری آن سخت لازم می‌آید. عمده پرسش ناظر به این مطلب است که «چرا در شرایط عادی و ذیل مناسبات «زندگی روزمره» طیف کثیری از نام و نشان‌ها، رویدادها، مکان‌ها، مشاغل و شخصیت‌ها به معدود موارد انگشت‌شمار فروکاسته می‌شوند، به‌وجهی که گویا همه آن «در خود فروخفته‌ها» «نشان در بی‌نشانی» یافته‌اند؛ در بیانی مصداقی‌تر، چرا صرفاً آن‌گاه که فاجعه معدن زغال‌سنگ طبس با یادآوری رقت‌انگیزی کم‌همتایش، جامه منحوس وجود بر تن نمود، ناگهان نام‌و‌نشان آن منطقه به‌صورت قهری و نااندیشیده متعَلَق توجه مسئولان و کارگزاران قرار گرفت؟ چرا تا پیش از حدوث حادثه، در «برساخت‌های رسانه‌ای فراگیر در اطراف و اکناف ما»، کمتر نشانه‌ای از طبس و سختی‌های ممزوج با معدن‌کاوی در آن جغرافیای خشن از حیث زیست‌محیطی بر لوح ذهن و صفحه فکر ما کنش‌گران اجتماعی متعین و مستقر نگردیده بود؟ عرض پیش گفته اخیر، صرفاً نوعی شاهد انضمامی از این‌دست موارد پرشمار است که در موضع پرده‌افکنی از واقعیت دفاع‌ناپذیر و ناموجه «تبعیض و نابرابری» بدان استشهاد می‌شود. «آن یار کزو گشت سر دار بلند، جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد». غرض اینکه چهره‌ها، سنت‌ها، ازمنه و‌ امکنه، رویدادها و در یک کلام، «روایت‌های پرشماری» در دست هستند که در کنج عزلت‌وعُسرت، همچنان «ناشنیده» و «نادیده» مدفون و گم‌گشته باقی مانده‌اند. گمان براین است که «رؤیت‌پذیرسازی» مغفوله‌ها، و چالش‌افکنی در مصاف با «طبیعی‌انگاری‌ها» و «بدیهی‌پنداری‌ها» که غالباً نه مولود استعداد، بلکه، مدلول کژی‌های سیاست‌گذارانه و اعوجاجات ساختاری هستند، وجه عمده رسالت علوم اجتماعی و مشخصاً، جامعه‌شناسی متأخر ایرانی را تشکیل می‌دهند.

مصدرنشینی اکنونِ نام و نشان هرمزگان در فضای بهت‌آور برخاسته از حادثه فعلی تداعی‌گر این سؤال سهمگین است که چرا بنا بر آمار و ارقام موجود، هرمزگان و بسیاری دیگر از پهنه‌های پیرامونی کشور باید از سودای جان لایه‌های پیدا و پنهان نابرایری را ذیل تبعیض در برساخت رسانه‌ای نام و نشانشان، اجحاف در بازنمایی اسم و رسمشان، تقلیل سمعی و بصری فرهنگ و رسومشان؛ نابرابری در فرصت‌های رؤیت‌پذیریشان؛ بی‌عدالتی در تثبیت تأثیرگذاری‌شان و چولگی در توزیع امکانات‌شان را بر خود مکشوف و هویدا دریابند و این میزان از ناروایی‌های ناموجه را سوگ‌مندانه به تجربت بنشیند؟ در تقابل با موارد پیش‌گفته، انباشت همزمانِ نام و نان و نشان در چند جغرافیای محدود از کشور «اشتهار به شهرت»، «رؤیت‌شدگی» و «معیارگشتگی» بی‌مهار را برای آن مناطق به اصطلاح «نظرکرده و نورچشمی شده» رقم زده‌اند. مناطقی «بیشتر برخوردار» که فرایند‌های نامتوازن توسعه، «آلاف و الوف‌های آنچنانی» و «برج و بارو‌های دیده‌نواز» را به قیمت «دوشیده‌شدن رمق» از «پیرامون» در ناعادلانه‌ترین مرتبت ممکن برای این دست از «مناطق سوگلی شده» به تحفه آورده‌اند.

موارد یادشده سیاهه‌هایی فهرست‌گون از ضربه‌های کاری عارض بر پهنه‌هایی عریض و طویل از مُلک تاریخی ایران‌زمین و از جمله هرمزگان هستند که به‌واسطه انباشت‌های چندین ده ساله، اکنون بیش از هر زمان دیگر، بسیار سخت و صعب‌تر و نیز متصلب‌تر و متراکم‌تر پدیدار گشته‌اند. «ماییم و بیم موج و گردابی چنین هائل، کجا دانند حال ما سبکساران ساحل‌ها». ناباورانه، حادثه سهمگین بندر شهید رجایی در جنوب کشور و سانحه هولناک انفجار معدن در شرق کشور در گذشته‌ای نزدیک بر همگان جلوه‌گر می‌شوند و به‌وجهی «مقطعی» نام هر دوی آن موقف را صدرنشین اخبار و رسانه‌ها می‌نمایند، جان و روح ایرانیان عاطفت‌کیش را به یغما و نابودی می‌کشانند و شوربختانه، با قدری گذر زمان، این قبیل صدرنشینی‌های رسانه‌ای، به‌محاق فرو می‌روند و ما ایرانیان را از نو و در یک بازی جدید دیگر با تجربه زیسته نابرابری تنهایمان می‌گذارند؛ گویا این قبیل موارد در حکم پدیده‌هایی التهاب‌آور، اما، گذرا و موقتی انگاشته می‌شوند. در مقابل و مع‌الاسف، از سویی دیگر، مشاهده هرروزینه بهره‌مندیِ حسرت‌انگیز قلیل جماعت متمول از نام و اشتهار، به‌قیمت بی‌نامیِ خیل کثیری از جماعت به‌حاشیه‌رفته و هم‌چنین، نظاره سرمستی جمعیتی کم‌شمار از حدّت «هستیِ بی‌شمار» تمام‌عیار در قامت «واقعیت اجتماعی» و به‌مثابه پدیدار‌های منفور از «نابرابریِ شدیداً رؤیت‌پذیر‌شده» جامعه ایرانی تثبیت و تحکیم گشته‌اند. دردمندانه، خوف آن است «کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد».

واقعیت این است که جای‌جای ایران عزیز ما واجد مزیت‌های نسبی فرهنگی، اقتصادی، زیست‌محیطی، اجتماعی و سیاسی متفاوت، در عین وجود اشتراکات فراوان در ابعاد ذکر شده هستند؛ چشمداشت به آورده‌های حاصل از توسعه، صرفاً در گرو ملاحظه و به‌رسمیت شناختن تکثرها و تلاشهای برنامه‌ریزانه – نه ادعاگرانه و سخنورانه – در جهت تثبیت نهادینه الزامات «توسعه محلی» و در ربط و پیوند وثیق با «توسعه ملیِ مانا» خواهد بود. بر این مبنا، امید آن می‌رود، مناسبات سرطانی‌شده فراتری‌فروتریِ فعلی در سایه‌سار توسعه پایدار منهدم گشته و توازن نهادینه در ساحات اقتصاد، فرهنگ، جامعه و سیاست در حکم بدیلی محکم از عفریته «نابرابری»، نقاب را از روی مستور خویش برافکند، چه، مفروض به تحقق آن مناسبات، دیگر «پری‌روی را تاب مستوری نباشد». در این میان، «بندرعباس عزیز ما» نه ذیل حادثه، که در تعاطی و همنشینی متوازن با «دیگر مکان‌های کشور» به‌وجهی «اندیشیده‌شده» در جریان اصلی مناسبات «زندگی روزمره» و همزمان، در موقعیتی «رؤیت‌پذیر» در مقام ایفای کارکرد‌های خویش در موضع دلبری از جهانیان و ایران‌دوستان قرار خواهد گرفت و بانگ برخواهد آورد که «اگر ز خونِ دلم بویِ شوق می‌آید، عجب مدار که هم‌دردِ نافه خُتنم».

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
هنر و فرهنگ1
کرونا؛ نادانی انسان در عصر علم و فناوری قرن بیست و یکم
کتاب چشم انداز‌های ارتباطی پاندمی منتشر شد:

کرونا؛ نادانی انسان در عصر علم و فناوری قرن بیست و یکم

کتاب«چشم انداز‌های ارتباطی پاندمی»جدیدترین اثر دکتر هادی خانیکی با گردآوری وتدوین حبیب راثی تهرانی، با نگاهی ارتباطی به بیماری کرونا، به‌تازگی ازسوی مرکز نشر دانشگاهی منتشر و راهی بازار نشر شده است.
هنر و فرهنگ2
دروازه‌بانی، تاثیر مستقیمی بر برداشت ما از واقعیت‌های اجتماعی دارد
معرفی کتاب: "دروازه بانی"، اثر پاملا شومیکر، ترجمه دکتر حسین افخمی:

دروازه‌بانی، تاثیر مستقیمی بر برداشت ما از واقعیت‌های اجتماعی دارد

بنابر نظر پاملا شومیکر، استعاره "دروازه‌بانی" را می‌توان برای هرموقعیت تصمیم گیری و با هرمیزان اطلاعات به کار برد؛ چه این انتقال از طریق کانال‌های جمعی و چه از طریق کانال های بین‌فردی باشد.
انجمن های علمی
سمینار و وبینار بین‌المللیِ «معرفی رهیاری نشانه‌شناختی؛ اثری بدیع و نوآور از لاله مولائی» برگزار شد
به همت انجمن سواد رسانه ای ایران و با همکاری فرهنگسرای رسانه، ساترا و مجمع رصتا؛

سمینار و وبینار بین‌المللیِ «معرفی رهیاری نشانه‌شناختی؛ اثری بدیع و نوآور از لاله مولائی» برگزار شد

همایش و وبینار بین‌المللیِ«معرفی رهیاری(کوچینگ) نشانه‌شناختی؛ اثری بدیع و نوآور از لاله مولائی»، از سوی انجمن سواد رسانه ای ایران و باهمکاری فرهنگسرای رسانه،ساترا ومجمع رصتا برگزار شد.
پر بازدیدها
آخرین اخبار