عطنا - دکتر ابوالفضل دلاوری عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در ادامه گفتگوی تفصیلی خود به ریشه یابی عوامل یاس و ناامیدی در جامعه و راهکارهای حل این مشکل پرداخت.
وی تصریح کرد: در صحبت های قبلی به عوامل بلافصل ناخوشی ها و ناامیدی های اجتماعی در ایران امروز پرداختیم و گسترش و تشدید این پدیده ها را به دو عامل اصلی نسبت دادیم: یکم، بی ثباتی ها و بحران های مزمن اقتصادی که باعث گسترش و تعمیق فقر، بیکاری، نا امنی های معیشتی، بی ثباتی مشاغل و درآمدها و تنزل مداوم امنیت اقتصادی و اجتماعی شده است؛ دوم، افزایش بیگانگیها، بیاعتمادیها، صف بندیها و منازعات مستمر سیاسی در داخل و خارج که باعث کاهش مداوم امید به آینده سامان عمومی و سیاسی شده است.
وی افزود: اما اگر قرار باشد که علل بنیادیتر و ریشه های این مسائل را بیان کنیم باید به تأخیرها و ناموزونی ها و گسست هائی اشاره کنیم که در فرایند تاریخی توسعه در ایران رخ داده است. متأسفانه کشور ما طی دو سده اخیر فرایند های توسعه در عرصه های مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را به موقع و به صورت منطقی و متوازن طی نکرده است . به ویژه وقفه ها و ناموزونی های متعددی در فرایند توسعه اقتصادی و اجتماعی اتفاق افتاده و توسعه سیاسی هم که هیچگاه به صورت جدی در دستورکارقرار نگرفته است. تسلط دولت های کم و بیش اقتدارگرا اما با رویکردها و اولویت بندی های متعارض باعث جهتگیریها و سیاستهای پاندولی شده و به همین دلیل هر گروهی که به مصادر سیاسی رسیده و رفته به رغم برخی تلاش های سلیقه ای برای حل یک مشکل غالبا مشکلاتی دیگری هم بر مشکلات موجود کشور افزوده اند. نتیجه این وضعیت، انباشت انواع مشکلات و بحران های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زیست محیطی در امروز بوده است. توضیح مفصل فرایند غیر منطقی توسعه نیازمند بحث های بیشتر است که خوشبختانه در سال های اخیر مورد توجه صاحبنظران و پژوهشگران قرار گرفته ولی هنوز اجماعی بر سر چند و چون این بحث ها نیست و مهمتر از آن هر روز بیشتر جای مرجعیت علم و کارشناسی در نطام تدبیر و سیاستگذاری های خرد و کلان کشور چه در عرصه های داخلی و چه خارجی کمتر و خالی تر می شود و اصولا گوش بسیاری از مصادر امور به پژوهش ها و نظرات کارشناسی بدهکار نیست.
دکتر دلاوری تصریح کرد: روز به روز توهم همه چیز دانی در میان ریز و درشت مسئولان رسمی و نیروهای ذینفوذ و موثر غیر رسمی افزایش می یابد و در چنین شرایطی است که نه فقط نگرانی های روزمره مردم بیشتر می شود بلکه هر روز نشانه های بیشتری از مخاطرات و تهدیدات ریز و درشت علاوه بر محیط داخلی در محیط منطقه ای و بین المللی خود را نشان می دهد و به این ترتیب نگرانی های بیشتری در میان ناظران و صاحبنظران حتی در مورد مسائل بنیادی نظیر حفظ امنیت و تمامیت ارضی و موجودیت این کشور و سرزمین نیز افزایش می یابد. به این ترتیب شادی و نشاط نه فقط در زندگی روزمره مردمان عادی بلکه در میان نخبگان و نیروها و فعالان اجتماعی و سیاسی نیز روبه تنزل میرود.
وی ادامه داد: البته این نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت که مشکلات و بحران های نامطلوب مورد اشاره فقط به تضعیف شادی و نشاط در روابط میان فردی نمی انجامد بلکه این مسائل جنبه فراگیر و مزمن پیدا می کند و به صورت انواع پرخاشگریهای بینافردی و مهمتر از آن به صورت انواع واگرائی های اجتماعی و فرهنگی و سرانجام به شکل اعتراضات و خشونت های سیاسی ظاهر می شود. پژوهش ها و شواهد میدانی نشان می دهد که امروزه پتانسیل نسبتا بالائی از انواع واگرائیها و خشونت ها در میان بخش ها و گروههای مختلف اعم از نسلی، جنسیتی، طبقاتی، قومی و مذهبی در کشور وجود دارد و این پتانسیل ها هر از گاهی با بهانه ها یا تحرکات متفاوت به صورت اعتراضات یا خشونت های پراکنده خود را نشان می دهد.
هویت ها و هویت سازی های واگرایانه در ایران امروز
دکتر دلاوری در پاسخ به این سوال که از میان مخاطرات و تهدیداتی که نام بردید مسأله واگرائی های هویتی به ویژه برخی واگرائی های قومی را چگونه می بینید و تحلیل می کنید، گفت: اتفاقا یکی از مصادیق بسیار مهم پتانسیل های واگرائی و خشونت، همین گرایش هائی است که شما به آن اشاره کردید. بله متاسفانه در سال های اخیر بر انواع واگرائی های قومی و مذهبی افزوده شده و این موضوع جلوه های نگران کننده خودش را به ویژه در پیوند این واگرائی ها با مسائل و نیروهای منطقه ای و بین المللی نشان می دهد.
دکتر دلاوری افزود: در مورد اطلاق هویت خواهی به این واگرائی ها اختلاف نظر وجود دارد چون مقوله هویت (Identity) یک مقوله خاص و بیشتر مربوط به جوامعی است که تمایزها و مرزبندیهای اجتماعی، به ویژه گروه بندیهای قومی و زبانی و مذهبی ریشههای عمیق تاریخی و ساختاری داشته باشند و در ساختار اجتماعی یا سیاسی آن جامعه تعین پیداکرده و تحکیم و پایدار شده باشد. به عبارت دیگر، دستهبندیهای اجتماعی هنگامی معنای دقیق هویتی پیدا میکند که تعلقات هویتی نه فقط در خودآگاهی اعضای یک هویت (مثلا قومی و یا مذهبی) احساس و بیان شود بلکه همچنین توسط هویتهای رقیب نیز به صورت آشکار و پایدار احساس شود و بیان گردد. براین اساس، به نظر می رسد آنچه در ایران گاه به نام هویتهای قومی یا زبانی یا مذهبی نامیده می شود گرجه برخی از این عناصر را دارد اما فاقد برخی دیگر است.
وی توضیح داد: برای مثال گروهبندی های قومی، زبانی - مذهبی در لبنان را می توان از نوع گروهبندی های هویتی نامید اما اطلاق این مفهوم به معنای کامل و دقیق آن به گروهبندی های زبانی و مذهبی در ایران امروز هنوز جای اما و اگر دارد. نکته دیگر این که هویت گرائی ها حتی در جاهائی که عناصر تمایزات قومی و زبانی و مذهبی خیلی غلیظ و پایدارند معمولا به صورت خودجوش ظاهر و سیاسی نمی شوند بلکه معمولا در جریان صف بندی ها و منازعات سیاسی و یا تحت تأثیر تحولات و مسائل سیاسی و بین المللی نظیر جنگ های داخلی و منطقه ای و جهانی و یا در جریان تنگناها و بحران های اقتصادی و اجتماعی و حتی برخی رویدادهای طبیعی نظیر سیل و زلزله و ... آن هم توسط رهبران یا الیت اجتماعی و سیاسی گروهبندی های معارض برجسته و سیاسی می شوند.
دکتر دلاوری خاطر نشان کرد: البته تردیدی نیست که سرزمین و کشور ما از قدیم یک سرزمین و کشور چند فرهنگی با گروهبندی های زبانی، مذهبی، ایلی، طایفه ای و انواع فرهنگ ها و خرده فرهنگ های ناحیه ای و محلی بوده است اما در عین حال غالبا یک چتر نسبتا فراگیر فرهنگی که محصول آمیزش تاریخی دو کلان فرهنگ ایرانی و اسلامی بوده بر سر مردمان این سرزمین گشوده بوده و درجات نسبتا بالائی از همگونگی و حتی انسجام اجتماعی و فرهنگی را ایجاد می کرده است. اتفاقا همین پیوستگی ها و همبستگی های نسبتا فراگیر بوده که در کنار عوامل تاریخی و سیاسی در چند سده اخیر درجات متفاوتی از احساس هویت ملی را در میان مردمان این سرزمین ایجاد کرده و موجبات تعین و تداوم واحد سیاسی مشخصی به نام کشور ایران در شکل امروزی و در قالب نظام منطقه ای و بین المللی شده است. البته این کشور طی یکی- دوسده اخیر مثل هر مجموعه متنوع اجتماعی و ملی از تنشهای گاه و بی گاه میان گروهبندی های درونی مذهبی و زبانی و .... دور نبوده است. حتی در طی یک سده اخیر با شکل گیری ناگزیر دولت متمرکز ملی گاه برخی واگرائیهای زبانی و مذهبی هم در این سرزمین پیدا شد که از دوره ای به دوره دیگر مضمون و محتوای آن متفاوت بوده. مثلا در دوره حکومت پهلوی ها که سیاستهای داخلی بر نوعی ناسیونالیسم فرهنگی با سویه های یکسان انگارانه و باستانگرایانه استوار بود و اصالت را به عناصر فرهنگی و تاریخی پیش از اسلام می داد این واگرائی ها غالبا رنگ هویت سازی ها و طلبی های قومگرایانه به خود می گرفت که آثار آن را در برخی برهه ها به ویژه در نیمه اول دهه 1320 و ادامه آن را در ماه های اولیه پس از انقلاب اسلامی سال 1357 مشاهده کردیم.
شاهد ظهور همزمان و در آمیختگی هر دو دسته شکاف های زبانی و مذهبی هستیم/ چهار نکته برای فهم و تبیین واگرائیهای هویتی
وی ادامه داد: بعد از انقلاب که بنیادهای نظام سیاسی و سیاست های داخلی بر تفسیر خاصی از اسلام سیاسی شیعی استوار شد به تدریج این واگرائیها رنگ و مضمون مذهبی بیشتری به خود گرفت که نشانه های آن را دربرخی تنش ها و واگرائی های پراکنده در طول سالهای بعد از انقلاب ظاهر شد. اما در سال های اخیر شاهد بروز و ظهور همزمان و حتی در آمیختگی هر دو دسته شکاف های زبانی و مذهبی هستیم که به تدریج با برخی جریانات و صف بندی ها و رقابت های سیاسی و مذهبی و قومی منطقه ای نیز در هم آمیخته و خود را در شکل ظهور برخی گرایش های پان (نظیر پان ترکیسم و پان عربیسم) نشان می دهد. علاوه بر واگرائی های قومی- مذهبی گاهی شاهد دسته بندی های ناحیه ای و محلی داخلی هم هستیم که محمل های زبانی یا قومی چندانی هم ندارد (نظیر صف آرائی «زاگرس نشینان» و «مرکزی نشینان» و «ساکنان استان های حاشیه ای جنوب و جنوب شرقی» در مورد مسائلی نظیر تخصیص بودجه و منابع آب و .... )
دکتر دلاوری در مورد علل و عوامل این واگرائی گفت: نخستین نکته این که در بسیاری موارد چه در ایران و چه در دیگر مناطق جهان شکل گیری و ظهور واگرایی های هویتی و تبدیل آن ها به صف بندی ها و تنازعات سیاسی در سیاست های عمومی و الگوهای توزیع و تخصیص منابع و فرصت های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و به عبارت دقیق تر در وجود یا تشدید نابرابری ها و محروم سازی هائی جدی و مستمر در میان گروه ها و مناطق مختلف یک کشور ریشه دارد. به عبارت دیگر ویژگیها، گرایشها و سیاستهای دولت و سیاست های داخلی و خارجی یک کشور نقش مهمی در فعال شدن و سیاسی شدن تمایزات هویتی و تبدیل آن به چالش ها و تهدیدات امنیتی دارد. این وضعیت امروزه به روشنی خود را در ایران هم نشان می دهد. جلوه های تکان دهنده فقر و محرومیت در بسیاری از مناطق حاشیه ای کشور که اتفاقا به دلایل تاریخی دارای برخی تمایزات قومی-زبانی و مذهبی-فرهنگی با مناطق مرکزی تر هستند، به همراه عادت دیرینه برخی نهادها به مواجهه امنیتی و سرکوبگرانه با مسائل هویتی زمینه های مساعدی برای ایجاد و دامن زدن به این واگرائی ها از سوی نیروهای رقیب داخلی و خارجی ایجاد می کند. خلاصه این که واگرائیهای هویتی سال های اخیر هرچند ممکن است توسط برخی نیروهای داخلی و خارجی با اهداف سیاسی و استراتژیک حمایت شوند اما ریشه در مسائل و سیاست های داخلی دارند.
نکته دوم در فهم و تبیین مسأله واگرائیهای هویتی به مقوله پذیرش متقابل و به تعبیر برخی صاحبنظران به مقوله «به رسمیت شناسی» (Recognition) مربوط است. وقتی بنده هویت شما را به طور مستمر تخطئه و طرد کنم بی تردید شما هم هویت بنده را تخطئه و طرد خواهید کرد. اما اگر بنده و شما همدیگر را به رغم تمایزات مختلفمان به رسمیت بشناسیم آن وقت تمایزات ما نه فقط تعارض آفرین و مشکل ساز نمی شود، بلکه می تواند باعث رشد فکری و فرهنگی ما شود زیرا انسانها همانظور که تنوع و رنگارنگی را در محیط طبیعی خود دوست دارد در محیط اجتماعی و سیاسی هم در شرایط متعارف تنوع را بهتر از یکسانی و هم شکلی می پسندد. به علاوه این تمایزات ریشه در تاریخ طولانی و جغرافیای متنوع سرزمین ما دارد و هیچ مزیتی برای این یا آن گروه یا فرهنگ ایجاد نمی کند. البته همانطور که پیشتر عرض کردم خوشبختانه مردم ایران در کنار تمایزات فرهنگی اشتراکات عمیقی هم دارند که این نقش های متنوع و رنگارنگ را همچون تار و پود یک قالی ایرانی با یکدیگر پیوند داده و انسجام و زیبائی بخشیده است. بر این اساس اگر عوامل عینی و ذهنی ایجاد کننده برخی گسیختگی ها و واگرائیهای امروز را (که شامل عوارضی نظیر میراث های عقب ماندگی و توسعه ناموزون و نابرابری های موجود در فرصتهای اقتصادی و سیاسی و همچنین انتقال تمایزات و تنازعات سیاسی به حوزه تمایزات اجتماعی توسط نیروها و رهبران رقیب است) ازمیان برداشته شود به گواهی برخی مقاطع تاریخی انسجام اجتماعی و وحدت ملی کم نظیری در این سرزمین و میان مردمانش رخ نشان خواهد داد.
نکته سوم این که همیشه فقط احساس محرومیت یا تبعیض و حتی عدم به رسمیت شناسی نیست که باعث واگرائی های سیاسی در میان برخی گروه بندی ها و مناطق می شود. گاهی ناتوانی حکومتهای مستقر برای حل و فصل بحران های عمیق و مزمن کشور باعث می شود برخی گروه ها یا مناطق در کشور سیاست واگرائی را به عنوان مفری برای رهائی از این بحران های به زعم خودشان لاینحل تلقی و دنبال کنند. این الگوی واگرائی در برهه هائی نظیر سال های بعد از جنگ جهانی اول در ایران ظاهر شد که نمونه بارز آن در میان بخشی از ملیون ایرانی در آذربایجان (و تشکیل حکومت موسوم به آزادستان توسط فرقه دموکرات و شیخ محمد خیابانی) بود. به نظر می رسد واگرائی های هویتی در ایران امروز از جمله با مزمن شدن برخی بحران های اقتصادی و سیاسی و ناتوانی و ناکامی حکومت در حل و فصل آن ها چندان بی ارتباط نباشد.
نکته چهارم این که به نظر بنده یکی از موضوعاتی که در سالهای اخیر به مناقشات هویتی و واگرائی های مربوطه در ایران امروز دامن زده، ابهام ها و سوء تفاهمهائی است که در مورد مفهوم «هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «ناسیونالیسم» وجود دارد. امروزه در گفتارهای عمومی و رسانهای شاهد نوعی خلوص گرائی غیر واقعی در مورد این مفاهیم هستیم. به عبارت دیگر برخی افراد و گروه ها با غلیظ کردن وزن این یا آن مقطع تاریخی و یا این یا آن عنصر فرهنگی به بازتعریف هایی نه چندان واقعی از هویت و گروهبندی ها و گرایش های هویتی در ایران امروز دست میزنند. برای مثال در میان برخی نیروهای مذهبی این داعیه غیر واقعی وجود دارد که گویا نوعی یکپارچگی ناب مذهبی در ایران امروز وجود دارد و یا در میان برخی از ملی گرایان ایرانی هنوز این تصور وجود دارد که گویا ملت ایران یک مقوله یکپارچه، ناب و ازلی فرهنگی – زبانی است.
وی در تشریح نکته چهارم گفت: مشابه همین تصورات در میان برخی گروههای واگرای زبانی (به ویژه پانگرایان) دیده می شود. در این گونه تلقیهای ازلی گرایانه، هم تفاوت ها و هم درآمیختگی های واقعی و تاریخی میان مردمان ساکن این سرزمین نادیده انگاشته می شود و ملیت به یک مقوله فانتزی دلبخواهانه تبدیل می شود که تعیین معنا و مصادیق آن به سلیقه یا ترجیحات ایدئولوژیک و گاه تفننی افراد و گروه ها سپرده می شود. مثلا بخشی از ناسیونالیست ها مفهوم یک تلقی به شدت ایده آلیزه شده و غیر واقعی و غیر تاریخی از مفهوم ایرانیت و ایرانی بودن دارند و مدعی خلوص قومی و نژادی و یگانگی ازلی فرهنگی- تاریخی برای ملت ایران هستند و بر این اساس بروز و ظهور هرگونه تمایز با این تلقی ایده آلیزه شده را در تعارض و تناقض با وحدت ملی می انگارند. متقابلا برخی از گروه های قوم گرا برخی تمایزات فرهنگی یا تاریخی میان خود و دیگر گروه های ساکن این سرزمین را به معنای تمایز ملی و تعلق خود به ملتی متفاوت می انگارند و بر این اساس گاه آهنگ جدائی سر می دهند. این در حالی است که اصولا آنچه امروزه به نام ملت نامیده می شود و بنیاد شکل گیری و تداوم واحدهای سیاسی امروزی در جهان است بیش از این که بر اساس خلوص و یکسانی فرهنگی مردمان یک کشور باشد در واقع یک پیوند حقوقی-سیاسی است که البته بر بنیاد برخی اشتراکات جغرافیائی، بعضی پیوندهای فرهنگی و همچنین برخی رویدادهای سیاسی شکل گرفته است. ملت ایران در معنای محقق و واقعی آن نیز از همین نوع است.
وی تصریح کرد: البته ممکن است گاهی قلمرو برخی عناصر فرهنگی ایرانی مثلا زبان فارسی قلمرویی بیش از قلمرو کشور امروزی ایران داشته باشد چنانکه مثلا زبان و ادبیات فارسی به دلایل جغرافیای تاریخی در تاجیکستان و افغانستان نیز رواج دارد اما این نافی اصالت حقوقی - سیاسی دو ملت تاجیک و افغان (که در این عناصر با ایرانی ها شریکند) نمی شود. متقابلا، وجود برخی تمایزات فرهنگی مثلا زبان محلی در برخی مناطق کشور امروزی ایران به معنای منتفی شدن تعلق مردمان این مناطق به ملت ایران و توجیه کننده داعیه جدائی و تعلق به ملتی دیگر نیست. البته ممکن است گفته شود این حق طبیعی هر گروهی است که هویت خود را خود تعریف و بیان کند و نسبتش را با دیگر هویت ها (اعم از پیوند یا گسست) خود تعیین کند اما چون این منطق حد یقفی ندارد نمی تواند مشکل واگرائیها را حل کند.
وی همچنین گفت: خلاصه این که به نظر بنده، هویت خواهی های واگرایانه در درون واحدهای سیاسی امروزین جهان بیش از این که ناشی از نفس تمایزات فرهنگی و اجتماعی باشند پدیده بسیار پیجیده و چند لایه ای است که از رمینه ها و علل و عوامل متعددی شکل میگیرد و تأفیر می پذیرد که برخی از مهمترین آن ها عبارتند از: الگوی توزیع و تخصیص منابع و فرصت های اقتصادی و سیاس و فرهنگی میان گروهها و مناطق مختلف به ویژه از سوی حکومت، عدم به رسمیت شناسی، به ویژه آنجا که به قوانین یا رویه های رسمی و جهت گیری ها و سیاست ها و اقدامات حکومت مربوطند و یا به آن ها نسبت داده می شوند؛ انباشت و مزمن شدن بحران های اقتصادی و سیاسی و ناتوانی گروه حاکم در حل و فصل آن ها و سرانجام، ذهنیتها و نظامهای معنائی و تلقیهای مربوط به هویت، ملیت، و ناسیونالیسم و .... البته وزن هر یک از این عوامل از جا و زمانی به جا و زمانی دیگر متفاوت است اما به نظر میرسد دو عامل اول نقش و تأثیر بیشتری در شکل گیری و سیاسی شدن هویتهای واگرایانه داشته باشند.
وی گفت: تجربه جهانی و همچنین تجربه تاریخ معاصر ایران به خوبی نشان می دهد که هرچه امر شناسائی (به رسمیت شناسی) فراگیرتر باشد و همه گروه بندی های قومی و فرهنگی و زبانی و مذهبی را دربرگیرد و هرچه تخصیص منابع و فرصت های اقتصادی و سیاسی عادلانه تر و متوازن تر باشد، زمینه ها و احتمال کمتری برای بروز و ظهور و به ویژه سیاسی شدن و واگرا شدن هویت ها اعم از قومی- زبانی، مذهبی و محلی در درون یک کشور ایجاد خواهد شد. برعکس هرگاه این یا آن گروه اجتماعی (اعم از قومی، مذهبی و ...) احساس کنند که سهم و شراکت کمتری در منابع و فرصت ها دارند و به ویژه اگر احساس کنند به طور سیستماتیک به ویژه از سوی حکومت و نهادهای رسمی، انواعی از محرومیت ها و تبعیضها علیه آن ها اعمال می شود تمایل و گرایش به انواع واگرائی ها در میان آن ها بیشتر خواهد بود.
دکتر دلاوری در پایان گفت: بر اساس آنچه گفته شد، مواجهه با مسأله واگرائیهای هویتی بیش از این که راه حل های امنیتی داشته باشد راه حل های سیاسی، حقوقی، اقتصادی و فرهنگی دارد. در این مورد، دو اقدام زیر در ایران امروز ضرورت و اولویت دارد: 1- اهتمام به رفع سریع تنگناها و نابسامانی های مزمن اقتصادی از طریق اتحاذ یک رویکرد توسعه گرایانه متوازن و متعادل که به ویژه ظرفیت های نهفته و خالی مانده مناطق محروم حاشیه کشور را در اولویت قرار دهد 2- اهتمام به اصلاح ترتیبات حقوقی- نهادی، شیوه های حکمرانی و رویکردهای آموزشی و رسانه ای در جهت تقویت تکثرگرائی فرهنگی و سیاسی و اکتسابی و رقابتی شدن فرصتها و مناصب سیاسی و مدیریتی....
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: